نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دکتری مدیریت فرهنگ، دانشگاه باقرالعلوم(ع)، قم، ایران
2 پژوهشگر، پژوهشکده شهید صدر، طلبه سطح سه ، حوزه علمیه، قم، ایران
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
The most important way to understand the Islamic approach to formulate cultural policy is studying comparatively the discourses of cultural policy formulation through analysis of their fundamental concepts. "Religion","Culture", "Human" and "Government" are the most important concepts. In this article, the comparative study of the concept of religion in cultural policy formulation discourses is discussed..
In the field of cultural policymaking , there are four approaches of "cultural control", "enterprise", "release" and "service" under the two macro discourses of "mechanical management" and "cultural harmony". "Ideological religiosity","Catholicism","Protestantism" and "popular religiosity" are among the foundations of theology and corresponding to these approaches. In the Islamic view, religion is not defined in the inflexible ideological schools of thought and Catholicism, nor in the personal and superficial schools of thought of Protestantism and popularism؛Rather, religion is present in the life of the general society in a flexible but exalting form .Cultural policy by examining the talent of the society, puts a level of religiosity in its agenda، and moves gradually towards higher goals. In this article, the comparative typology of theological views with cultural policy discourses is discussed with the documentary-library method and rational inference.
کلیدواژهها [English]
گونهشناسی «دینداری» در رویکردهای سیاستگذاری فرهنگی
محمد پورکیانی [1] | محمد عیدکزاده[2]
چکیده
مهمترین راه برای فهم رویکرد اسلامی سیاستگذاری فرهنگی، بررسی تطبیقی گفتمانهای سیاستگذاری فرهنگی از طریق تحلیل مفاهیم بنیادین آنهاست. «دین»، «فرهنگ»، «انسان» و «حکومت» مهمترین این مفاهیم می باشند. در مقاله حاضر به بررسی تطبیقی مفهوم دین در گفتمانهای سیاستگذاری فرهنگی پرداخته میشود.
در عرصه سیاستگذاری فرهنگی چهار رویکرد کنترل فرهنگی، تصدیگری، رهاسازی و خدمترسانی ذیل دو گفتمان کلان «مدیریت مکانیکی» و «هارمونی فرهنگی» وجود دارد. دینداریِ «ایدئولوژیک»، «کاتولیسیسم»، «پروتستانیسم» و «دینداری عامه» از جمله بنیادهای دینشناسی و متناظر این رویکردها هستند. دین در نگاه اسلامی، نه در مکاتب سخت و غیرقابل انعطاف ایدئولوژیک و کاتولیسیسم تعریف میشود و نه در مکاتب شخصی و سطحی پروتستانتیسم و عامه؛ بلکه دین به صورت منعطف ولی تعالیبخش در زندگی عموم جامعه حاضر است. با این وصف، سیاستگذاری فرهنگی با بررسی زمینه و استعداد جامعة انسانی سطحی از دینداری را در دستور کار خود قرار داده و حرکت تدریجی به سوی اهداف نهایی را پیش میگیرد.
در مقاله حاضر با روش اسنادی کتابخانهای و استنباط عقلی به گونهشناسیِ[3] تطبیقی نگاههای دینشناسی با گفتمانهای سیاستگذاری فرهنگی پرداخته میشود.
کلیدواژهها: دین، سیاستگذاری فرهنگی، دینداری انحصارگرا، دین داری کثرتگرا
استناد: پورکیانی، محمد؛ عیدکزاده، محمد. گونهشناسی «دینداری» در رویکردهای سیاستگذاری فرهنگی ، 11(3)، 153–131. |
مقدمه و بیان مسئله
در طول تاریخ ، سوژههای مختلفی جهت مطالعه موضوع شناسانه مورد بررسی اندیشمندان مختلف قرار گرفته است. از مهمترین آنها، میتوان به بررسی ماهیت دین و تأثیر و تأثرات آن توسط محققان اشاره کرد. از آن جا که هر نظریه از مبانی مختلفی بهره میبرد، باید دانست که یکی از مهمترین مبانی، مفهوم دین و نوع نگرش افراد به این موضوع مهم بوده است. لذا نوع واکاوی و بینش دینی و نحوه تبیین آن در نظریات مختلف علی الخصوص نظریات سیاست گذاری فرهنگی که از مبانی بنیادینی چون مفاهیم انسان، جامعه، حکومت و دین نشات میگیرد، تأثیر بسزایی خواهد گذاشت. دراین مقاله به مهمترین رویکردهای دین شناسی معاصر از جمله دینداری ایدئولوژیک، کاتولیسیسم، پروتستانیسم و دین داری عامه اشاره شده است. رویکردهای کنترل فرهنگی، تصدی گری فرهنگی، رها سازی فرهنگی و خدمت رسانی فرهنگی هرکدام به ترتیب از رویکردهای چهارگانه دین شناسی بهره بردهاند.
مسأله اصلی مقاله حاضر بررسی مفهوم «دین» به عنوان یکی از مفاهیم بنیادین در رویکردهای سیاستگذاری فرهنگی است. مفاهیم بنیادین در رویکردهای فرهنگی عبارتند از «فرهنگ»، «دین»، «حکومت» و «انسان» که در تحقیق حاضر به این مسأله خواهیم پرداخت که چگونه مفهوم بنیادین «دین» در عرصه سیاستگذاری فرهنگی خود را نشان خواهند داد و هریک از این رویکردها مبتنی بر چه یافتی از مفهوم «دین» است.
برای پژوهش حاضر از روش اسنادی کتابخانه ای در گردآوری استفاده میشود. در گام بعد برای تحلیل اطلاعات، محققین از استنتاج و استنباط عقلی برای «گونه شناسی»[4] مفاهیم بنیادین و نشان دادن ارتباط آنها با رویکردهای سیاستگذاری فرهنگی بهره میگیرند.[5]
سیاستگذاری فرهنگی
سیاستگذاری فرهنگی در معنای کلی خود به مجموعهای از تصمیمها و اقدامات حکومت(دولت)ها گفته میشود که از طریق آن چرخه فرهنگ را تحت تأثیر قرار میدهند.(فاضلی، 1392: 34و 36)(Dye, 2005: 1) در تعریف دینی سیاستگذاری، قید «دین» به تعریف افزوده میگردد. از این نظر علم سیاستگذاری فرهنگی به مجموعهای از تصمیمها و اقدامات «حکومت» برای پیاده کردن «دین» در «فرهنگ» «انسان»ها گفته میشود. براین اساس مفاهیم «دین»، «حکومت»، «فرهنگ» و «انسان» به عنوان مفاهیم پایه و بنیادین انتخاب میشوند که البته در این مقاله تنها به مفهوم «انسان» خواهیم پرداخت.
در امر سیاست گذاری فرهنگی دیدگاههای مختلفی به فراخور مبانی و اصول خود مطرح شده است که در طیفی از رویکردهای حداکثری و تصدیگرایانه تا رویکردهای حداقلی و حمایتگرایانه قرار میگیرند.[6] دوسوی این طیف، دو نوع آرمانی[7] سیاستگذاری را ایجاد کرده که نوع اول آن رویکردی است که اعتقاد به تسلّط و تصدّی حکومت بر فرهنگ داشته و از ساختارهای مرکزگرا یا دولتی و روشهای بالا به پایین برای تحقق اهداف خود استفاده میکند و در مقابل رویکردی که حکومتها را حامی و جانبدار فرهنگ دانسته و البته ابزارها و روشهای گوناگونی را برای حکومتها تجویز میکند. از رویکرد اول به عنوان «مدیریت مکانیکی فرهنگ» و از رویکرد دوم به عنوان «هارمونی فرهنگی» یاد میکنیم.
در میان این دو نوع آرمانی، طیفی از گفتمانهای سیاستگذاری فرهنگی وجود داشته که این گفتمانها عبارتند از: کنترل فرهنگی(سوسیالیستی)، تصدیگری فرهنگی(دولت)، رهاسازی فرهنگی(بازار) و خدمتگزاری فرهنگی(پست مدرن). هریک از این چهار گفتمان مبتنی بر مفاهیم بنیادینی است که مفهوم «دین» نیز یکی از همان مفاهیمی است که در این چهار رویکرد به صورت متفاوت اخذ شده و در واقع مفهوم دین یکی از بنیادهای نظری هریک از این چهار رویکرد است.
قبل از آن که مفهوم دین را در این چهار رویکرد مورد بررسی قرار دهیم ابتدا مختصری از این رویکردها را شرح میدهیم. این چهار رویکرد عبارتند از:
رویکرد کنترل فرهنگی با نقد سیاستهای فرهنگی جوامع سرمایهدار آغاز شد. از نظر این رویکرد منطق سرمایهداری منجر به کنترل زندگی افراد جامعه میشود. این کنترل فراگیر نه فقط در محل کار بلکه در حریم زندگی خانوادگی و فراغت نیز وجود دارد. (بنت، 1393: 29)
این رویکرد مسئولیت فرهنگ را بر دوش دولت قرار داده و از ساختار مرکزگرا استفاده میکند و از این رو با رویکردهای تصدی گری(گفتمان دولت مدار) همراه میشود. ولی برخلاف گفتمان تصدیگری دولتی، ایدئولوژی سوسیالیسم اساساً به فرهنگ خوشبین نبوده و آن را مایه تخدیر و شیءوارگی افراد میداند. در نتیجه رویکرد کنترل فرهنگی منجر به بستگی و انسداد فرهنگی شده و به رویکرد ضدفرهنگی تبدیل میشود. نامگذاری این رویکرد به «کنترل»ِ فرهنگی، ناشی از همین رویکرد حداقلی و بدبینانه به فرهنگ میباشد، در حالیکه در گفتمان تصدی گری، اگرچه دولت محور فرهنگ قرار میگیرد، ولی به توسعه و ترویج فرهنگی اقدام میکند.
این رویکرد با رویکرد مدیریت دولتیِ سنتی تناسب دارد. رویکرد تصدیگری فرهنگی بر اساس رویکرد مدیریت دولتی سنتی به جایگاه و نقش دولت(حاکمیت و نه فقط قوه مجریه) در تعیین سیاستهای فرهنگی تأکید دارد. این رویکرد نوعی از تفکر برنامهریزی و سیاستگذاری است که در آن دولت، به عنوان متولی امر و به نوعی قیّم مردم به برنامهریزی برای آنها میپردازد. نظام بوروکراسی در سازمانها و وزارتخانهها، مهمترین ابزار اجرای سیاستها و برنامهها در این مدل سیاستگذاری هستند. هدف این برنامهریزی شکلگیری دولت مرکزی و انسجام بخشیدن به مفهوم ملت است که معمولاً منجر به تقویت ایدئولوژی ناسیونالیسم میشود. در این پارادایم، دولت تلاش میکند با خدماتی مانند آموزش، بهداشت، سلامتی، شغل، امنیت و رفاه، «شهروند» را به عنوان سوژه مدرن خلق کند. ایجاد تصور و یا توهم تعلق به یک ملت واحد، کارکرد اصلی فرهنگ ملی در این دوره است.(فاضلی،1394: 47-48) بر این اساس حفظ هویت فرهنگی، همبستگی فرهنگی و امنیت فرهنگی از مهمترین شاخص های این نوع سیاست گذاری است. با توجه به وجه ابزاری فرهنگ، تمام تلاش حکومت این است که مرزهای فرهنگی را روشن و متصلّب کرده و ضمن کاهش تبادل های فرهنگی، هویت و انسجام درونی فرهنگ را تقویت کند. از دیگر نتایج این رویکرد در فرهنگ، ایجاد کل گرایی است. رویکرد کل گرایی به معنای تلاش برای یکسان سازی و همگون کردن تمام انسانها در یک جامعه، محصول همین تفکر است. بر این اساس ارزشها و رفتارهایی که از نگاه ایدئولوژی حاکمیت مطلوب است از تمام افراد به صورت یکسان طلب میشود(صدیق سروستانی، زائری، 1389: 3-9).
رویکرد رهاسازی در سیاستگذاری فرهنگی مبتنی بر به کارگیری تفکر مدیریت بازرگانی در بخش دولتی است. اصل اولیه این رویکرد قبول نظریه انتخاب عمومی در انسان است. بر مبنای این نظریه رفتار انسان سیاستگذار در تأمین منافع جامعه، محل تردید است، بلکه کارگزاران دولتی به انگیزه حداکثرسازی منافع فردی کار میکنند. در مدیریت دولتی، افزون ساختن منافع فردی مدیران به بهای کاهش منافع مردمان و صاحبان اصلی در جامعه خواهد بود. از این رو باید به سمت کوچک سازی بخش عمومی و فربه کردن بخش خصوصی حرکت کرده و منطق عرضه و تقاضای بازار را در محصولات فرهنگی ایجاد کرد. در این دیدگاه، دخالت دولت و نهادهای وابسته به آن به کمترین میزان ممکن میرسد. حوزه فرهنگی و ارزشی از دخالت دولت آزاد شده و امور اعتقادی و دینی نیز به عنوان حریم و حوزه خصوصی اشخاص از قلمرو دخل و تصرف حکومت معزول میشود.(نیازی، 1389: 155). آنچه اهمیت دارد این است که خطمشیهای فرهنگی بتوانند بازار فرهنگ را پربازده و سودآور کنند.
در رویکرد پسامدرن، فرهنگ های متکثّر، اصل و اساس حیات انسانی دانسته شده و از وجه تبعی و ابزاری فرهنگ کاسته میشود. فرهنگ دیگر به عنوان ابزار توسعه سیاسی و یا ابزار توسعه اقتصادی مطرح نبوده و خود فرهنگ موضوعیت پیدا میکند. در این فضا دولتها و حکومتها باید خودشان را با فرهنگی که مردم در زندگی روزمره خود تولید میکنند، تطبیق دهند. حکومتها تابع فرهنگ سیال و روزمره مردم شده و به نحو واقعیتری دموکراتیک نامیده میشوند. در این برداشت وسیع و روزمره از فرهنگ، رویکردهای نخبه گرا و اقلیت گرایی که فرهنگ را با هنر یکی دانسته کنار میروند. از این رو در این گفتمان اولاً فرهنگ ابزارتوسعهی بخشهای دیگر نبوده و خود محور جامعه قرار میگیرد، ثانیاً فرهنگ گستردهتر تعریف شده و کل زندگی انسانی را شامل میشود.
نکته دوم در این رویکرد، به حاشیه راندن دو ابزار کلاسیک قدرت یعنی دولت و بازار میباشد. رویکرد پسامدرن زیر سایه جنبشهای اجتماعی در صدد دموکراسی فرهنگی واقعی و جستجوی شهروندی فرهنگی است. در اینجا میتوان از مفهوم جامعه مدنی و حوزه عمومی هابرماس نیز بهره گرفت. این دو مفهوم با برون رفت از دوگانه دولت بازار، سیاست دموکراتیک را هموار میسازند. در این معنای موسع، استفاده کودکان از سرگرمیها و بازیهای کامپیوتری، جنبشهای محیط زیستی، گفتگوها و شوهای تلویزیونی، اعتراضات بین المللی و... همه در دایره جامعه مدنی و حوزه عمومی تعریف میشوند.( Keane, 1998)
گونهشناسی دین داری و رویکردهای سیاستگذاری فرهنگی
در ابتدای بحث سه تذکر در مورد «رویکرد دینی» لازم است:
اول اینکه منظور از رویکرد دینی، دینداری و بهاصطلاح تدین افراد است و نه اصل و اساس اولیهای که ادعای واقعی آن دین بوده است. آنچه به صورت واقعی یا تحریفشده از یک دین باقی مانده و در میان پیروان آن پیاده شده است مورد نظر بحث حاضر است.
دوم اینکه منظور از رویکرد دینیِ گفتمانهای سیاستگذاری فرهنگی لزوماً تصریح و انتخاب دین توسط آنها نیست، بلکه به ارتباط ضمنی و محتوایی این گفتمانها با رویکردهای دینی نظر دارد که لزوماً توسط خود این گفتمانها اعلام نشده است.
نکتة سوم اینکه منظور از رویکرد دینی در این بخش منحصر در ادیان توحیدی و سایر ادیان دارای یک عنوان خاص و نظام منسجم نیست، بلکه به رویکرد دینی اشاره دارد که ممکن است در هر دینی ایجاد شود. به عنوان مثال رویکرد ایدئولوژیک یا عامیانه از دیانت رویکردی است که در تمام ادیان امکان وقوع دارد، هرچند خود این رویکردها عنوان مستقل دین را نداشته باشند.
با توجه به نکات فوق به نظر میرسد تقسیم رویکردهای دینی به «تکثرگرایی» و «انحصارگرایی» برای بیان رویکرد دینی گفتمانهای سیاستگذاری فرهنگی مناسب باشد.
با توجه به نکات فوق به نظر میرسد تقسیم رویکردهای دینی به «تکثرگرایی» و «انحصارگرایی» برای بیان رویکرد دینی گفتمانهای سیاستگذاری فرهنگی مناسب باشد. منظور از تکثر و انحصار در اینجا با آنچه که امثال جان هیک[8] با مفهوم پلورالیسم[9] و آلوین پلنتینگا[10] با مفهوم انحصارگرایی[11] طرح کردهاند متفاوت است. در پلورالیسم دینیِ مد نظر جان هیک همة ادیان راههای مختلف به سوی یک حقیقت واحد بوده و رستگاری را در پی خواهند داشت. در مقابل، انحصارگراییِ دینیِ امثال پلنتینگا قرار دارد که حقانیت مطلق دینی را منحصر به دین خود دانسته و معتقدند که صرفاً پیروان یک دین خاص از رستگاری و کمال برخوردار خواهند بود.
در تحقیق حاضر مسئلة اصلی رویکردهای تکثرگرایی و انحصارگرایی معطوف به مرجعیت فهم دینی است و نه موضوع حقانیت یا عدم حقانیت ادیان گوناگون. به عبارت دیگر، اساساً موضوع بحث در اینجا حقیقت و مشروعیت ادیان نیست، بلکه مسئله این است که برای فهم یک دین و نظارت بر اعمال دینی، چه کسانی صلاحیت دارند. بر این اساس، منظور از تکثرگرایی این است که فهم دینی در تمام افراد جامعه به یک میزان وجود داشته و خود افراد ناظر اعمال دینی خودند. نتیجة این «فردگرایی دینی» این است که همة افراد در فهم و پذیرش دین آزاد بوده و حکومت در انتخاب دینی آنها دخالت نخواهد داشت. در مقابل انحصارگرایی دینی است که فهم، اجرا و نظارت دینی را محدود به گروه خاصی کرده و سایر گروههای اجتماعی را محروم از آن میداند. نتیجة این نوع دینشناسی قبول مرجعیت عدهای در شناخت تمام ابعاد دین و تبعیت و تقلید سایرین از آنهاست. با توضیحاتی که خواهد آمد، رویکردهای دینی «ایدئولوژیک» و «کاتولیسیسم» بهعنوان دو نوع از رویکردهایی انحصارگرایی دینی مورد بحث قرار میگیرند. در مقابل رویکردهای دینی «پروتستانتیزم» و «تدین عامه» به عنوان دو نوع از رویکردهای تکثرگرایی دینی بررسی خواهند شد.
این دوگانه در توضیحات متألهان و نیز متفکران علوم اجتماعی با تقریرهای گوناگون مورد بحث قرار گرفته است. در ادامه رویکردهای دینی ایدئولوژیک و کاتولیسیسم به عنوان رویکردهای انحصارگرایی دینی و رویکردهای دینی پروتستانتیسم و تدین عامه به عنوان رویکردهای تکثرگرایی دینی مورد بحث قرار میگیرند.
تعریف مشهور ایدئولوژی به تعریف مارکسیستی آن نزدیک بوده و به معنای اندیشهای است که در ارتباط با رفتار اجتماعی و سیاسی طبقة حاکم و برای توجیه وضعیت موجود به کار میرود (پارسانیا، 1386: 42).
در این معنا، ایدئولوژی بیش از آنکه با واقعیت ارتباط داشته باشد، دارای یک نظم درونی بوده و توجیهکنندة عقاید و تحریککنندة عواطف انسانی است. ضمن اینکه دارای ویژگی توتالیر نیز بوده و داعیة تبیین جهان را دارد. کما اینکه ریمون آرون ایدئولوژیها را دارای سه خصلت میداند: یکی خصلت عاطفیِ آن است که برخلاف اندیشههای ثابت بیشتر طالب متقاعد کردن است تا بیان کردن. دیگری توجیه علایق و منافع و سوم ساخت بهظاهر منطقی و عقلی و منسجم که در برخی از ایدئولوژیها مانند مارکسیسم بیشتر است و در برخی کمتر (بشلر، 1370: 8)
بنابراین با تعریف کلاسیک مارکسیسم از ایدئولوژی، دین هم نوعی ایدئولوژی است که در جامعة سرمایهداری مایة حفظ سرمایهداری و تخدیر مردم در پذیرش آن نظام میشود. در این نگاه، دین ایدئولوژیک اگرچه مایة تسلی رنجدیدگان و ستمدیدگان است، این تسلی مانند داروهای مخدر تنها تسکین موقتی بخشیده و پیامدهای جانبی ناخوشایندی ایجاد کرده و درواقع با تحملپذیر ساختن رنج و سرکوبی، از هر گونه راه حل واقعی جلوگیری میکند.
بهتدریج در سنتهای علمی گوناگون معنای ایدئولوژی تغییر کرده است. با ورود مفهوم ایدئولوژی به جامعة ایرانی، تفکیک ایدئولوژیها به مثبت و منفی پذیرفته میشود. روشنفکران مذهبی و دانشگاهی جامعة ایران مذهب و بسیاری از باورهای عرفی جامعه را از مصادیق منفی ایدئولوژی میدانستند، ولی ایدئولوژی مثبت را شامل مجموعهای از اندیشهها و باورهای ذهنی میدانستند که با رجوع به ذهنیت مذهبی و عرفی جامعه و بازسازی مجدد آن پدید میآید. دکتر شریعتی در پایان دهة چهل و آغاز دهة پنجاه بر همین مبنا طرح «بازگشت به خویش» و «احیای مذهب» را در قالب یک ایدئولوژی مترقی و پویا، که جایگزین ایدئولوژی به اصطلاح علمی مارکسیستهای مقلد بود، دنبال میکرد (پارسانیا، 1386: 1101ـ112).[12] شریعتی در تعریف ایدئولوژی به سویة انتقادی آن توجه کرده و از این رو به ایدئولوژیهای نئومارکسیستی نزدیک میشود. به این معنا که ایدئولوژی مطلوب نظام فکری غیرکاذبی است که سویة انتقادی و آرمانی دارد.
براساس توضیحات فوق، اولاً رویکرد دینِ ایدئولوژیک به تحول انقلابی جامعه توجه دارد. ثانیاً این رویکرد مؤلفة دیانت را در تحول انقلابی بسیار مهم میداند. البته نسخههای مارکسیسمِ اولیه از ضرر دیانت در حرکت انقلابی گفته، ولی نسخههای دینی ایران از قدرت دیانت برای تحول انقلابی دفاع میکنند. ثالثاً این رویکرد ذهنیت ناخودآگاه تودة مردم را که ایدئولوژی کاذب یا فرهنگ عمومی عنوان میشود. عامل سکون و تخدیر عمومی دانسته که امکان حرکت انقلابی را میگیرد. به همین دلیل است که در رویکرد حکومتی مارکسیسم، نگاه بدبینانه به فرهنگ وجود داشته و «کنترل» آن از دولتها خواسته میشود. اگرچه در نسخة ایرانی این رویکرد به الزامات حکومتی آن اشارة مستقیم نشده و امکان آزمون عملیاتی آن نیز فراهم نشده است، همانگونه که به مبانی این رویکرد اشاره شد، تلقی مشابهی از فرهنگ و تمدن با جریان اولیة مارکسیسم وجود دارد که مؤلفة «کنترل فرهنگی» را در آن برجسته میکند.
فرقة کاتولیک[13] قدیمیترین و بزرگترین فرقة مسیحی است که تاریخ آن به عصر حواریون میرسد. کاتولیکها یک رهبر دارند که پاپ[14] نامیده میشود. آنچه در تاریخ این فرقة مسیحی آورده شده است نشان از جایگاه بالای دینی و سیاسی کلیسا در جامعة مسیحی دارد. کلیسا بهعنوان مرجع تشخیص دستورات دین واسطة میان مردم و دین قرار میگیرد. این تلقی بعدها در اصلاحات دینی پروتستانتیسم تغییر پیدا میکند. به عنوان مثال در مورد قانون طبیعی میان این دو فرقه تفاوت وجود دارد. آیین کاتولیک عقیده دارد که قانون طبیعی حاوی مضامین قطعی و ثابتی است که کلیسا به نحوی موثق و در مقام مرجع آن را بیان کرده است (مثلاً مخالفت کلیسای رم علیه کنترل زاد و ولد). ولی مذهب پروتستانتیسم مضامین قانون طبیعی را عمدتاً با توسل به سنن و عرف اخلاقی تعیین میکند. روشن است که در صورت اول به جای اینکه یک نظام اخلاقی درونی گردد، توسط مراجع قدرت به تودهها منتقل میشود (تیلیش، 1394: 139ـ140).
در دورانی که فرهنگ مدرن قدرت سیاسی دین و کلیسای مسیحی را کاهش میداد، کلیسای کاتولیک رومی برای حفظ روند مرجعیت خود کوشید با نفی کامل همة ابعاد فرهنگ مدرن برتری خود را در مقام نهاد اصلی جامعه و مالک حقایق مطلق و ابدی به اثبات رساند. با گذشت زمان و انتقال قدرت به بورژوازی، کلیسای کاتولیک که تا اواخر قرن هفدهم از طریق برخی ارگانهای خویش، بهویژه فرقة یسوعی، هنوز در برخی زمینههای فرهنگی نظیر تعلیم و تربیت فعال بود، بهعنوان دستگاه تبلیغات ایدئولوژیک ارتجاع سنتی تقریباً از سوی همگان مطرود و منزوی شد. بارزترین نتیجة انزوای کلیسا افزایش تلاش آن برای حفظ قدرت بود که فاصلة نهاد دین با جامعه و فرهنگ مدرن را بیشتر میکرد (تیلیش، 1394: 221ـ224). کاتولیسیسم در دوران متأخر رویکردهای گوناگونی برای همراهی با مدرنیته انتخاب کرده است (کاشفی، 1382). به هر صورت، همانگونه که اشاره شد، سنت محتوایی و تاریخی کاتولیسیسم بستری برای ایجاد مرجعیت دینی و قدرت سیاسی متمرکز بوده است. کما اینکه زدلین شباهتهای حکمرانی کاتولیسیسم و مارکسیسم را برمیشمرد، هر دو دارای دکترینهایی هستند که منجر به پاکسازی سایر جریانها میشوند. تنها یک حقیقت (ماتریالیسم تاریخی) و تنها یک کلیسا (حزب) وجود دارد (کریستی، 1393: 173).
همانگونه که بیان شد، در مقابل مذهب کاتولیک، پروتستانتیسم جهت ایجاد فردگرایی دینی ایجاد شد. این فرقه در قرن شانزدهم و با قیام مارتین لوتر شکل گرفت. قیام لوتر بیش از آنکه علیه اعتقادات کاتولیک باشد ضد سازمان و آیینهای کلیسایی بود. او کشیشان را نه مجریان لازم و اجتنابناپذیر آیینهای مقدس میدانست و نه مقامات ممتازی که باید میان انسان و خدا وساطت کنند، بلکه آنان را خدمتگزارانی میشمرد که توسط هر جماعتی برگزیده میشوند تا خواستهای روحی آن جماعت را برآورده کنند (دورانت، 1378، ج 6: 448 و 443). از نظر لوتر، خداوند با روح نه از رهگذر میانجیگریِ کشیشان، بلکه همچون ندایی در قلب، تکبهتک سخن میگوید. رستگاری نیز بیش از آنکه با اعمال دینی ایجاد شود با ایمان قلبی محقق میگردد. با وجود رد مرجعیت کلیسایی در کنترل جامعه، لوتر نسبت به بسیاری از مسائل اقتصادی به تکرار آرای سنتی میپرداخت. او در مورد قیمت، تبعیت از قوانین یا عرف اقتصادی را لازم میدانست: «انسان نباید بگوید من اجناسم را تا آنجا که بتوانم یا میلم باشد گران خواهم فروخت، بلکه باید بگوید آنها را هر طور صحیح و به حق باشد خواهم فروخت.» لوتر در مورد رباخواری، تسلیم شدن به اقتضائات عملی از جانب متشرعان را محکوم میکند:
بزرگترین بلا برای ملت آلمان چیزی جز معاملة بابهره نیست... شیطان آن را اختراع کرده است و پاپ با تجویز آن شری ناگفتنی در جهان به پا کرده است (تاونی، 1377: 129ـ132).
با وجود این سختگیری در مقابله با بی بند و باری، او از مرجعیت کلیسا برای ایجاد انضباط قضایی منزجر بود. این دوگانگی در کنترل اجتماعیـ لزوم حفظ نظم و قانون و عدم قبول مرجعیت برای اجرای قوانین در اندیشة لوتر ادامه داشت.
درحالیکه لوترانیسم[15] از نظر اجتماعی محافظهکار و نسبت به قدرتهای سیاسی مستقر متواضع بود و زهدی شخصی و تقریباً آرامشطلبانه را تبلیغ میکرد، کالونیسم نیرویی فعال و رادیکال بود. پرنفوذترین شکل پروتستانیسم در دو قرن پس از جنبش اصلاح دین فرقة کالونیسم است. کالونیسم اعتقادی بود که هدفش صرفاً تزکیة فرد نبود، بلکه استفاده از مذهب برای رسوخ در تمامی عرصههای زندگی و دگرگون کردن ساختار دولت و کلیسا را طلب میکرد. برخلاف لوتر، که زندگی اقتصادی را از نگاه یک دهقان معترض یا یک عارف بدگمان به تجارت مینگریست، کالونیستها مردان اهل عمل در اقتصاد بودند. از این رو با به رسمیت شناختن سرمایه، بانکداری، تجارت بزرگ و دیگر واقعیتهای زندگی عملی آغاز کردند. بدینسان، از سنتی که جستوجوی منافع اقتصادی را «ورای آنچه برای معاش ضروری است» قابل نکوهش میدانست و بر واسطهگری، مُهر انگل و بر رباخواری مهر دزدی میزد فاصله گرفت. این بدان معنا نیست که کالون نسبت به اقتصاد هیچ مرزی را قائل نبود؛ کما اینکه او نسبت به حرفة مالی حدودی را توصیه میکند: بهره مشروع است به این شرط که از حداکثر رسمیاش تجاوز نکند و حتی وقتی چنین حداکثری تعیین شد، باید به مستمندان وام داده شود و وامگیرنده به اندازة وام دهنده سود ببرد از این رو، حتی پس از آنکه ضرورت مادی تأمین شده باشد، کار کردن به عنوان فضیلتی اخلاقی باید دنبال شود. حرص و آز برای روح خطرناک است، ولی تنآسایی از آن خطرناکتر است. بر این اساس، هدف، رستگاری شخصی نیست، بلکه تجلیل خداوند است که باید نه فقط با عبادت، بلکه با عمل انجام گیرد. جهان از طریق کار و مبارزه تقدس پیدا کرده و جلال و جبروت خداوند را نمایان میکند.
بنابراین کالونیسم از همان ابتدا شامل دو وجه نسبتاً متضاد بود. از یک طرف زندگی سرشار از فعالیت تجاری را، که اکثریت اخلاقگرایان پیشین با سوءظن به آن مینگریستند، مورد تأیید قرار داده بود و از طرف دیگر با انضباط انگیزاسیونی راه آن را سد کرده بود. سلطة هرکدام از این دو به تفاوتهای محیط سیاسی و طبقة اجتماعی بستگی دارد. هدف کالونیسم، که سرگونی رهبانیت و تبدیل جهان به صومعهای عظیم بود، به مدت کوتاه در ژنو محقق گردید، ولی در انگلستان اقلیتی بودند که در موضع تدافعی در زیر مراقبت پر از سوء ظن حکومتی که دشمن آنها بود به وجه فردگرایانة خود تکیه میکردند. در قرن شانزدهم و هفدهم، که امواج توسعة تجاری و مالی شرکتها، مستعمرات، سرمایهداری در نساجی، سرمایهداری در استخراج معادن، سرمایهداری در امور مالیـ به انگلستان رسید، طبقات تجاری انگلستان، که در زمان کالون هنوز تحت سیطرة دولتمردان محافظهکار قرار داشتند، به شأن و منزلتی دست یافتند.(تاونی، 1377: 130ـ150 و 300).
بنابراین آنچه مبنای دینی حرکت سرمایهداری در جهان مدرن قرار گرفت رویکرد انگلستانی کالونیسم بود. این ادعا در «اخلاق پروتستانی و روح سرمایهداری» وبر تشریح میشود. وبر در این کتاب در یک مطالعة تطبیقی نشان میدهد که اغلب مدیران اقتصادی و صاحبان سرمایه به فرقة پروتستان تعلق دارند. علاوه بر آن رشد صنعتی و اقتصادی کشورهایی که پروتستانتیسم در آنها گسترش یافته است نسبت به سایر کشورهای کاتولیک بیشتر بوده است. وبر توضیح میدهد که دلیل رشد پایدار سرمایهداری غربی را باید در خصلت ذاتی و پایدار عقاید مذهبی پروتستانتیسم جستوجو کرد. عمل سرمایهدارانه عملی است که بر انتظار کسب منفعت از طریق بهرهبرداری از امکانات مبادله، یعنی بر امکانات مسالمتآمیز کسب سود، متکی باشد. در عمل سرمایهدارانه از کالا یا خدمات افراد بهعنوان وسیلة تحصیل ثروت استفادة منظم به عمل میآید. برای آنکه افراد خطر سرمایهگذاری لازم برای راهاندازی کسبوکاری را بپذیرند و برای آنکه کارکنان به انضباط تن دهند، باید این رفتارها معنادار و ارزشمند میشد. از اینجاست که اخلاقِ پروتستانی بهعنوان سرچشمة «روح» یا فرهنگ سرمایهداری معرفی میشود (وبر، 1382: 25ـ30). انباشت بیوقفة ثروت به خاطر نفس این عمل و نه به خاطر منافع مادی است که از نظر وبر جوهرة روح سرمایهداری را شکل میدهد. از نظر وبر مفهوم «شغل بهمثابة تکلیف» در عهد باستان یا در الهیات کاتولیکی وجود نداشته است. این مفهوم توسط جنبش اصلاح کلیسا عرضه شد و اساساً حاکی از این عقیده است که عالیترین شکل تعهد اخلاقی انجام وظیفه در امور دنیوی است. این عقیده موجب انعکاس رفتار مذهبی در زندگی روزمره میشود و با آرمان کاتولیکی زندگی راهبانه، که هدف آن فراتر رفتن از خواستههای زندگی دنیوی است، در تضاد قرار میگیرد. در این میان، کالونیسم پویایی و ظرفیت بالاتری برای ارتباط با سرمایهداری داشت.(وبر، 1382: 6ـ7) بر این اساس، فرقههای پروتستانتیسم به هویت اقتصادی پیروان خود توجه ویژه داشتند. عضویت در فرقه به معنای پایبندی به اخلاقیات در کسب و کار بود.
با وجود تاریخ پر فراز و نشیب پروتستانتیسم، تناسب این رویکرد دینی مخصوصاً در کالونیسم انگلستانی با ایدههای اقتصادی، فردگرایانه و بازارمحورِ سیاستگذاری روشن است. مخصوصاً اگر این فرهنگ اقتصادی بدون انگیزههای دینی باقی مانده باشد، کما اینکه در دوران مدرنیسم متأخر چنین است.
پستمدرنیسمْ دین را اساساً یک پدیدة سلیقهای و البته کارآمد دانسته که افراد در زندگی خود انتخاب میکنند و بلکه میسازند. در این رویکرد، زندگی انسانها بر محور سلایق، عادات و رسوم پیش میرود. این امور، که ما از آنها به «فرهنگ» یاد میکنیم، اصالت داشته و سایر امور از جمله «دین» اگر ذیل آنها تعریف شوند، کارآمد تلقی میشوند. بنابراین دین یک پدیدة فرهنگی است که هرکسی با توجه به سلیقة خود نوعی از آن را انتخاب میکند. از مهمترین مصادیق این نوع دینداری «تدین عامه» است. تدین عامه نوعی از دینداری است که بدون استفاده از منابع، روشها و مراجع دینی انتخاب شده و بر پایة سلایق و عادات افراد بنا میشود. یکی از ویژگیهای تدین عامه که امکان فراگیری آن را فراهم میکند دوری از مغلقگویی و پیچیدگی است. دستورات این دین بهآسانی برای همه قابل تحصیل بوده و نیازمند آشنایی با روش و علم خاصی نیست. تدین عامه نهتنها عادات و سلایق افراد را اصلاح نمیکند، بلکه آنها را توجیه کرده و تقویت میکند.
به نظر گیرتز[16]، این نوع از آگاهی جمعی دارای پنج ویژگی عمده است که عبارتاند از:
این نکته را باید متذکر شد که برخلاف برخی پژوهشها در مورد دین (وبر، 1392: 327)، دین عامه لزوماً دینی احساسی و عاطفی نیست. دینداری عامه مبتنی بر غلبة پیشفرضهای فرهنگی و میل شخصی افراد بر نسخههای دینی است. این پیشفرضها ممکن است منجر به آداب و رسومی شود که کاملاً در مقابل رویکردهای عاطفی و احساسی قرار گیرد. کما اینکه یکی از مصادیق دینداری عامه در برخی جوامع افرادی هستند که مبتنی بر میل و تعصب موروثی خود مانع اصلی بروز عواطف و احساسات دینی میشوند.
بنابراین تدین عامه بر سادگی و عرفی بودن منابع شناخت دین بنا شده و توجیهگر سلایق، عادات و در یک کلمه فرهنگ موجود جوامع انسانی است؛ همان اصلی که در رویکردهای پستمدرنیسم به فرهنگ وجود داشته و سیاستگذاران را به «خدمترسانی» به فرهنگ موجود توصیه میکند.
تناسب گفتمان های سیاستگذاری با رویکرد دین داری
بر اساس آنچه بیان شد تناسب چهار گفتمان اصلی سیاستگذاری فرهنگی با چهار رویکرد دین داری را می توان در جدول زیر بیان کرد:
دین |
وحدت گرا
|
ایدئولوژیک |
سوسیالیستی |
مدیریت مکانیکی فرهنگ |
گفتمان های سیاستگذاری فرهنگی |
کاتولیسیسم |
دولت |
||||
کثرت گرا |
پروتستانتیسم |
بازار |
هارمونی فرهنگی |
||
عامه |
پست مدرن |
تبیین «دین» در رویکرد اسلامی
رویکرد انحصارگرا به دین با محدودیتی که در مرجعیت فهم دین ایجاد میکند رابطة تقریباً یکسویه میان مرجعیت و دینداران ایجاد میکند. درنتیجه دین از بستر عمومی جامعه فاصله گرفته و نسبت بیگانهای با فرهنگ شکل میدهد. ضمن اینکه فهم دین (همة ابعاد دین) نیز محدود به نهادها و افراد خاصی شده و به تعبیر رابرتسون «دین نهادی» در جامعه مستقر میشود.[22] در سوی دیگر، دینداری کثرتگرا برای پاسخگویی به مسائل متنوع عموم جامعه از متن دین کاسته و تفسیر مدرنی از دین ارائه میکند.
در رویکرد حاضر، دین در تمام امور زندگی مأموریت داشته و از این رو به پیوند دین با تمام اقشار و گروهها توجه دارد. این امر با توجه به دو پیشفرض محقق میشود: 1. سطوح مختلف دین، 2. سطوح مختلف افراد. از طرفی دین دارای لایههای مختلفی فرض میشود که با همدیگر رابطة طولی و تشکیکی دارند. از طرف دیگر، افراد جامعه نیز دارای سطوح مختلفی میباشند و هرکدام با توجه به ظرفیت خود با لایهای از دین ارتباط برقرار میکند.
دین ذوبطون بوده و در هر بطن درجات گوناگونی از حقایق را افشا میکند.[23] هیچکدام از سطوح دین تضادی با سطوح دیگر نداشته و میان آنها رابطة تشکیکی برقرار است. عرفان به سطوح عمیقتر و عالیتر دستورات دین توجه میکند و فقه به سطوح ظاهریتر و عمومیتر آن، ولی دستورات عرفا با دستورات فقهی تضاد پیدا نمیکنند. اگر در فقه و اخلاق از خوشرویی و تواضع و همسایهداری و... سخن گفته میشود، عارفان و فیلسوفان و فقها را نیز شامل میشود و اگر در عرفان و فلسفه از نگاه توحیدی سخن گفته میشود، بهعنوان هدف مطلوب سایرین نیز در نظر گرفته میشود.
برای سطوح مختلف افراد سطحی از دین تجویز میشود. عالمان و عارفان و فقیهان در درجاتی از ایمان قرار میگیرند که حسنات دیگران میتواند برای آنها سیئه محسوب شود. در سطوح پایینتر، سختگیری دین کمتر بوده و محدود به رعایت حلال و حرام الهی است؛ و حتی در سطوح پایینتر با دین مستضعفان روبهرو میشویم که به دلیل استضعاف افراد، همان حدود الهی نیز بهتدریج پیاده میشود.
بنابراین دین عمومی «یک» دین برای «همة افراد» است. این دین، یک دین و یک صراط را نشان میدهد، اگرچه به تناسب سطوح دین با سطوح افراد سُبُل گوناگونی را پیش روی انسان باز میکند.[24] این ویژگی موجب ارتباط دین با فرهنگ عمومی میشود، وگرنه توسعة دین نهایتاً فرهنگهای خاص گروهی را دربر میگیرد. دین عمومی پاسخهای «ممکن» و «واقعی» به نیازهای زندگی روزمره میدهد. «ممکن» از آن جهت که برخلاف برخی رویکردهای دینداری وحدتگرا، که توجهی به اقتضائات متنوع و عرفی زندگی ندارند، به شرایط موجود توجه کرده و با توجه به سطوح مختلف خود، به آنها پاسخ میدهد. «واقعی» از آن جهت که برخلاف برخی رویکردهای دینداری کثرتگرا، که توجهی به رابطة واقعی نیازهای زندگی و پاسخهای دینی ندارند، به این رابطه توجه داشته و هر نسخهای را برای زندگی تجویز نمیکند.
در این رویکرد، امکان استفاده از همة منابع معرفتی به صورت روشمند وجود دارد. هرچه درجة یقین و اطمینان در روشی بالاتر باشد، اعتبار آن روش نیز بیشتر خواهد بود و در موارد تعارض منابع، موجب حل تعارض خواهد شد. آیتالله جوادی آملی با توجه به معرفتشناسی حکمت متعالیه قائل به سازگاری و جمع راههای مختلف معرفت بوده و معتقدند که اولاً همة راههای مختلف معرفت معتبرند، ثانیاً سازگار با هماند و ثالثاً مکمل یکدیگرند. عقل و نقل و شهود و تجربة راههای گوناگون معرفتاند که با هم هماهنگ بوده و جمع آنها در شناخت دین ضروری است. (جوادی آملی، 1386).
در میان منابع معرفتی، عرف نیز میتواند با داشتن شرایطی اعتبار داشته باشد. «سیرة عقلا» از جمله مباحث نزدیک به مبحث «عرف» است که در اصول فقه به صورت غیر مستقل معتبر شمرده شده است. به این معنا که اگر عرف عقلا مبتنی بر استدلال عقلانی (آشتیانی، ج 1، 1403 ق: 171) یا مبتنی بر رضایت شارع (مظفر، بیتا: 385 و 406؛ غروی اصفهانی، 1415ق، ج 5: 30؛ صدر، 1430 ق، ج 1: 265ـ263) باشد، قابل قبول است. شرایطی برای احراز ارتباط سیرة عقلا با حکم شارع بیان کردهاند که از جمله این شرایط «احراز عدم ردع» یا «عدم احراز ردع» است. در حالت اول، لازم است عدم مخالفت شارع نسبت به سیرة عقلا احراز شود(کاظمی خراسانی، 1407 ق: 192).
بنابراین در این نوع دینداری منابع گوناگون معرفتی به صورت روشمند مورد استفاده قرار گرفته و نتایج آنها به فهم ما از دین کمک میکند. استفاده از منابع عقلی و عرفی در فهم دین، به دین برای حضور در زندگی امروز کمک میکند.
مأموریت دین جایگزینی خِرد انسانی با وحی و روایات نیست، بلکه دین به شکوفایی و باروری عقلانیت کمک میکند، کما اینکه در بیان امیرالمؤمنین(ع) مأموریت دین چنین بیان شده است: «وَ یُثیروا لَهُم دَفائِنَ العُقول» (نهجالبلاغه/ خطبة 1). چراکه نقش اصلی دین «هدایتگری» بوده و هر آنچه انسان را به این مقصد میرساند بیان کرده و سایر امور را به انسان وا میگذارد. علامه طباطبایی در تفسیر آیه «....نَزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِ شَیْءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمِینَ» (نحل/ 89) چنین میفرمایند: «و تبیان به طورى که گفته شده به معناى بیان است و چون قرآن کریم کتاب هدایت براى عموم مردم است و جز این کار و شأنى ندارد، لذا ظاهراً مراد از (کل شىء) همة آن چیزهایى است که برگشتش به هدایت باشد، از قبیل معارف حقیقى مربوط به مبدأ و معاد و اخلاق فاضله و شرایع الهى و قصص و مواعظى که مردم در اهتدا و راه یافتنشان به آن محتاجاند و قرآن تبیان همة اینهاست» (طباطبایی، 1417، ج 12: 468).
بنابراین دین در حوزههای گوناگون حیات فردی و اجتماعی به بیان اصول و مرزهای هدایت پرداخته و خطوط اصلی حرکت را تعیین میکند. سایر لوازم زندگی توسط انسانها کشف شده و توسعه مییابد. دین بیانگر تمام کلیات و جزئیات در حوزههای گوناگون نبوده و نهتنها برای حرکت علمی انسان جا باز میکند، بلکه او را به این حرکت تشویق و تکلیف میکند.
یکی از معانی همخوانی نظام تکوین و تشریع این است که نظام تشریع باید پاسخگوی نیازهایی باشد که در نظام تکوین قرار داده شده است. این دو در کنار هم نظام زندگی را سامان میدهند. خداوند انسان را نیازمند و جهتدار آفریده است (تکوین) و هموست که پاسخی برای نیازهای انسان فروفرستاده است (تشریع). از این رو، احکام اسلام متناظر با مسائل زندگی است. بنابراین اولین معنای تناسب نظام تکوین و تشریع این است که دین راهی در کنار راه زندگی معرفی نکرده و پاسخگویی به نیازهای طبیعی زندگی را مأموریت خود میداند. دومین وجه تناسب تکوین و تشریع این است که پاسخهای شریعت به نیازهای تکوینی انسان پاسخی واقعی و راضیکننده بوده و طبیعت انسان با آنها سازگار است. همین سازگاری وجه تربیتی دین را ممکن میسازد. چراکه تربیت و رشد انسان از نوع صنعت و ساختن مواد نیست. درحالیکه برای تربیت انسان باید جهتگیری و ساختار وجودی انسان را شناخت و در آن جهت او را حرکت داد (مطهری، 1373: 57ـ56).
برنامههای زندگی، از جمله برنامهای که دین برای زندگی تعیین میکند، در صورتی ماندگار خواهند شد که کارآمدی خود را در زندگی نشان دهند. کارآمدی فقط به این نیست که پاسخ دین در درازمدت نیاز واقعی انسان را رفع کند، بلکه افراد باید بتوانند در کوتاه مدت نیز با کمترین هزینة فکری، فرهنگی و مادی از پاسخ دین برای مسائل روزمرة خود استفاده کنند. این همان تدبیر «هزینهـ فایده» است که انسانها در مواجهه با نسخههای رقیب در نظر گرفته و براساس آن انتخاب میکنند. یکی از ویژگیهای دین برای کاهش این هزینه نظاممند بودن دستورات آن است. نظام یا در اصطلاح لاتین «سیستم»[25] عبارت از اجزای پیوسته و مرتبط است که در کنار هم هدفی را محقق میسازند. بنابراین رویکرد نظامگرا دین را یک «کل» بههمپیوسته میداند که همة اجزای آن کاملکنندة یکدیگرند. در این رویکردِ دینی به مسائل گوناگون جامعه به صورت مجزا پاسخ داده نشده و همة مسائل به صورت یک کل یکپارچه در نظر گرفته میشوند. پاسخ دادن به یک مسئله بدون در نظر گرفتن مسائل دیگر جامعه موجب ناکارآمدی آن پاسخ خواهد شد.
اگر رویکرد نظامگرا به دین کنار گذاشته شود، همراهی دین با زندگی دشوار خواهد شد، چراکه هر دستوری از دین با مجموعهای از دستورات فرهنگی و ساختاری دیگر در تضاد بوده و شاهد درگیری همیشگی دین و زندگی هستیم. تنها زمانی این آشفتگی کاهش مییابد که یا «کل» دین پیاده شود یا سیاستگذاران و حاکمان دینی بهتدریج و با رعایت مصالح و اقتصائات اجتماعی به پیاده کردن پاسخهای دین در برخی مسائل اقدام کنند.
حالت اخلالگر دین زمانی است که بدون توجه به نظاموار بودن دستورات آن، بخشی از فرامین دین جدا شده و در یک بستر نامناسب اجرا شود؛ مانند انجام کاملِ دستورات عفاف و حجاب در مکانهایی که اختلاط تحصیلی و شغلی به رسمیت و عادت تبدیل شده است! بنابراین دین نظاممند صرفاً به دنبال رخنهپوشی برخی مسائل به صورت انفعالی نیست، بلکه به دنبال پیادهسازی نظام مطلوب خود در تمام مسائل بوده تا بتواند کارآمدی خود را نشان دهد.
نمونهای از تقریرات پیروان دینداری عمومی
یکی از راههای عالمان دینی برای توصیف دین، تفکیک دستورات دین در دوگانة ثابتـ متغیر است؛ به نحوی که ضمن حفظ هستة ثابت و محکم دین، پوستة متغیر و امروزی آن به رسمیت شناخته میشود. در این صورت، دستورات ثابت دین از جهت همراهی با فطرت انسانها و دستورات متغیر آن از جهت کارآمدی و امروزی بودنشان با «زندگی» واقعی همراه خواهند شد. دوگانة ثابت متغیر در اندیشة دینی امر روشنی بوده و مورد تأیید علمای دین در طول تاریخ بوده است. در جدول زیر برای نمونه به رویکرد سه اندیشمند معاصرـ علامه طباطبایی(طباطبایی، 1382: 73؛ طباطبایی، 1382: 68؛ طباطبایی، 1382: 76ـ77) ، امام خمینی(مهدوی، 1389: 100؛ خمینی، بیتا: 603) و شهید صدر[26](مهدوی، 1389: 245؛ صدر، 1402 ق: 400 و 722ـ725).
در جایابی نظام مند متغیرات در تفقه اشاره کردهایم:
اندیشمند |
شیوة انعطاف شریعت |
محدودة ثبات |
محدودة تغیر |
روش بحث |
جایگاه فهم انسانی |
امام خمینی |
1.تحول موضوعات 2. ولایت مطلقة فقیه |
همة احکام |
موضوعات |
اصولی |
تشخیص موضوعات احکام |
علامه طباطبایی |
1. ترک تشریع از جانب شارع در یک منطقه 2. حق دخالت ولی امر 3. اعتباریات متغیر انسان در جامعه 4. اعتبار مستقل سیرة عقلا |
نیازهای فطری بشر |
نیازهای غیرفطری |
شبهفلسفی |
اعتبار انسانها در احکام متغیر |
شهید صدر |
1. تفکیک عبادات و معاملات 2. حق دخالت دولت اسلامی 3. منطقةالفراغ دین 4. تطبیق مصادیق امروزی برای موضوعات احکام |
دایرة غیرمباحات |
دایرة مباحات |
اصولی |
جهتدهی احکام منطقةالفراغ |
نتیجهگیری و پیشنهادها
تقسیم ادیان به انحصارگرا و کثرتگرا تقسیم کاملی نیست. در نگاه اسلامی، ضمن اینکه فهم برخی ابعاد دین نیاز به تخصص علمی داشته و از عموم جامعه برنمیآید، بسیاری دیگر از وجوه دین قابل فهم برای همة انسانهاست، چراکه منابع گوناگون معرفتی انسان برای درک ابعاد گوناگون دین به کار گرفته میشود.
دین اسلام محدود به چند دستور محدود و ظاهری نیست. دین ذوبطون بوده و در هر بطن درجات گوناگونی از حقایق را افشا میکند. این سطوح دینداری در طول هم قرار داشته و همدیگر را تقویت میکنند. از طرف دیگر افراد جامعه نیز دارای سطوح مختلفیاند و هرکدام با توجه به ظرفیت خود با لایهای از دین ارتباط برقرار میکند. بنابراین دو ویژگی ذوبطون بودن دین و ذومراتب بودن انسانها موجب میشود که نسخههای متفاوتی برای افراد دیندار تجویز شود؛ هرچند سطحی از احکام دینی برای همة انسانها الزام میشود.
آنچه در رویکرد دینی فقیهان و فیلسوفان مسلمان با مباحثی مانند «اعتباریات»، «تحول موضوعات»، «احکام حکومتی»، «منطقةالفراغ» و «عرف و سیرة عقلا» بیان شده است به ظرفیت دین برای همراهی با فرهنگ کمک میکند. بر این اساس، میتوان گفت دین شرایط فرهنگیِ جوامع انسانی را رد نکرده و شاخصهایی برای پذیرش و اعتبار آن بیان کرده است. بر این اساس، پذیرش شرایط فرهنگی صرفاً از جهت اضطرارِ عملی و به صورت موقت نبوده، بلکه موضوعیت داشته و ناشی از طبیعت انسانی قلمداد شده و موردِ تأیید دین است.
دین به صورت نظاممند بوده و اجرای جزئیِ آن کارآمدی آن را کاهش خواهد داد. از این رو، دین قبل از اینکه به یک مسئلة خُرد اجتماعی پاسخ دهد، اهداف و اولویتهای خود را در جامعه اجرا میکند. این رویه منجر به پاسخ تدریجی دین به مسائل اجتماعی میشود یا مسائل اجتماعی را منحل میکند.
نکات مذکور نشان میدهد تعریف دین در رویکرد اسلامی با ویژگی «ایستا» و «محدود» رویکردهای دیگر تفاوت داشته و امکان «حرکت» آرام و تدریجی برای یک جامعه را فراهم میکند. دین نه در مکاتب سخت و غیرقابل انعطاف ایدئولوژیک و کاتولیسیسم تعریف میشود و نه در مکاتب شخصی و سطحی پروتستانتیسم و عامه؛ بلکه دین به صورت منعطف ولی تعالیبخش در زندگی عموم جامعه حاضر است. با این وصف، سیاستگذاری فرهنگی با بررسی زمینه و استعداد جامعة انسانی سطحی از دینداری را در دستور کار خود قرار داده و حرکت تدریجی به سوی اهداف نهایی را پیش میگیرد.
گونهشناسی «دینداری» در رویکردهای سیاستگذاری فرهنگی
محمد پورکیانی [1] | محمد عیدکزاده[2]
چکیده
مهمترین راه برای فهم رویکرد اسلامی سیاستگذاری فرهنگی، بررسی تطبیقی گفتمانهای سیاستگذاری فرهنگی از طریق تحلیل مفاهیم بنیادین آنهاست. «دین»، «فرهنگ»، «انسان» و «حکومت» مهمترین این مفاهیم می باشند. در مقاله حاضر به بررسی تطبیقی مفهوم دین در گفتمانهای سیاستگذاری فرهنگی پرداخته میشود.
در عرصه سیاستگذاری فرهنگی چهار رویکرد کنترل فرهنگی، تصدیگری، رهاسازی و خدمترسانی ذیل دو گفتمان کلان «مدیریت مکانیکی» و «هارمونی فرهنگی» وجود دارد. دینداریِ «ایدئولوژیک»، «کاتولیسیسم»، «پروتستانیسم» و «دینداری عامه» از جمله بنیادهای دینشناسی و متناظر این رویکردها هستند. دین در نگاه اسلامی، نه در مکاتب سخت و غیرقابل انعطاف ایدئولوژیک و کاتولیسیسم تعریف میشود و نه در مکاتب شخصی و سطحی پروتستانتیسم و عامه؛ بلکه دین به صورت منعطف ولی تعالیبخش در زندگی عموم جامعه حاضر است. با این وصف، سیاستگذاری فرهنگی با بررسی زمینه و استعداد جامعة انسانی سطحی از دینداری را در دستور کار خود قرار داده و حرکت تدریجی به سوی اهداف نهایی را پیش میگیرد.
در مقاله حاضر با روش اسنادی کتابخانهای و استنباط عقلی به گونهشناسیِ[3] تطبیقی نگاههای دینشناسی با گفتمانهای سیاستگذاری فرهنگی پرداخته میشود.
کلیدواژهها: دین، سیاستگذاری فرهنگی، دینداری انحصارگرا، دین داری کثرتگرا
استناد: پورکیانی، محمد؛ عیدکزاده، محمد. گونهشناسی «دینداری» در رویکردهای سیاستگذاری فرهنگی ، 11(3)، 153–131. |
مقدمه و بیان مسئله
در طول تاریخ ، سوژههای مختلفی جهت مطالعه موضوع شناسانه مورد بررسی اندیشمندان مختلف قرار گرفته است. از مهمترین آنها، میتوان به بررسی ماهیت دین و تأثیر و تأثرات آن توسط محققان اشاره کرد. از آن جا که هر نظریه از مبانی مختلفی بهره میبرد، باید دانست که یکی از مهمترین مبانی، مفهوم دین و نوع نگرش افراد به این موضوع مهم بوده است. لذا نوع واکاوی و بینش دینی و نحوه تبیین آن در نظریات مختلف علی الخصوص نظریات سیاست گذاری فرهنگی که از مبانی بنیادینی چون مفاهیم انسان، جامعه، حکومت و دین نشات میگیرد، تأثیر بسزایی خواهد گذاشت. دراین مقاله به مهمترین رویکردهای دین شناسی معاصر از جمله دینداری ایدئولوژیک، کاتولیسیسم، پروتستانیسم و دین داری عامه اشاره شده است. رویکردهای کنترل فرهنگی، تصدی گری فرهنگی، رها سازی فرهنگی و خدمت رسانی فرهنگی هرکدام به ترتیب از رویکردهای چهارگانه دین شناسی بهره بردهاند.
مسأله اصلی مقاله حاضر بررسی مفهوم «دین» به عنوان یکی از مفاهیم بنیادین در رویکردهای سیاستگذاری فرهنگی است. مفاهیم بنیادین در رویکردهای فرهنگی عبارتند از «فرهنگ»، «دین»، «حکومت» و «انسان» که در تحقیق حاضر به این مسأله خواهیم پرداخت که چگونه مفهوم بنیادین «دین» در عرصه سیاستگذاری فرهنگی خود را نشان خواهند داد و هریک از این رویکردها مبتنی بر چه یافتی از مفهوم «دین» است.
برای پژوهش حاضر از روش اسنادی کتابخانه ای در گردآوری استفاده میشود. در گام بعد برای تحلیل اطلاعات، محققین از استنتاج و استنباط عقلی برای «گونه شناسی»[4] مفاهیم بنیادین و نشان دادن ارتباط آنها با رویکردهای سیاستگذاری فرهنگی بهره میگیرند.[5]
سیاستگذاری فرهنگی
سیاستگذاری فرهنگی در معنای کلی خود به مجموعهای از تصمیمها و اقدامات حکومت(دولت)ها گفته میشود که از طریق آن چرخه فرهنگ را تحت تأثیر قرار میدهند.(فاضلی، 1392: 34و 36)(Dye, 2005: 1) در تعریف دینی سیاستگذاری، قید «دین» به تعریف افزوده میگردد. از این نظر علم سیاستگذاری فرهنگی به مجموعهای از تصمیمها و اقدامات «حکومت» برای پیاده کردن «دین» در «فرهنگ» «انسان»ها گفته میشود. براین اساس مفاهیم «دین»، «حکومت»، «فرهنگ» و «انسان» به عنوان مفاهیم پایه و بنیادین انتخاب میشوند که البته در این مقاله تنها به مفهوم «انسان» خواهیم پرداخت.
در امر سیاست گذاری فرهنگی دیدگاههای مختلفی به فراخور مبانی و اصول خود مطرح شده است که در طیفی از رویکردهای حداکثری و تصدیگرایانه تا رویکردهای حداقلی و حمایتگرایانه قرار میگیرند.[6] دوسوی این طیف، دو نوع آرمانی[7] سیاستگذاری را ایجاد کرده که نوع اول آن رویکردی است که اعتقاد به تسلّط و تصدّی حکومت بر فرهنگ داشته و از ساختارهای مرکزگرا یا دولتی و روشهای بالا به پایین برای تحقق اهداف خود استفاده میکند و در مقابل رویکردی که حکومتها را حامی و جانبدار فرهنگ دانسته و البته ابزارها و روشهای گوناگونی را برای حکومتها تجویز میکند. از رویکرد اول به عنوان «مدیریت مکانیکی فرهنگ» و از رویکرد دوم به عنوان «هارمونی فرهنگی» یاد میکنیم.
در میان این دو نوع آرمانی، طیفی از گفتمانهای سیاستگذاری فرهنگی وجود داشته که این گفتمانها عبارتند از: کنترل فرهنگی(سوسیالیستی)، تصدیگری فرهنگی(دولت)، رهاسازی فرهنگی(بازار) و خدمتگزاری فرهنگی(پست مدرن). هریک از این چهار گفتمان مبتنی بر مفاهیم بنیادینی است که مفهوم «دین» نیز یکی از همان مفاهیمی است که در این چهار رویکرد به صورت متفاوت اخذ شده و در واقع مفهوم دین یکی از بنیادهای نظری هریک از این چهار رویکرد است.
قبل از آن که مفهوم دین را در این چهار رویکرد مورد بررسی قرار دهیم ابتدا مختصری از این رویکردها را شرح میدهیم. این چهار رویکرد عبارتند از:
رویکرد کنترل فرهنگی با نقد سیاستهای فرهنگی جوامع سرمایهدار آغاز شد. از نظر این رویکرد منطق سرمایهداری منجر به کنترل زندگی افراد جامعه میشود. این کنترل فراگیر نه فقط در محل کار بلکه در حریم زندگی خانوادگی و فراغت نیز وجود دارد. (بنت، 1393: 29)
این رویکرد مسئولیت فرهنگ را بر دوش دولت قرار داده و از ساختار مرکزگرا استفاده میکند و از این رو با رویکردهای تصدی گری(گفتمان دولت مدار) همراه میشود. ولی برخلاف گفتمان تصدیگری دولتی، ایدئولوژی سوسیالیسم اساساً به فرهنگ خوشبین نبوده و آن را مایه تخدیر و شیءوارگی افراد میداند. در نتیجه رویکرد کنترل فرهنگی منجر به بستگی و انسداد فرهنگی شده و به رویکرد ضدفرهنگی تبدیل میشود. نامگذاری این رویکرد به «کنترل»ِ فرهنگی، ناشی از همین رویکرد حداقلی و بدبینانه به فرهنگ میباشد، در حالیکه در گفتمان تصدی گری، اگرچه دولت محور فرهنگ قرار میگیرد، ولی به توسعه و ترویج فرهنگی اقدام میکند.
این رویکرد با رویکرد مدیریت دولتیِ سنتی تناسب دارد. رویکرد تصدیگری فرهنگی بر اساس رویکرد مدیریت دولتی سنتی به جایگاه و نقش دولت(حاکمیت و نه فقط قوه مجریه) در تعیین سیاستهای فرهنگی تأکید دارد. این رویکرد نوعی از تفکر برنامهریزی و سیاستگذاری است که در آن دولت، به عنوان متولی امر و به نوعی قیّم مردم به برنامهریزی برای آنها میپردازد. نظام بوروکراسی در سازمانها و وزارتخانهها، مهمترین ابزار اجرای سیاستها و برنامهها در این مدل سیاستگذاری هستند. هدف این برنامهریزی شکلگیری دولت مرکزی و انسجام بخشیدن به مفهوم ملت است که معمولاً منجر به تقویت ایدئولوژی ناسیونالیسم میشود. در این پارادایم، دولت تلاش میکند با خدماتی مانند آموزش، بهداشت، سلامتی، شغل، امنیت و رفاه، «شهروند» را به عنوان سوژه مدرن خلق کند. ایجاد تصور و یا توهم تعلق به یک ملت واحد، کارکرد اصلی فرهنگ ملی در این دوره است.(فاضلی،1394: 47-48) بر این اساس حفظ هویت فرهنگی، همبستگی فرهنگی و امنیت فرهنگی از مهمترین شاخص های این نوع سیاست گذاری است. با توجه به وجه ابزاری فرهنگ، تمام تلاش حکومت این است که مرزهای فرهنگی را روشن و متصلّب کرده و ضمن کاهش تبادل های فرهنگی، هویت و انسجام درونی فرهنگ را تقویت کند. از دیگر نتایج این رویکرد در فرهنگ، ایجاد کل گرایی است. رویکرد کل گرایی به معنای تلاش برای یکسان سازی و همگون کردن تمام انسانها در یک جامعه، محصول همین تفکر است. بر این اساس ارزشها و رفتارهایی که از نگاه ایدئولوژی حاکمیت مطلوب است از تمام افراد به صورت یکسان طلب میشود(صدیق سروستانی، زائری، 1389: 3-9).
رویکرد رهاسازی در سیاستگذاری فرهنگی مبتنی بر به کارگیری تفکر مدیریت بازرگانی در بخش دولتی است. اصل اولیه این رویکرد قبول نظریه انتخاب عمومی در انسان است. بر مبنای این نظریه رفتار انسان سیاستگذار در تأمین منافع جامعه، محل تردید است، بلکه کارگزاران دولتی به انگیزه حداکثرسازی منافع فردی کار میکنند. در مدیریت دولتی، افزون ساختن منافع فردی مدیران به بهای کاهش منافع مردمان و صاحبان اصلی در جامعه خواهد بود. از این رو باید به سمت کوچک سازی بخش عمومی و فربه کردن بخش خصوصی حرکت کرده و منطق عرضه و تقاضای بازار را در محصولات فرهنگی ایجاد کرد. در این دیدگاه، دخالت دولت و نهادهای وابسته به آن به کمترین میزان ممکن میرسد. حوزه فرهنگی و ارزشی از دخالت دولت آزاد شده و امور اعتقادی و دینی نیز به عنوان حریم و حوزه خصوصی اشخاص از قلمرو دخل و تصرف حکومت معزول میشود.(نیازی، 1389: 155). آنچه اهمیت دارد این است که خطمشیهای فرهنگی بتوانند بازار فرهنگ را پربازده و سودآور کنند.
در رویکرد پسامدرن، فرهنگ های متکثّر، اصل و اساس حیات انسانی دانسته شده و از وجه تبعی و ابزاری فرهنگ کاسته میشود. فرهنگ دیگر به عنوان ابزار توسعه سیاسی و یا ابزار توسعه اقتصادی مطرح نبوده و خود فرهنگ موضوعیت پیدا میکند. در این فضا دولتها و حکومتها باید خودشان را با فرهنگی که مردم در زندگی روزمره خود تولید میکنند، تطبیق دهند. حکومتها تابع فرهنگ سیال و روزمره مردم شده و به نحو واقعیتری دموکراتیک نامیده میشوند. در این برداشت وسیع و روزمره از فرهنگ، رویکردهای نخبه گرا و اقلیت گرایی که فرهنگ را با هنر یکی دانسته کنار میروند. از این رو در این گفتمان اولاً فرهنگ ابزارتوسعهی بخشهای دیگر نبوده و خود محور جامعه قرار میگیرد، ثانیاً فرهنگ گستردهتر تعریف شده و کل زندگی انسانی را شامل میشود.
نکته دوم در این رویکرد، به حاشیه راندن دو ابزار کلاسیک قدرت یعنی دولت و بازار میباشد. رویکرد پسامدرن زیر سایه جنبشهای اجتماعی در صدد دموکراسی فرهنگی واقعی و جستجوی شهروندی فرهنگی است. در اینجا میتوان از مفهوم جامعه مدنی و حوزه عمومی هابرماس نیز بهره گرفت. این دو مفهوم با برون رفت از دوگانه دولت بازار، سیاست دموکراتیک را هموار میسازند. در این معنای موسع، استفاده کودکان از سرگرمیها و بازیهای کامپیوتری، جنبشهای محیط زیستی، گفتگوها و شوهای تلویزیونی، اعتراضات بین المللی و... همه در دایره جامعه مدنی و حوزه عمومی تعریف میشوند.( Keane, 1998)
گونهشناسی دین داری و رویکردهای سیاستگذاری فرهنگی
در ابتدای بحث سه تذکر در مورد «رویکرد دینی» لازم است:
اول اینکه منظور از رویکرد دینی، دینداری و بهاصطلاح تدین افراد است و نه اصل و اساس اولیهای که ادعای واقعی آن دین بوده است. آنچه به صورت واقعی یا تحریفشده از یک دین باقی مانده و در میان پیروان آن پیاده شده است مورد نظر بحث حاضر است.
دوم اینکه منظور از رویکرد دینیِ گفتمانهای سیاستگذاری فرهنگی لزوماً تصریح و انتخاب دین توسط آنها نیست، بلکه به ارتباط ضمنی و محتوایی این گفتمانها با رویکردهای دینی نظر دارد که لزوماً توسط خود این گفتمانها اعلام نشده است.
نکتة سوم اینکه منظور از رویکرد دینی در این بخش منحصر در ادیان توحیدی و سایر ادیان دارای یک عنوان خاص و نظام منسجم نیست، بلکه به رویکرد دینی اشاره دارد که ممکن است در هر دینی ایجاد شود. به عنوان مثال رویکرد ایدئولوژیک یا عامیانه از دیانت رویکردی است که در تمام ادیان امکان وقوع دارد، هرچند خود این رویکردها عنوان مستقل دین را نداشته باشند.
با توجه به نکات فوق به نظر میرسد تقسیم رویکردهای دینی به «تکثرگرایی» و «انحصارگرایی» برای بیان رویکرد دینی گفتمانهای سیاستگذاری فرهنگی مناسب باشد.
با توجه به نکات فوق به نظر میرسد تقسیم رویکردهای دینی به «تکثرگرایی» و «انحصارگرایی» برای بیان رویکرد دینی گفتمانهای سیاستگذاری فرهنگی مناسب باشد. منظور از تکثر و انحصار در اینجا با آنچه که امثال جان هیک[8] با مفهوم پلورالیسم[9] و آلوین پلنتینگا[10] با مفهوم انحصارگرایی[11] طرح کردهاند متفاوت است. در پلورالیسم دینیِ مد نظر جان هیک همة ادیان راههای مختلف به سوی یک حقیقت واحد بوده و رستگاری را در پی خواهند داشت. در مقابل، انحصارگراییِ دینیِ امثال پلنتینگا قرار دارد که حقانیت مطلق دینی را منحصر به دین خود دانسته و معتقدند که صرفاً پیروان یک دین خاص از رستگاری و کمال برخوردار خواهند بود.
در تحقیق حاضر مسئلة اصلی رویکردهای تکثرگرایی و انحصارگرایی معطوف به مرجعیت فهم دینی است و نه موضوع حقانیت یا عدم حقانیت ادیان گوناگون. به عبارت دیگر، اساساً موضوع بحث در اینجا حقیقت و مشروعیت ادیان نیست، بلکه مسئله این است که برای فهم یک دین و نظارت بر اعمال دینی، چه کسانی صلاحیت دارند. بر این اساس، منظور از تکثرگرایی این است که فهم دینی در تمام افراد جامعه به یک میزان وجود داشته و خود افراد ناظر اعمال دینی خودند. نتیجة این «فردگرایی دینی» این است که همة افراد در فهم و پذیرش دین آزاد بوده و حکومت در انتخاب دینی آنها دخالت نخواهد داشت. در مقابل انحصارگرایی دینی است که فهم، اجرا و نظارت دینی را محدود به گروه خاصی کرده و سایر گروههای اجتماعی را محروم از آن میداند. نتیجة این نوع دینشناسی قبول مرجعیت عدهای در شناخت تمام ابعاد دین و تبعیت و تقلید سایرین از آنهاست. با توضیحاتی که خواهد آمد، رویکردهای دینی «ایدئولوژیک» و «کاتولیسیسم» بهعنوان دو نوع از رویکردهایی انحصارگرایی دینی مورد بحث قرار میگیرند. در مقابل رویکردهای دینی «پروتستانتیزم» و «تدین عامه» به عنوان دو نوع از رویکردهای تکثرگرایی دینی بررسی خواهند شد.
این دوگانه در توضیحات متألهان و نیز متفکران علوم اجتماعی با تقریرهای گوناگون مورد بحث قرار گرفته است. در ادامه رویکردهای دینی ایدئولوژیک و کاتولیسیسم به عنوان رویکردهای انحصارگرایی دینی و رویکردهای دینی پروتستانتیسم و تدین عامه به عنوان رویکردهای تکثرگرایی دینی مورد بحث قرار میگیرند.
تعریف مشهور ایدئولوژی به تعریف مارکسیستی آن نزدیک بوده و به معنای اندیشهای است که در ارتباط با رفتار اجتماعی و سیاسی طبقة حاکم و برای توجیه وضعیت موجود به کار میرود (پارسانیا، 1386: 42).
در این معنا، ایدئولوژی بیش از آنکه با واقعیت ارتباط داشته باشد، دارای یک نظم درونی بوده و توجیهکنندة عقاید و تحریککنندة عواطف انسانی است. ضمن اینکه دارای ویژگی توتالیر نیز بوده و داعیة تبیین جهان را دارد. کما اینکه ریمون آرون ایدئولوژیها را دارای سه خصلت میداند: یکی خصلت عاطفیِ آن است که برخلاف اندیشههای ثابت بیشتر طالب متقاعد کردن است تا بیان کردن. دیگری توجیه علایق و منافع و سوم ساخت بهظاهر منطقی و عقلی و منسجم که در برخی از ایدئولوژیها مانند مارکسیسم بیشتر است و در برخی کمتر (بشلر، 1370: 8)
بنابراین با تعریف کلاسیک مارکسیسم از ایدئولوژی، دین هم نوعی ایدئولوژی است که در جامعة سرمایهداری مایة حفظ سرمایهداری و تخدیر مردم در پذیرش آن نظام میشود. در این نگاه، دین ایدئولوژیک اگرچه مایة تسلی رنجدیدگان و ستمدیدگان است، این تسلی مانند داروهای مخدر تنها تسکین موقتی بخشیده و پیامدهای جانبی ناخوشایندی ایجاد کرده و درواقع با تحملپذیر ساختن رنج و سرکوبی، از هر گونه راه حل واقعی جلوگیری میکند.
بهتدریج در سنتهای علمی گوناگون معنای ایدئولوژی تغییر کرده است. با ورود مفهوم ایدئولوژی به جامعة ایرانی، تفکیک ایدئولوژیها به مثبت و منفی پذیرفته میشود. روشنفکران مذهبی و دانشگاهی جامعة ایران مذهب و بسیاری از باورهای عرفی جامعه را از مصادیق منفی ایدئولوژی میدانستند، ولی ایدئولوژی مثبت را شامل مجموعهای از اندیشهها و باورهای ذهنی میدانستند که با رجوع به ذهنیت مذهبی و عرفی جامعه و بازسازی مجدد آن پدید میآید. دکتر شریعتی در پایان دهة چهل و آغاز دهة پنجاه بر همین مبنا طرح «بازگشت به خویش» و «احیای مذهب» را در قالب یک ایدئولوژی مترقی و پویا، که جایگزین ایدئولوژی به اصطلاح علمی مارکسیستهای مقلد بود، دنبال میکرد (پارسانیا، 1386: 1101ـ112).[12] شریعتی در تعریف ایدئولوژی به سویة انتقادی آن توجه کرده و از این رو به ایدئولوژیهای نئومارکسیستی نزدیک میشود. به این معنا که ایدئولوژی مطلوب نظام فکری غیرکاذبی است که سویة انتقادی و آرمانی دارد.
براساس توضیحات فوق، اولاً رویکرد دینِ ایدئولوژیک به تحول انقلابی جامعه توجه دارد. ثانیاً این رویکرد مؤلفة دیانت را در تحول انقلابی بسیار مهم میداند. البته نسخههای مارکسیسمِ اولیه از ضرر دیانت در حرکت انقلابی گفته، ولی نسخههای دینی ایران از قدرت دیانت برای تحول انقلابی دفاع میکنند. ثالثاً این رویکرد ذهنیت ناخودآگاه تودة مردم را که ایدئولوژی کاذب یا فرهنگ عمومی عنوان میشود. عامل سکون و تخدیر عمومی دانسته که امکان حرکت انقلابی را میگیرد. به همین دلیل است که در رویکرد حکومتی مارکسیسم، نگاه بدبینانه به فرهنگ وجود داشته و «کنترل» آن از دولتها خواسته میشود. اگرچه در نسخة ایرانی این رویکرد به الزامات حکومتی آن اشارة مستقیم نشده و امکان آزمون عملیاتی آن نیز فراهم نشده است، همانگونه که به مبانی این رویکرد اشاره شد، تلقی مشابهی از فرهنگ و تمدن با جریان اولیة مارکسیسم وجود دارد که مؤلفة «کنترل فرهنگی» را در آن برجسته میکند.
فرقة کاتولیک[13] قدیمیترین و بزرگترین فرقة مسیحی است که تاریخ آن به عصر حواریون میرسد. کاتولیکها یک رهبر دارند که پاپ[14] نامیده میشود. آنچه در تاریخ این فرقة مسیحی آورده شده است نشان از جایگاه بالای دینی و سیاسی کلیسا در جامعة مسیحی دارد. کلیسا بهعنوان مرجع تشخیص دستورات دین واسطة میان مردم و دین قرار میگیرد. این تلقی بعدها در اصلاحات دینی پروتستانتیسم تغییر پیدا میکند. به عنوان مثال در مورد قانون طبیعی میان این دو فرقه تفاوت وجود دارد. آیین کاتولیک عقیده دارد که قانون طبیعی حاوی مضامین قطعی و ثابتی است که کلیسا به نحوی موثق و در مقام مرجع آن را بیان کرده است (مثلاً مخالفت کلیسای رم علیه کنترل زاد و ولد). ولی مذهب پروتستانتیسم مضامین قانون طبیعی را عمدتاً با توسل به سنن و عرف اخلاقی تعیین میکند. روشن است که در صورت اول به جای اینکه یک نظام اخلاقی درونی گردد، توسط مراجع قدرت به تودهها منتقل میشود (تیلیش، 1394: 139ـ140).
در دورانی که فرهنگ مدرن قدرت سیاسی دین و کلیسای مسیحی را کاهش میداد، کلیسای کاتولیک رومی برای حفظ روند مرجعیت خود کوشید با نفی کامل همة ابعاد فرهنگ مدرن برتری خود را در مقام نهاد اصلی جامعه و مالک حقایق مطلق و ابدی به اثبات رساند. با گذشت زمان و انتقال قدرت به بورژوازی، کلیسای کاتولیک که تا اواخر قرن هفدهم از طریق برخی ارگانهای خویش، بهویژه فرقة یسوعی، هنوز در برخی زمینههای فرهنگی نظیر تعلیم و تربیت فعال بود، بهعنوان دستگاه تبلیغات ایدئولوژیک ارتجاع سنتی تقریباً از سوی همگان مطرود و منزوی شد. بارزترین نتیجة انزوای کلیسا افزایش تلاش آن برای حفظ قدرت بود که فاصلة نهاد دین با جامعه و فرهنگ مدرن را بیشتر میکرد (تیلیش، 1394: 221ـ224). کاتولیسیسم در دوران متأخر رویکردهای گوناگونی برای همراهی با مدرنیته انتخاب کرده است (کاشفی، 1382). به هر صورت، همانگونه که اشاره شد، سنت محتوایی و تاریخی کاتولیسیسم بستری برای ایجاد مرجعیت دینی و قدرت سیاسی متمرکز بوده است. کما اینکه زدلین شباهتهای حکمرانی کاتولیسیسم و مارکسیسم را برمیشمرد، هر دو دارای دکترینهایی هستند که منجر به پاکسازی سایر جریانها میشوند. تنها یک حقیقت (ماتریالیسم تاریخی) و تنها یک کلیسا (حزب) وجود دارد (کریستی، 1393: 173).
همانگونه که بیان شد، در مقابل مذهب کاتولیک، پروتستانتیسم جهت ایجاد فردگرایی دینی ایجاد شد. این فرقه در قرن شانزدهم و با قیام مارتین لوتر شکل گرفت. قیام لوتر بیش از آنکه علیه اعتقادات کاتولیک باشد ضد سازمان و آیینهای کلیسایی بود. او کشیشان را نه مجریان لازم و اجتنابناپذیر آیینهای مقدس میدانست و نه مقامات ممتازی که باید میان انسان و خدا وساطت کنند، بلکه آنان را خدمتگزارانی میشمرد که توسط هر جماعتی برگزیده میشوند تا خواستهای روحی آن جماعت را برآورده کنند (دورانت، 1378، ج 6: 448 و 443). از نظر لوتر، خداوند با روح نه از رهگذر میانجیگریِ کشیشان، بلکه همچون ندایی در قلب، تکبهتک سخن میگوید. رستگاری نیز بیش از آنکه با اعمال دینی ایجاد شود با ایمان قلبی محقق میگردد. با وجود رد مرجعیت کلیسایی در کنترل جامعه، لوتر نسبت به بسیاری از مسائل اقتصادی به تکرار آرای سنتی میپرداخت. او در مورد قیمت، تبعیت از قوانین یا عرف اقتصادی را لازم میدانست: «انسان نباید بگوید من اجناسم را تا آنجا که بتوانم یا میلم باشد گران خواهم فروخت، بلکه باید بگوید آنها را هر طور صحیح و به حق باشد خواهم فروخت.» لوتر در مورد رباخواری، تسلیم شدن به اقتضائات عملی از جانب متشرعان را محکوم میکند:
بزرگترین بلا برای ملت آلمان چیزی جز معاملة بابهره نیست... شیطان آن را اختراع کرده است و پاپ با تجویز آن شری ناگفتنی در جهان به پا کرده است (تاونی، 1377: 129ـ132).
با وجود این سختگیری در مقابله با بی بند و باری، او از مرجعیت کلیسا برای ایجاد انضباط قضایی منزجر بود. این دوگانگی در کنترل اجتماعیـ لزوم حفظ نظم و قانون و عدم قبول مرجعیت برای اجرای قوانین در اندیشة لوتر ادامه داشت.
درحالیکه لوترانیسم[15] از نظر اجتماعی محافظهکار و نسبت به قدرتهای سیاسی مستقر متواضع بود و زهدی شخصی و تقریباً آرامشطلبانه را تبلیغ میکرد، کالونیسم نیرویی فعال و رادیکال بود. پرنفوذترین شکل پروتستانیسم در دو قرن پس از جنبش اصلاح دین فرقة کالونیسم است. کالونیسم اعتقادی بود که هدفش صرفاً تزکیة فرد نبود، بلکه استفاده از مذهب برای رسوخ در تمامی عرصههای زندگی و دگرگون کردن ساختار دولت و کلیسا را طلب میکرد. برخلاف لوتر، که زندگی اقتصادی را از نگاه یک دهقان معترض یا یک عارف بدگمان به تجارت مینگریست، کالونیستها مردان اهل عمل در اقتصاد بودند. از این رو با به رسمیت شناختن سرمایه، بانکداری، تجارت بزرگ و دیگر واقعیتهای زندگی عملی آغاز کردند. بدینسان، از سنتی که جستوجوی منافع اقتصادی را «ورای آنچه برای معاش ضروری است» قابل نکوهش میدانست و بر واسطهگری، مُهر انگل و بر رباخواری مهر دزدی میزد فاصله گرفت. این بدان معنا نیست که کالون نسبت به اقتصاد هیچ مرزی را قائل نبود؛ کما اینکه او نسبت به حرفة مالی حدودی را توصیه میکند: بهره مشروع است به این شرط که از حداکثر رسمیاش تجاوز نکند و حتی وقتی چنین حداکثری تعیین شد، باید به مستمندان وام داده شود و وامگیرنده به اندازة وام دهنده سود ببرد از این رو، حتی پس از آنکه ضرورت مادی تأمین شده باشد، کار کردن به عنوان فضیلتی اخلاقی باید دنبال شود. حرص و آز برای روح خطرناک است، ولی تنآسایی از آن خطرناکتر است. بر این اساس، هدف، رستگاری شخصی نیست، بلکه تجلیل خداوند است که باید نه فقط با عبادت، بلکه با عمل انجام گیرد. جهان از طریق کار و مبارزه تقدس پیدا کرده و جلال و جبروت خداوند را نمایان میکند.
بنابراین کالونیسم از همان ابتدا شامل دو وجه نسبتاً متضاد بود. از یک طرف زندگی سرشار از فعالیت تجاری را، که اکثریت اخلاقگرایان پیشین با سوءظن به آن مینگریستند، مورد تأیید قرار داده بود و از طرف دیگر با انضباط انگیزاسیونی راه آن را سد کرده بود. سلطة هرکدام از این دو به تفاوتهای محیط سیاسی و طبقة اجتماعی بستگی دارد. هدف کالونیسم، که سرگونی رهبانیت و تبدیل جهان به صومعهای عظیم بود، به مدت کوتاه در ژنو محقق گردید، ولی در انگلستان اقلیتی بودند که در موضع تدافعی در زیر مراقبت پر از سوء ظن حکومتی که دشمن آنها بود به وجه فردگرایانة خود تکیه میکردند. در قرن شانزدهم و هفدهم، که امواج توسعة تجاری و مالی شرکتها، مستعمرات، سرمایهداری در نساجی، سرمایهداری در استخراج معادن، سرمایهداری در امور مالیـ به انگلستان رسید، طبقات تجاری انگلستان، که در زمان کالون هنوز تحت سیطرة دولتمردان محافظهکار قرار داشتند، به شأن و منزلتی دست یافتند.(تاونی، 1377: 130ـ150 و 300).
بنابراین آنچه مبنای دینی حرکت سرمایهداری در جهان مدرن قرار گرفت رویکرد انگلستانی کالونیسم بود. این ادعا در «اخلاق پروتستانی و روح سرمایهداری» وبر تشریح میشود. وبر در این کتاب در یک مطالعة تطبیقی نشان میدهد که اغلب مدیران اقتصادی و صاحبان سرمایه به فرقة پروتستان تعلق دارند. علاوه بر آن رشد صنعتی و اقتصادی کشورهایی که پروتستانتیسم در آنها گسترش یافته است نسبت به سایر کشورهای کاتولیک بیشتر بوده است. وبر توضیح میدهد که دلیل رشد پایدار سرمایهداری غربی را باید در خصلت ذاتی و پایدار عقاید مذهبی پروتستانتیسم جستوجو کرد. عمل سرمایهدارانه عملی است که بر انتظار کسب منفعت از طریق بهرهبرداری از امکانات مبادله، یعنی بر امکانات مسالمتآمیز کسب سود، متکی باشد. در عمل سرمایهدارانه از کالا یا خدمات افراد بهعنوان وسیلة تحصیل ثروت استفادة منظم به عمل میآید. برای آنکه افراد خطر سرمایهگذاری لازم برای راهاندازی کسبوکاری را بپذیرند و برای آنکه کارکنان به انضباط تن دهند، باید این رفتارها معنادار و ارزشمند میشد. از اینجاست که اخلاقِ پروتستانی بهعنوان سرچشمة «روح» یا فرهنگ سرمایهداری معرفی میشود (وبر، 1382: 25ـ30). انباشت بیوقفة ثروت به خاطر نفس این عمل و نه به خاطر منافع مادی است که از نظر وبر جوهرة روح سرمایهداری را شکل میدهد. از نظر وبر مفهوم «شغل بهمثابة تکلیف» در عهد باستان یا در الهیات کاتولیکی وجود نداشته است. این مفهوم توسط جنبش اصلاح کلیسا عرضه شد و اساساً حاکی از این عقیده است که عالیترین شکل تعهد اخلاقی انجام وظیفه در امور دنیوی است. این عقیده موجب انعکاس رفتار مذهبی در زندگی روزمره میشود و با آرمان کاتولیکی زندگی راهبانه، که هدف آن فراتر رفتن از خواستههای زندگی دنیوی است، در تضاد قرار میگیرد. در این میان، کالونیسم پویایی و ظرفیت بالاتری برای ارتباط با سرمایهداری داشت.(وبر، 1382: 6ـ7) بر این اساس، فرقههای پروتستانتیسم به هویت اقتصادی پیروان خود توجه ویژه داشتند. عضویت در فرقه به معنای پایبندی به اخلاقیات در کسب و کار بود.
با وجود تاریخ پر فراز و نشیب پروتستانتیسم، تناسب این رویکرد دینی مخصوصاً در کالونیسم انگلستانی با ایدههای اقتصادی، فردگرایانه و بازارمحورِ سیاستگذاری روشن است. مخصوصاً اگر این فرهنگ اقتصادی بدون انگیزههای دینی باقی مانده باشد، کما اینکه در دوران مدرنیسم متأخر چنین است.
پستمدرنیسمْ دین را اساساً یک پدیدة سلیقهای و البته کارآمد دانسته که افراد در زندگی خود انتخاب میکنند و بلکه میسازند. در این رویکرد، زندگی انسانها بر محور سلایق، عادات و رسوم پیش میرود. این امور، که ما از آنها به «فرهنگ» یاد میکنیم، اصالت داشته و سایر امور از جمله «دین» اگر ذیل آنها تعریف شوند، کارآمد تلقی میشوند. بنابراین دین یک پدیدة فرهنگی است که هرکسی با توجه به سلیقة خود نوعی از آن را انتخاب میکند. از مهمترین مصادیق این نوع دینداری «تدین عامه» است. تدین عامه نوعی از دینداری است که بدون استفاده از منابع، روشها و مراجع دینی انتخاب شده و بر پایة سلایق و عادات افراد بنا میشود. یکی از ویژگیهای تدین عامه که امکان فراگیری آن را فراهم میکند دوری از مغلقگویی و پیچیدگی است. دستورات این دین بهآسانی برای همه قابل تحصیل بوده و نیازمند آشنایی با روش و علم خاصی نیست. تدین عامه نهتنها عادات و سلایق افراد را اصلاح نمیکند، بلکه آنها را توجیه کرده و تقویت میکند.
به نظر گیرتز[16]، این نوع از آگاهی جمعی دارای پنج ویژگی عمده است که عبارتاند از:
این نکته را باید متذکر شد که برخلاف برخی پژوهشها در مورد دین (وبر، 1392: 327)، دین عامه لزوماً دینی احساسی و عاطفی نیست. دینداری عامه مبتنی بر غلبة پیشفرضهای فرهنگی و میل شخصی افراد بر نسخههای دینی است. این پیشفرضها ممکن است منجر به آداب و رسومی شود که کاملاً در مقابل رویکردهای عاطفی و احساسی قرار گیرد. کما اینکه یکی از مصادیق دینداری عامه در برخی جوامع افرادی هستند که مبتنی بر میل و تعصب موروثی خود مانع اصلی بروز عواطف و احساسات دینی میشوند.
بنابراین تدین عامه بر سادگی و عرفی بودن منابع شناخت دین بنا شده و توجیهگر سلایق، عادات و در یک کلمه فرهنگ موجود جوامع انسانی است؛ همان اصلی که در رویکردهای پستمدرنیسم به فرهنگ وجود داشته و سیاستگذاران را به «خدمترسانی» به فرهنگ موجود توصیه میکند.
تناسب گفتمان های سیاستگذاری با رویکرد دین داری
بر اساس آنچه بیان شد تناسب چهار گفتمان اصلی سیاستگذاری فرهنگی با چهار رویکرد دین داری را می توان در جدول زیر بیان کرد:
دین |
وحدت گرا
|
ایدئولوژیک |
سوسیالیستی |
مدیریت مکانیکی فرهنگ |
گفتمان های سیاستگذاری فرهنگی |
کاتولیسیسم |
دولت |
||||
کثرت گرا |
پروتستانتیسم |
بازار |
هارمونی فرهنگی |
||
عامه |
پست مدرن |
تبیین «دین» در رویکرد اسلامی
رویکرد انحصارگرا به دین با محدودیتی که در مرجعیت فهم دین ایجاد میکند رابطة تقریباً یکسویه میان مرجعیت و دینداران ایجاد میکند. درنتیجه دین از بستر عمومی جامعه فاصله گرفته و نسبت بیگانهای با فرهنگ شکل میدهد. ضمن اینکه فهم دین (همة ابعاد دین) نیز محدود به نهادها و افراد خاصی شده و به تعبیر رابرتسون «دین نهادی» در جامعه مستقر میشود.[22] در سوی دیگر، دینداری کثرتگرا برای پاسخگویی به مسائل متنوع عموم جامعه از متن دین کاسته و تفسیر مدرنی از دین ارائه میکند.
در رویکرد حاضر، دین در تمام امور زندگی مأموریت داشته و از این رو به پیوند دین با تمام اقشار و گروهها توجه دارد. این امر با توجه به دو پیشفرض محقق میشود: 1. سطوح مختلف دین، 2. سطوح مختلف افراد. از طرفی دین دارای لایههای مختلفی فرض میشود که با همدیگر رابطة طولی و تشکیکی دارند. از طرف دیگر، افراد جامعه نیز دارای سطوح مختلفی میباشند و هرکدام با توجه به ظرفیت خود با لایهای از دین ارتباط برقرار میکند.
دین ذوبطون بوده و در هر بطن درجات گوناگونی از حقایق را افشا میکند.[23] هیچکدام از سطوح دین تضادی با سطوح دیگر نداشته و میان آنها رابطة تشکیکی برقرار است. عرفان به سطوح عمیقتر و عالیتر دستورات دین توجه میکند و فقه به سطوح ظاهریتر و عمومیتر آن، ولی دستورات عرفا با دستورات فقهی تضاد پیدا نمیکنند. اگر در فقه و اخلاق از خوشرویی و تواضع و همسایهداری و... سخن گفته میشود، عارفان و فیلسوفان و فقها را نیز شامل میشود و اگر در عرفان و فلسفه از نگاه توحیدی سخن گفته میشود، بهعنوان هدف مطلوب سایرین نیز در نظر گرفته میشود.
برای سطوح مختلف افراد سطحی از دین تجویز میشود. عالمان و عارفان و فقیهان در درجاتی از ایمان قرار میگیرند که حسنات دیگران میتواند برای آنها سیئه محسوب شود. در سطوح پایینتر، سختگیری دین کمتر بوده و محدود به رعایت حلال و حرام الهی است؛ و حتی در سطوح پایینتر با دین مستضعفان روبهرو میشویم که به دلیل استضعاف افراد، همان حدود الهی نیز بهتدریج پیاده میشود.
بنابراین دین عمومی «یک» دین برای «همة افراد» است. این دین، یک دین و یک صراط را نشان میدهد، اگرچه به تناسب سطوح دین با سطوح افراد سُبُل گوناگونی را پیش روی انسان باز میکند.[24] این ویژگی موجب ارتباط دین با فرهنگ عمومی میشود، وگرنه توسعة دین نهایتاً فرهنگهای خاص گروهی را دربر میگیرد. دین عمومی پاسخهای «ممکن» و «واقعی» به نیازهای زندگی روزمره میدهد. «ممکن» از آن جهت که برخلاف برخی رویکردهای دینداری وحدتگرا، که توجهی به اقتضائات متنوع و عرفی زندگی ندارند، به شرایط موجود توجه کرده و با توجه به سطوح مختلف خود، به آنها پاسخ میدهد. «واقعی» از آن جهت که برخلاف برخی رویکردهای دینداری کثرتگرا، که توجهی به رابطة واقعی نیازهای زندگی و پاسخهای دینی ندارند، به این رابطه توجه داشته و هر نسخهای را برای زندگی تجویز نمیکند.
در این رویکرد، امکان استفاده از همة منابع معرفتی به صورت روشمند وجود دارد. هرچه درجة یقین و اطمینان در روشی بالاتر باشد، اعتبار آن روش نیز بیشتر خواهد بود و در موارد تعارض منابع، موجب حل تعارض خواهد شد. آیتالله جوادی آملی با توجه به معرفتشناسی حکمت متعالیه قائل به سازگاری و جمع راههای مختلف معرفت بوده و معتقدند که اولاً همة راههای مختلف معرفت معتبرند، ثانیاً سازگار با هماند و ثالثاً مکمل یکدیگرند. عقل و نقل و شهود و تجربة راههای گوناگون معرفتاند که با هم هماهنگ بوده و جمع آنها در شناخت دین ضروری است. (جوادی آملی، 1386).
در میان منابع معرفتی، عرف نیز میتواند با داشتن شرایطی اعتبار داشته باشد. «سیرة عقلا» از جمله مباحث نزدیک به مبحث «عرف» است که در اصول فقه به صورت غیر مستقل معتبر شمرده شده است. به این معنا که اگر عرف عقلا مبتنی بر استدلال عقلانی (آشتیانی، ج 1، 1403 ق: 171) یا مبتنی بر رضایت شارع (مظفر، بیتا: 385 و 406؛ غروی اصفهانی، 1415ق، ج 5: 30؛ صدر، 1430 ق، ج 1: 265ـ263) باشد، قابل قبول است. شرایطی برای احراز ارتباط سیرة عقلا با حکم شارع بیان کردهاند که از جمله این شرایط «احراز عدم ردع» یا «عدم احراز ردع» است. در حالت اول، لازم است عدم مخالفت شارع نسبت به سیرة عقلا احراز شود(کاظمی خراسانی، 1407 ق: 192).
بنابراین در این نوع دینداری منابع گوناگون معرفتی به صورت روشمند مورد استفاده قرار گرفته و نتایج آنها به فهم ما از دین کمک میکند. استفاده از منابع عقلی و عرفی در فهم دین، به دین برای حضور در زندگی امروز کمک میکند.
مأموریت دین جایگزینی خِرد انسانی با وحی و روایات نیست، بلکه دین به شکوفایی و باروری عقلانیت کمک میکند، کما اینکه در بیان امیرالمؤمنین(ع) مأموریت دین چنین بیان شده است: «وَ یُثیروا لَهُم دَفائِنَ العُقول» (نهجالبلاغه/ خطبة 1). چراکه نقش اصلی دین «هدایتگری» بوده و هر آنچه انسان را به این مقصد میرساند بیان کرده و سایر امور را به انسان وا میگذارد. علامه طباطبایی در تفسیر آیه «....نَزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِ شَیْءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمِینَ» (نحل/ 89) چنین میفرمایند: «و تبیان به طورى که گفته شده به معناى بیان است و چون قرآن کریم کتاب هدایت براى عموم مردم است و جز این کار و شأنى ندارد، لذا ظاهراً مراد از (کل شىء) همة آن چیزهایى است که برگشتش به هدایت باشد، از قبیل معارف حقیقى مربوط به مبدأ و معاد و اخلاق فاضله و شرایع الهى و قصص و مواعظى که مردم در اهتدا و راه یافتنشان به آن محتاجاند و قرآن تبیان همة اینهاست» (طباطبایی، 1417، ج 12: 468).
بنابراین دین در حوزههای گوناگون حیات فردی و اجتماعی به بیان اصول و مرزهای هدایت پرداخته و خطوط اصلی حرکت را تعیین میکند. سایر لوازم زندگی توسط انسانها کشف شده و توسعه مییابد. دین بیانگر تمام کلیات و جزئیات در حوزههای گوناگون نبوده و نهتنها برای حرکت علمی انسان جا باز میکند، بلکه او را به این حرکت تشویق و تکلیف میکند.
یکی از معانی همخوانی نظام تکوین و تشریع این است که نظام تشریع باید پاسخگوی نیازهایی باشد که در نظام تکوین قرار داده شده است. این دو در کنار هم نظام زندگی را سامان میدهند. خداوند انسان را نیازمند و جهتدار آفریده است (تکوین) و هموست که پاسخی برای نیازهای انسان فروفرستاده است (تشریع). از این رو، احکام اسلام متناظر با مسائل زندگی است. بنابراین اولین معنای تناسب نظام تکوین و تشریع این است که دین راهی در کنار راه زندگی معرفی نکرده و پاسخگویی به نیازهای طبیعی زندگی را مأموریت خود میداند. دومین وجه تناسب تکوین و تشریع این است که پاسخهای شریعت به نیازهای تکوینی انسان پاسخی واقعی و راضیکننده بوده و طبیعت انسان با آنها سازگار است. همین سازگاری وجه تربیتی دین را ممکن میسازد. چراکه تربیت و رشد انسان از نوع صنعت و ساختن مواد نیست. درحالیکه برای تربیت انسان باید جهتگیری و ساختار وجودی انسان را شناخت و در آن جهت او را حرکت داد (مطهری، 1373: 57ـ56).
برنامههای زندگی، از جمله برنامهای که دین برای زندگی تعیین میکند، در صورتی ماندگار خواهند شد که کارآمدی خود را در زندگی نشان دهند. کارآمدی فقط به این نیست که پاسخ دین در درازمدت نیاز واقعی انسان را رفع کند، بلکه افراد باید بتوانند در کوتاه مدت نیز با کمترین هزینة فکری، فرهنگی و مادی از پاسخ دین برای مسائل روزمرة خود استفاده کنند. این همان تدبیر «هزینهـ فایده» است که انسانها در مواجهه با نسخههای رقیب در نظر گرفته و براساس آن انتخاب میکنند. یکی از ویژگیهای دین برای کاهش این هزینه نظاممند بودن دستورات آن است. نظام یا در اصطلاح لاتین «سیستم»[25] عبارت از اجزای پیوسته و مرتبط است که در کنار هم هدفی را محقق میسازند. بنابراین رویکرد نظامگرا دین را یک «کل» بههمپیوسته میداند که همة اجزای آن کاملکنندة یکدیگرند. در این رویکردِ دینی به مسائل گوناگون جامعه به صورت مجزا پاسخ داده نشده و همة مسائل به صورت یک کل یکپارچه در نظر گرفته میشوند. پاسخ دادن به یک مسئله بدون در نظر گرفتن مسائل دیگر جامعه موجب ناکارآمدی آن پاسخ خواهد شد.
اگر رویکرد نظامگرا به دین کنار گذاشته شود، همراهی دین با زندگی دشوار خواهد شد، چراکه هر دستوری از دین با مجموعهای از دستورات فرهنگی و ساختاری دیگر در تضاد بوده و شاهد درگیری همیشگی دین و زندگی هستیم. تنها زمانی این آشفتگی کاهش مییابد که یا «کل» دین پیاده شود یا سیاستگذاران و حاکمان دینی بهتدریج و با رعایت مصالح و اقتصائات اجتماعی به پیاده کردن پاسخهای دین در برخی مسائل اقدام کنند.
حالت اخلالگر دین زمانی است که بدون توجه به نظاموار بودن دستورات آن، بخشی از فرامین دین جدا شده و در یک بستر نامناسب اجرا شود؛ مانند انجام کاملِ دستورات عفاف و حجاب در مکانهایی که اختلاط تحصیلی و شغلی به رسمیت و عادت تبدیل شده است! بنابراین دین نظاممند صرفاً به دنبال رخنهپوشی برخی مسائل به صورت انفعالی نیست، بلکه به دنبال پیادهسازی نظام مطلوب خود در تمام مسائل بوده تا بتواند کارآمدی خود را نشان دهد.
نمونهای از تقریرات پیروان دینداری عمومی
یکی از راههای عالمان دینی برای توصیف دین، تفکیک دستورات دین در دوگانة ثابتـ متغیر است؛ به نحوی که ضمن حفظ هستة ثابت و محکم دین، پوستة متغیر و امروزی آن به رسمیت شناخته میشود. در این صورت، دستورات ثابت دین از جهت همراهی با فطرت انسانها و دستورات متغیر آن از جهت کارآمدی و امروزی بودنشان با «زندگی» واقعی همراه خواهند شد. دوگانة ثابت متغیر در اندیشة دینی امر روشنی بوده و مورد تأیید علمای دین در طول تاریخ بوده است. در جدول زیر برای نمونه به رویکرد سه اندیشمند معاصرـ علامه طباطبایی(طباطبایی، 1382: 73؛ طباطبایی، 1382: 68؛ طباطبایی، 1382: 76ـ77) ، امام خمینی(مهدوی، 1389: 100؛ خمینی، بیتا: 603) و شهید صدر[26](مهدوی، 1389: 245؛ صدر، 1402 ق: 400 و 722ـ725).
در جایابی نظام مند متغیرات در تفقه اشاره کردهایم:
اندیشمند |
شیوة انعطاف شریعت |
محدودة ثبات |
محدودة تغیر |
روش بحث |
جایگاه فهم انسانی |
امام خمینی |
1.تحول موضوعات 2. ولایت مطلقة فقیه |
همة احکام |
موضوعات |
اصولی |
تشخیص موضوعات احکام |
علامه طباطبایی |
1. ترک تشریع از جانب شارع در یک منطقه 2. حق دخالت ولی امر 3. اعتباریات متغیر انسان در جامعه 4. اعتبار مستقل سیرة عقلا |
نیازهای فطری بشر |
نیازهای غیرفطری |
شبهفلسفی |
اعتبار انسانها در احکام متغیر |
شهید صدر |
1. تفکیک عبادات و معاملات 2. حق دخالت دولت اسلامی 3. منطقةالفراغ دین 4. تطبیق مصادیق امروزی برای موضوعات احکام |
دایرة غیرمباحات |
دایرة مباحات |
اصولی |
جهتدهی احکام منطقةالفراغ |
نتیجهگیری و پیشنهادها
تقسیم ادیان به انحصارگرا و کثرتگرا تقسیم کاملی نیست. در نگاه اسلامی، ضمن اینکه فهم برخی ابعاد دین نیاز به تخصص علمی داشته و از عموم جامعه برنمیآید، بسیاری دیگر از وجوه دین قابل فهم برای همة انسانهاست، چراکه منابع گوناگون معرفتی انسان برای درک ابعاد گوناگون دین به کار گرفته میشود.
دین اسلام محدود به چند دستور محدود و ظاهری نیست. دین ذوبطون بوده و در هر بطن درجات گوناگونی از حقایق را افشا میکند. این سطوح دینداری در طول هم قرار داشته و همدیگر را تقویت میکنند. از طرف دیگر افراد جامعه نیز دارای سطوح مختلفیاند و هرکدام با توجه به ظرفیت خود با لایهای از دین ارتباط برقرار میکند. بنابراین دو ویژگی ذوبطون بودن دین و ذومراتب بودن انسانها موجب میشود که نسخههای متفاوتی برای افراد دیندار تجویز شود؛ هرچند سطحی از احکام دینی برای همة انسانها الزام میشود.
آنچه در رویکرد دینی فقیهان و فیلسوفان مسلمان با مباحثی مانند «اعتباریات»، «تحول موضوعات»، «احکام حکومتی»، «منطقةالفراغ» و «عرف و سیرة عقلا» بیان شده است به ظرفیت دین برای همراهی با فرهنگ کمک میکند. بر این اساس، میتوان گفت دین شرایط فرهنگیِ جوامع انسانی را رد نکرده و شاخصهایی برای پذیرش و اعتبار آن بیان کرده است. بر این اساس، پذیرش شرایط فرهنگی صرفاً از جهت اضطرارِ عملی و به صورت موقت نبوده، بلکه موضوعیت داشته و ناشی از طبیعت انسانی قلمداد شده و موردِ تأیید دین است.
دین به صورت نظاممند بوده و اجرای جزئیِ آن کارآمدی آن را کاهش خواهد داد. از این رو، دین قبل از اینکه به یک مسئلة خُرد اجتماعی پاسخ دهد، اهداف و اولویتهای خود را در جامعه اجرا میکند. این رویه منجر به پاسخ تدریجی دین به مسائل اجتماعی میشود یا مسائل اجتماعی را منحل میکند.
نکات مذکور نشان میدهد تعریف دین در رویکرد اسلامی با ویژگی «ایستا» و «محدود» رویکردهای دیگر تفاوت داشته و امکان «حرکت» آرام و تدریجی برای یک جامعه را فراهم میکند. دین نه در مکاتب سخت و غیرقابل انعطاف ایدئولوژیک و کاتولیسیسم تعریف میشود و نه در مکاتب شخصی و سطحی پروتستانتیسم و عامه؛ بلکه دین به صورت منعطف ولی تعالیبخش در زندگی عموم جامعه حاضر است. با این وصف، سیاستگذاری فرهنگی با بررسی زمینه و استعداد جامعة انسانی سطحی از دینداری را در دستور کار خود قرار داده و حرکت تدریجی به سوی اهداف نهایی را پیش میگیرد.
فهرست منابع
قرآن.
نهجالبلاغه
اسماعیلی، هادی؛ آشنا، حسامالدین (پاییز 1392). «دینداری فرهنگی»، راهبرد فرهنگ، ش 23.
پارسانیا، حمید (1386). سنت، ایدئولوژی، علم، ویراست دوم، چ 2، قم: بوستان کتاب.
تاونی، ر.ه. (1377). دین و ظهور سرمایهداری، ترجمة احمد خزاعی، تهران: مرکز.
تیلیش، پل (1394). الهیات فرهنگ، ترجمة مراد فرهادپور و فضلالله پاکزاد، تهران: طرح نو.
جوادی آملی، عبداله (1381). تسنیم، ج 1، چ 3، قم: اسراء.
جوادی آملی، عبداله (1386). منزلت عقل در هندسة معرفت دینی، چ 2، قم: اسراء.
خمینی، روحالله (1378). صحیفة امام، تهران: مؤسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره).
خمینی، روحالله (بیتا). کتابالبیع، ج 2، قم: مؤسسة مطبوعاتی اسماعیلیان.
دورانت، ویل (1378). تاریخ تمدن، بخش دوم، ج 4، ج 6، ویراست دوم، چ 6، تهران: علمی و فرهنگی.
شعیری، تاجالدین (1363 ش). جامعالاخبار، قم: انتشارات رضی.
صدر، سید محمدباقر (1402ق). اقتصادنا، بیروت: دارالتعاریف للمطبوعات
صدر، سید محمدباقر (1430 ق). دروس فی علم الاصول، چ 8، قم: مؤسسة نشر اسلامی.
طباطبایی، محمدحسین (1417). المیزان فى تفسیر القرآن، ج 2 و 9 و10و 15، چ 5، قم: دفتر انتشارات اسلامى جامعة مدرسین حوزة علمیة قم.
طباطبایی، محمدحسین (1382) فرازهایی از اسلام، تنظیم مهدی آیتاللهی، قم: جهانآرا.
غروی اصفهانی، محمدحسین (1415ق). نهایةالدرایه، قم: مؤسسه آلالبیت
کاشفی، محمدرضا (1382). «مسیحیت کاتولیک و تجدد»، پژوهشنامة حکمت و فلسفه اسلامی، جامعه المصطفی العالمیه، ش 7.
کاظمی خراسانی، محمدعلی (1407 ﻫ.ق). فوایدالاصول، ج 3، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
مطهری، مرتضی (1373). تعلیم و تربیت در اسلام، چ 23، تهران: صدرا.
مظفر، محمدرضا (بیتا). اصول مظفر، قم: منشورات فیروزآبادی.
مهدوی، اصغرآقا (1389). مبانی نقش زمان و مکان در استنباط احکام از دیدگاه امام خمینی(ره) و شهید صدر(ره)، تهران: انتشارات دانشگاه امام صادق(ع).
وبر، ماکس (1382). اخلاق پروتستانی و روح سرمایهداری، ترجمة عبدالکریم رشیدیان و پریسا منوچهری کاشانی، چ 2، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
وبر، ماکس (1392). دین، قدرت، جامعه، ترجمة احمد تدین، چ 5، تهران: هرمس.
David eller, jack (2007). Introducing anthropology of religion, New York, Rutledge.
Robertson, roland (1970). The sociological interpretation of religion, basil Blackwell oxford
***
[1]. دکتری مدیریت فرهنگ، دانشگاه باقرالعلوم(ع)، قم، ایران M.poorkiani@gmail.com
[2]. پژوهشگر، پژوهشکده شهید صدر، طلبه سطح سه، حوزه علمیه، قم، ایران
[3]. Typology
[4]. Typology
[5]. تفاوت روشِ تحلیلِ گونه شناسی با روش تحلیل آرایه شناسی[5] در این است که دومی یک پدیده را با دستههای مانع و جامع به طور کامل تقسیم میکند، مانند روش طبقهبندی انواع موجودات زنده در زیست شناسی، ولی در گونه شناسیهای مرسوم در علوم انسانی، محقق میتواند با توجه به هدف تحقیق خود اولاً تقسیم بندی خود را جهت دار صورت داده و از وجهی که به کار او میآید تقسیم بندی را انجام دهد و ثانیاً در تعریف و توضیح گونهها تصرف کرده و انواعی را بدون اینکه در واقعیت بیرونی به صورت کامل وجود داشته باشند ذکر کند. در این حالت محقق از گونه شناسی آرمانی استفاده کرده است. مفهوم نوع آرمانی[5] بیانگر آن است که تحلیلگر چیزی را فراتر از توصیف پدیدهها تفسیر و برساخته است. انواع آرمانی تنها از نظر تحلیلی یا تفسیری معنادارند و نباید انتظار داشت در دنیای واقعی به طور کامل یافت شوند(سیدامامی، 1386 : 481).
[6]. ر.ک: رضا صالحی امیری، نسبت دولت و فرهنگ، در این کتاب، میزان تصدیگری (دخالت حداکثری) یا تولیگری (دخالت حداقلی) دولت در بخشهای مختلف حوزه فرهنگ؛ مانند کتاب، سینما و... به تفصیل مورد بررسی قرار گرفته است.
[7] - Ideal Type
[8]. John Harwood Hick
[9]. Pluralism
[10]. Alvin Plantinga
[11]. Exclusivism
[12]. در مقابل این گروه، دو معنای دیگر از ایدئولوژی در ایران صورت گرفت. روشنفکران غیرمذهبی ایران ایدئولوژی مثبت را همان اندیشههای ذهنی روزآمدی میدانستند که به تناسب شرایط پیشرو جامعه در پوشش مارکسیسم شکل میگرفت و معنای منفی ایدئولوژی را شامل عقاید و باورهای دینی و عرفی موجود در جامعة ایرانی میدانستند که ریشه در پیشینة اجتماعی جامعه داشت. اندیشمندانی که در نظام حوزوی و سنتی رشد یافته بودند، ایدئولوژی را به معنای جدیدی که در حکمت و دانشهای عملی بود به کار بردند. ایدئولوژی مثبت مجموعة بایدها و نبایدها یا همان «شریعت» بود که برمبنای هستیشناسی دینی یا همان «جهانبینی الهی» سازمان یافته بود. در مقابل ایدئولوژی منفی دانشهای عملی متکی بر جهانبینی غیرالهی شمرده میشد (پارسانیا، 1386: 1101ـ112).
[13]. Catholic (در زبان یونانی به معنای جامع)
[14]. Pope(یعنی پدر)
[15] .Lutheranism
[16]. Clifford Geertz
[17]. Naturalness
[18]. Practicalness
[19]. Thinness
[20]. Immethodicalnes
[21]. Accessibleness
[22]. رابرستون میگوید غالب جامعهشناسان این واقعیت را پذیرفتهاند که جوامع برحسب اینکه دین جاری در آنها چه خصلتی داشته باشد، دست کم دو نوع متفاوت پیدا میکنند. نوع نخست جامعهای است که در آن دین در بهترین حالت و در گستردهترین صورت خویش موقعیت نهادی را در کنار دیگر نهادهای اجتماعی و عرفی اشغال خواهد کرد؛ درحالیکه در جامعة نوع دوم دین در همة اجزا و عرصههای آن حضور تأثیرگذار دارد. او جامعة نخست را دارای «دین نهادی» (institutional religion) و جامعة دوم را دارای «دین تسرییافته» (diffuse religion) میخواند (1970: 54 Robertson).
[23]. عن الصادق(ع) عن آبائه، عن رسولالله(ص) قال: له ظهر و بطن فظاهره حکمه و باطنه علم، ظاهره افیق و باطنه عمیق: امام صادق(ع) از قول پدران خود و آنها از رسول خدا(ص) نقل میکنند که فرمود: قرآن دو بعد ظاهر و باطن دارد. ظاهرش حکمت است و باطنش علم و ظاهر آن زیبا و لطیف و باطن آن عمیق است. (تفسیرالعیاشی، ج 1، ص 20).
ـ کتاب الله علی اربعه اشیاء: العباره و الاشاره و الطائف و الحقایق، فالعباره للعوام، و الاشاره للخواص، و اللطائف للاولیا و الحقایق للأنبیاء: قرآن بر چهار وجه است: عبارت، اشارت، لطایف و حقایق. پس عبارت برای عوام و اشارت برای خواص و لطایف برای اولیا و حقایق برای انبیاست (جوادی آملی، 1381، 36ـ37/ شعیری، 1363: 42/ مجلسی، بحارالانوار، ج 75، ص 278، مؤسسة الوفا، بیروت).
[24]. اشاره به آیات کریمه: «یَهْدِی بِهِ اللَهُ مَنِ اتَبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَلَامِ» (مائده/ 16)، «اهْدِنَا الصِرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ» (فاتحه/ 6) و «اِنَ الدِینَ عِنْدَ اللَهِ الْإِسْلام» (آل عمران/ 19).
[25]. system
[26]. استاد مطهری(ره) نیز به طور مفصل در کتاب اسلام و مقتضیات زمان به بررسی موضوع میپردازد. از جمله مهمترین موضوعاتی که ایشان برای نشان دادن همراهی اسلام با اقتضائات زمان مطرح میکنند عبارتاند از: حقیقی بودن قضایای شریعت اسلام و نه خارجی بودن آنها، حکومت حسن و قبح عقلی بر مصلحتسنجی احکام، کنترل احکام توسط قاعدة لاحرج و لاضرر.
[1]. دکتری مدیریت فرهنگ، دانشگاه باقرالعلوم(ع)، قم، ایران M.poorkiani@gmail.com
[2]. پژوهشگر، پژوهشکده شهید صدر، طلبه سطح سه، حوزه علمیه، قم، ایران
[3]. Typology
[4]. Typology
[5]. تفاوت روشِ تحلیلِ گونه شناسی با روش تحلیل آرایه شناسی[5] در این است که دومی یک پدیده را با دستههای مانع و جامع به طور کامل تقسیم میکند، مانند روش طبقهبندی انواع موجودات زنده در زیست شناسی، ولی در گونه شناسیهای مرسوم در علوم انسانی، محقق میتواند با توجه به هدف تحقیق خود اولاً تقسیم بندی خود را جهت دار صورت داده و از وجهی که به کار او میآید تقسیم بندی را انجام دهد و ثانیاً در تعریف و توضیح گونهها تصرف کرده و انواعی را بدون اینکه در واقعیت بیرونی به صورت کامل وجود داشته باشند ذکر کند. در این حالت محقق از گونه شناسی آرمانی استفاده کرده است. مفهوم نوع آرمانی[5] بیانگر آن است که تحلیلگر چیزی را فراتر از توصیف پدیدهها تفسیر و برساخته است. انواع آرمانی تنها از نظر تحلیلی یا تفسیری معنادارند و نباید انتظار داشت در دنیای واقعی به طور کامل یافت شوند(سیدامامی، 1386 : 481).
[6]. ر.ک: رضا صالحی امیری، نسبت دولت و فرهنگ، در این کتاب، میزان تصدیگری (دخالت حداکثری) یا تولیگری (دخالت حداقلی) دولت در بخشهای مختلف حوزه فرهنگ؛ مانند کتاب، سینما و... به تفصیل مورد بررسی قرار گرفته است.
[7] - Ideal Type
[8]. John Harwood Hick
[9]. Pluralism
[10]. Alvin Plantinga
[11]. Exclusivism
[12]. در مقابل این گروه، دو معنای دیگر از ایدئولوژی در ایران صورت گرفت. روشنفکران غیرمذهبی ایران ایدئولوژی مثبت را همان اندیشههای ذهنی روزآمدی میدانستند که به تناسب شرایط پیشرو جامعه در پوشش مارکسیسم شکل میگرفت و معنای منفی ایدئولوژی را شامل عقاید و باورهای دینی و عرفی موجود در جامعة ایرانی میدانستند که ریشه در پیشینة اجتماعی جامعه داشت. اندیشمندانی که در نظام حوزوی و سنتی رشد یافته بودند، ایدئولوژی را به معنای جدیدی که در حکمت و دانشهای عملی بود به کار بردند. ایدئولوژی مثبت مجموعة بایدها و نبایدها یا همان «شریعت» بود که برمبنای هستیشناسی دینی یا همان «جهانبینی الهی» سازمان یافته بود. در مقابل ایدئولوژی منفی دانشهای عملی متکی بر جهانبینی غیرالهی شمرده میشد (پارسانیا، 1386: 1101ـ112).
[13]. Catholic (در زبان یونانی به معنای جامع)
[14]. Pope(یعنی پدر)
[15] .Lutheranism
[16]. Clifford Geertz
[17]. Naturalness
[18]. Practicalness
[19]. Thinness
[20]. Immethodicalnes
[21]. Accessibleness
[22]. رابرستون میگوید غالب جامعهشناسان این واقعیت را پذیرفتهاند که جوامع برحسب اینکه دین جاری در آنها چه خصلتی داشته باشد، دست کم دو نوع متفاوت پیدا میکنند. نوع نخست جامعهای است که در آن دین در بهترین حالت و در گستردهترین صورت خویش موقعیت نهادی را در کنار دیگر نهادهای اجتماعی و عرفی اشغال خواهد کرد؛ درحالیکه در جامعة نوع دوم دین در همة اجزا و عرصههای آن حضور تأثیرگذار دارد. او جامعة نخست را دارای «دین نهادی» (institutional religion) و جامعة دوم را دارای «دین تسرییافته» (diffuse religion) میخواند (1970: 54 Robertson).
[23]. عن الصادق(ع) عن آبائه، عن رسولالله(ص) قال: له ظهر و بطن فظاهره حکمه و باطنه علم، ظاهره افیق و باطنه عمیق: امام صادق(ع) از قول پدران خود و آنها از رسول خدا(ص) نقل میکنند که فرمود: قرآن دو بعد ظاهر و باطن دارد. ظاهرش حکمت است و باطنش علم و ظاهر آن زیبا و لطیف و باطن آن عمیق است. (تفسیرالعیاشی، ج 1، ص 20).
ـ کتاب الله علی اربعه اشیاء: العباره و الاشاره و الطائف و الحقایق، فالعباره للعوام، و الاشاره للخواص، و اللطائف للاولیا و الحقایق للأنبیاء: قرآن بر چهار وجه است: عبارت، اشارت، لطایف و حقایق. پس عبارت برای عوام و اشارت برای خواص و لطایف برای اولیا و حقایق برای انبیاست (جوادی آملی، 1381، 36ـ37/ شعیری، 1363: 42/ مجلسی، بحارالانوار، ج 75، ص 278، مؤسسة الوفا، بیروت).
[24]. اشاره به آیات کریمه: «یَهْدِی بِهِ اللَهُ مَنِ اتَبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَلَامِ» (مائده/ 16)، «اهْدِنَا الصِرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ» (فاتحه/ 6) و «اِنَ الدِینَ عِنْدَ اللَهِ الْإِسْلام» (آل عمران/ 19).
[25]. system
[26]. استاد مطهری(ره) نیز به طور مفصل در کتاب اسلام و مقتضیات زمان به بررسی موضوع میپردازد. از جمله مهمترین موضوعاتی که ایشان برای نشان دادن همراهی اسلام با اقتضائات زمان مطرح میکنند عبارتاند از: حقیقی بودن قضایای شریعت اسلام و نه خارجی بودن آنها، حکومت حسن و قبح عقلی بر مصلحتسنجی احکام، کنترل احکام توسط قاعدة لاحرج و لاضرر.
گونهشناسی «دینداری» در رویکردهای سیاستگذاری فرهنگی
محمد پورکیانی [1] | محمد عیدکزاده[2]
چکیده
مهمترین راه برای فهم رویکرد اسلامی سیاستگذاری فرهنگی، بررسی تطبیقی گفتمانهای سیاستگذاری فرهنگی از طریق تحلیل مفاهیم بنیادین آنهاست. «دین»، «فرهنگ»، «انسان» و «حکومت» مهمترین این مفاهیم می باشند. در مقاله حاضر به بررسی تطبیقی مفهوم دین در گفتمانهای سیاستگذاری فرهنگی پرداخته میشود.
در عرصه سیاستگذاری فرهنگی چهار رویکرد کنترل فرهنگی، تصدیگری، رهاسازی و خدمترسانی ذیل دو گفتمان کلان «مدیریت مکانیکی» و «هارمونی فرهنگی» وجود دارد. دینداریِ «ایدئولوژیک»، «کاتولیسیسم»، «پروتستانیسم» و «دینداری عامه» از جمله بنیادهای دینشناسی و متناظر این رویکردها هستند. دین در نگاه اسلامی، نه در مکاتب سخت و غیرقابل انعطاف ایدئولوژیک و کاتولیسیسم تعریف میشود و نه در مکاتب شخصی و سطحی پروتستانتیسم و عامه؛ بلکه دین به صورت منعطف ولی تعالیبخش در زندگی عموم جامعه حاضر است. با این وصف، سیاستگذاری فرهنگی با بررسی زمینه و استعداد جامعة انسانی سطحی از دینداری را در دستور کار خود قرار داده و حرکت تدریجی به سوی اهداف نهایی را پیش میگیرد.
در مقاله حاضر با روش اسنادی کتابخانهای و استنباط عقلی به گونهشناسیِ[3] تطبیقی نگاههای دینشناسی با گفتمانهای سیاستگذاری فرهنگی پرداخته میشود.
کلیدواژهها: دین، سیاستگذاری فرهنگی، دینداری انحصارگرا، دین داری کثرتگرا
استناد: پورکیانی، محمد؛ عیدکزاده، محمد. گونهشناسی «دینداری» در رویکردهای سیاستگذاری فرهنگی ، 11(3)، 153–131. |
مقدمه و بیان مسئله
در طول تاریخ ، سوژههای مختلفی جهت مطالعه موضوع شناسانه مورد بررسی اندیشمندان مختلف قرار گرفته است. از مهمترین آنها، میتوان به بررسی ماهیت دین و تأثیر و تأثرات آن توسط محققان اشاره کرد. از آن جا که هر نظریه از مبانی مختلفی بهره میبرد، باید دانست که یکی از مهمترین مبانی، مفهوم دین و نوع نگرش افراد به این موضوع مهم بوده است. لذا نوع واکاوی و بینش دینی و نحوه تبیین آن در نظریات مختلف علی الخصوص نظریات سیاست گذاری فرهنگی که از مبانی بنیادینی چون مفاهیم انسان، جامعه، حکومت و دین نشات میگیرد، تأثیر بسزایی خواهد گذاشت. دراین مقاله به مهمترین رویکردهای دین شناسی معاصر از جمله دینداری ایدئولوژیک، کاتولیسیسم، پروتستانیسم و دین داری عامه اشاره شده است. رویکردهای کنترل فرهنگی، تصدی گری فرهنگی، رها سازی فرهنگی و خدمت رسانی فرهنگی هرکدام به ترتیب از رویکردهای چهارگانه دین شناسی بهره بردهاند.
مسأله اصلی مقاله حاضر بررسی مفهوم «دین» به عنوان یکی از مفاهیم بنیادین در رویکردهای سیاستگذاری فرهنگی است. مفاهیم بنیادین در رویکردهای فرهنگی عبارتند از «فرهنگ»، «دین»، «حکومت» و «انسان» که در تحقیق حاضر به این مسأله خواهیم پرداخت که چگونه مفهوم بنیادین «دین» در عرصه سیاستگذاری فرهنگی خود را نشان خواهند داد و هریک از این رویکردها مبتنی بر چه یافتی از مفهوم «دین» است.
برای پژوهش حاضر از روش اسنادی کتابخانه ای در گردآوری استفاده میشود. در گام بعد برای تحلیل اطلاعات، محققین از استنتاج و استنباط عقلی برای «گونه شناسی»[4] مفاهیم بنیادین و نشان دادن ارتباط آنها با رویکردهای سیاستگذاری فرهنگی بهره میگیرند.[5]
سیاستگذاری فرهنگی
سیاستگذاری فرهنگی در معنای کلی خود به مجموعهای از تصمیمها و اقدامات حکومت(دولت)ها گفته میشود که از طریق آن چرخه فرهنگ را تحت تأثیر قرار میدهند.(فاضلی، 1392: 34و 36)(Dye, 2005: 1) در تعریف دینی سیاستگذاری، قید «دین» به تعریف افزوده میگردد. از این نظر علم سیاستگذاری فرهنگی به مجموعهای از تصمیمها و اقدامات «حکومت» برای پیاده کردن «دین» در «فرهنگ» «انسان»ها گفته میشود. براین اساس مفاهیم «دین»، «حکومت»، «فرهنگ» و «انسان» به عنوان مفاهیم پایه و بنیادین انتخاب میشوند که البته در این مقاله تنها به مفهوم «انسان» خواهیم پرداخت.
در امر سیاست گذاری فرهنگی دیدگاههای مختلفی به فراخور مبانی و اصول خود مطرح شده است که در طیفی از رویکردهای حداکثری و تصدیگرایانه تا رویکردهای حداقلی و حمایتگرایانه قرار میگیرند.[6] دوسوی این طیف، دو نوع آرمانی[7] سیاستگذاری را ایجاد کرده که نوع اول آن رویکردی است که اعتقاد به تسلّط و تصدّی حکومت بر فرهنگ داشته و از ساختارهای مرکزگرا یا دولتی و روشهای بالا به پایین برای تحقق اهداف خود استفاده میکند و در مقابل رویکردی که حکومتها را حامی و جانبدار فرهنگ دانسته و البته ابزارها و روشهای گوناگونی را برای حکومتها تجویز میکند. از رویکرد اول به عنوان «مدیریت مکانیکی فرهنگ» و از رویکرد دوم به عنوان «هارمونی فرهنگی» یاد میکنیم.
در میان این دو نوع آرمانی، طیفی از گفتمانهای سیاستگذاری فرهنگی وجود داشته که این گفتمانها عبارتند از: کنترل فرهنگی(سوسیالیستی)، تصدیگری فرهنگی(دولت)، رهاسازی فرهنگی(بازار) و خدمتگزاری فرهنگی(پست مدرن). هریک از این چهار گفتمان مبتنی بر مفاهیم بنیادینی است که مفهوم «دین» نیز یکی از همان مفاهیمی است که در این چهار رویکرد به صورت متفاوت اخذ شده و در واقع مفهوم دین یکی از بنیادهای نظری هریک از این چهار رویکرد است.
قبل از آن که مفهوم دین را در این چهار رویکرد مورد بررسی قرار دهیم ابتدا مختصری از این رویکردها را شرح میدهیم. این چهار رویکرد عبارتند از:
رویکرد کنترل فرهنگی با نقد سیاستهای فرهنگی جوامع سرمایهدار آغاز شد. از نظر این رویکرد منطق سرمایهداری منجر به کنترل زندگی افراد جامعه میشود. این کنترل فراگیر نه فقط در محل کار بلکه در حریم زندگی خانوادگی و فراغت نیز وجود دارد. (بنت، 1393: 29)
این رویکرد مسئولیت فرهنگ را بر دوش دولت قرار داده و از ساختار مرکزگرا استفاده میکند و از این رو با رویکردهای تصدی گری(گفتمان دولت مدار) همراه میشود. ولی برخلاف گفتمان تصدیگری دولتی، ایدئولوژی سوسیالیسم اساساً به فرهنگ خوشبین نبوده و آن را مایه تخدیر و شیءوارگی افراد میداند. در نتیجه رویکرد کنترل فرهنگی منجر به بستگی و انسداد فرهنگی شده و به رویکرد ضدفرهنگی تبدیل میشود. نامگذاری این رویکرد به «کنترل»ِ فرهنگی، ناشی از همین رویکرد حداقلی و بدبینانه به فرهنگ میباشد، در حالیکه در گفتمان تصدی گری، اگرچه دولت محور فرهنگ قرار میگیرد، ولی به توسعه و ترویج فرهنگی اقدام میکند.
این رویکرد با رویکرد مدیریت دولتیِ سنتی تناسب دارد. رویکرد تصدیگری فرهنگی بر اساس رویکرد مدیریت دولتی سنتی به جایگاه و نقش دولت(حاکمیت و نه فقط قوه مجریه) در تعیین سیاستهای فرهنگی تأکید دارد. این رویکرد نوعی از تفکر برنامهریزی و سیاستگذاری است که در آن دولت، به عنوان متولی امر و به نوعی قیّم مردم به برنامهریزی برای آنها میپردازد. نظام بوروکراسی در سازمانها و وزارتخانهها، مهمترین ابزار اجرای سیاستها و برنامهها در این مدل سیاستگذاری هستند. هدف این برنامهریزی شکلگیری دولت مرکزی و انسجام بخشیدن به مفهوم ملت است که معمولاً منجر به تقویت ایدئولوژی ناسیونالیسم میشود. در این پارادایم، دولت تلاش میکند با خدماتی مانند آموزش، بهداشت، سلامتی، شغل، امنیت و رفاه، «شهروند» را به عنوان سوژه مدرن خلق کند. ایجاد تصور و یا توهم تعلق به یک ملت واحد، کارکرد اصلی فرهنگ ملی در این دوره است.(فاضلی،1394: 47-48) بر این اساس حفظ هویت فرهنگی، همبستگی فرهنگی و امنیت فرهنگی از مهمترین شاخص های این نوع سیاست گذاری است. با توجه به وجه ابزاری فرهنگ، تمام تلاش حکومت این است که مرزهای فرهنگی را روشن و متصلّب کرده و ضمن کاهش تبادل های فرهنگی، هویت و انسجام درونی فرهنگ را تقویت کند. از دیگر نتایج این رویکرد در فرهنگ، ایجاد کل گرایی است. رویکرد کل گرایی به معنای تلاش برای یکسان سازی و همگون کردن تمام انسانها در یک جامعه، محصول همین تفکر است. بر این اساس ارزشها و رفتارهایی که از نگاه ایدئولوژی حاکمیت مطلوب است از تمام افراد به صورت یکسان طلب میشود(صدیق سروستانی، زائری، 1389: 3-9).
رویکرد رهاسازی در سیاستگذاری فرهنگی مبتنی بر به کارگیری تفکر مدیریت بازرگانی در بخش دولتی است. اصل اولیه این رویکرد قبول نظریه انتخاب عمومی در انسان است. بر مبنای این نظریه رفتار انسان سیاستگذار در تأمین منافع جامعه، محل تردید است، بلکه کارگزاران دولتی به انگیزه حداکثرسازی منافع فردی کار میکنند. در مدیریت دولتی، افزون ساختن منافع فردی مدیران به بهای کاهش منافع مردمان و صاحبان اصلی در جامعه خواهد بود. از این رو باید به سمت کوچک سازی بخش عمومی و فربه کردن بخش خصوصی حرکت کرده و منطق عرضه و تقاضای بازار را در محصولات فرهنگی ایجاد کرد. در این دیدگاه، دخالت دولت و نهادهای وابسته به آن به کمترین میزان ممکن میرسد. حوزه فرهنگی و ارزشی از دخالت دولت آزاد شده و امور اعتقادی و دینی نیز به عنوان حریم و حوزه خصوصی اشخاص از قلمرو دخل و تصرف حکومت معزول میشود.(نیازی، 1389: 155). آنچه اهمیت دارد این است که خطمشیهای فرهنگی بتوانند بازار فرهنگ را پربازده و سودآور کنند.
در رویکرد پسامدرن، فرهنگ های متکثّر، اصل و اساس حیات انسانی دانسته شده و از وجه تبعی و ابزاری فرهنگ کاسته میشود. فرهنگ دیگر به عنوان ابزار توسعه سیاسی و یا ابزار توسعه اقتصادی مطرح نبوده و خود فرهنگ موضوعیت پیدا میکند. در این فضا دولتها و حکومتها باید خودشان را با فرهنگی که مردم در زندگی روزمره خود تولید میکنند، تطبیق دهند. حکومتها تابع فرهنگ سیال و روزمره مردم شده و به نحو واقعیتری دموکراتیک نامیده میشوند. در این برداشت وسیع و روزمره از فرهنگ، رویکردهای نخبه گرا و اقلیت گرایی که فرهنگ را با هنر یکی دانسته کنار میروند. از این رو در این گفتمان اولاً فرهنگ ابزارتوسعهی بخشهای دیگر نبوده و خود محور جامعه قرار میگیرد، ثانیاً فرهنگ گستردهتر تعریف شده و کل زندگی انسانی را شامل میشود.
نکته دوم در این رویکرد، به حاشیه راندن دو ابزار کلاسیک قدرت یعنی دولت و بازار میباشد. رویکرد پسامدرن زیر سایه جنبشهای اجتماعی در صدد دموکراسی فرهنگی واقعی و جستجوی شهروندی فرهنگی است. در اینجا میتوان از مفهوم جامعه مدنی و حوزه عمومی هابرماس نیز بهره گرفت. این دو مفهوم با برون رفت از دوگانه دولت بازار، سیاست دموکراتیک را هموار میسازند. در این معنای موسع، استفاده کودکان از سرگرمیها و بازیهای کامپیوتری، جنبشهای محیط زیستی، گفتگوها و شوهای تلویزیونی، اعتراضات بین المللی و... همه در دایره جامعه مدنی و حوزه عمومی تعریف میشوند.( Keane, 1998)
گونهشناسی دین داری و رویکردهای سیاستگذاری فرهنگی
در ابتدای بحث سه تذکر در مورد «رویکرد دینی» لازم است:
اول اینکه منظور از رویکرد دینی، دینداری و بهاصطلاح تدین افراد است و نه اصل و اساس اولیهای که ادعای واقعی آن دین بوده است. آنچه به صورت واقعی یا تحریفشده از یک دین باقی مانده و در میان پیروان آن پیاده شده است مورد نظر بحث حاضر است.
دوم اینکه منظور از رویکرد دینیِ گفتمانهای سیاستگذاری فرهنگی لزوماً تصریح و انتخاب دین توسط آنها نیست، بلکه به ارتباط ضمنی و محتوایی این گفتمانها با رویکردهای دینی نظر دارد که لزوماً توسط خود این گفتمانها اعلام نشده است.
نکتة سوم اینکه منظور از رویکرد دینی در این بخش منحصر در ادیان توحیدی و سایر ادیان دارای یک عنوان خاص و نظام منسجم نیست، بلکه به رویکرد دینی اشاره دارد که ممکن است در هر دینی ایجاد شود. به عنوان مثال رویکرد ایدئولوژیک یا عامیانه از دیانت رویکردی است که در تمام ادیان امکان وقوع دارد، هرچند خود این رویکردها عنوان مستقل دین را نداشته باشند.
با توجه به نکات فوق به نظر میرسد تقسیم رویکردهای دینی به «تکثرگرایی» و «انحصارگرایی» برای بیان رویکرد دینی گفتمانهای سیاستگذاری فرهنگی مناسب باشد.
با توجه به نکات فوق به نظر میرسد تقسیم رویکردهای دینی به «تکثرگرایی» و «انحصارگرایی» برای بیان رویکرد دینی گفتمانهای سیاستگذاری فرهنگی مناسب باشد. منظور از تکثر و انحصار در اینجا با آنچه که امثال جان هیک[8] با مفهوم پلورالیسم[9] و آلوین پلنتینگا[10] با مفهوم انحصارگرایی[11] طرح کردهاند متفاوت است. در پلورالیسم دینیِ مد نظر جان هیک همة ادیان راههای مختلف به سوی یک حقیقت واحد بوده و رستگاری را در پی خواهند داشت. در مقابل، انحصارگراییِ دینیِ امثال پلنتینگا قرار دارد که حقانیت مطلق دینی را منحصر به دین خود دانسته و معتقدند که صرفاً پیروان یک دین خاص از رستگاری و کمال برخوردار خواهند بود.
در تحقیق حاضر مسئلة اصلی رویکردهای تکثرگرایی و انحصارگرایی معطوف به مرجعیت فهم دینی است و نه موضوع حقانیت یا عدم حقانیت ادیان گوناگون. به عبارت دیگر، اساساً موضوع بحث در اینجا حقیقت و مشروعیت ادیان نیست، بلکه مسئله این است که برای فهم یک دین و نظارت بر اعمال دینی، چه کسانی صلاحیت دارند. بر این اساس، منظور از تکثرگرایی این است که فهم دینی در تمام افراد جامعه به یک میزان وجود داشته و خود افراد ناظر اعمال دینی خودند. نتیجة این «فردگرایی دینی» این است که همة افراد در فهم و پذیرش دین آزاد بوده و حکومت در انتخاب دینی آنها دخالت نخواهد داشت. در مقابل انحصارگرایی دینی است که فهم، اجرا و نظارت دینی را محدود به گروه خاصی کرده و سایر گروههای اجتماعی را محروم از آن میداند. نتیجة این نوع دینشناسی قبول مرجعیت عدهای در شناخت تمام ابعاد دین و تبعیت و تقلید سایرین از آنهاست. با توضیحاتی که خواهد آمد، رویکردهای دینی «ایدئولوژیک» و «کاتولیسیسم» بهعنوان دو نوع از رویکردهایی انحصارگرایی دینی مورد بحث قرار میگیرند. در مقابل رویکردهای دینی «پروتستانتیزم» و «تدین عامه» به عنوان دو نوع از رویکردهای تکثرگرایی دینی بررسی خواهند شد.
این دوگانه در توضیحات متألهان و نیز متفکران علوم اجتماعی با تقریرهای گوناگون مورد بحث قرار گرفته است. در ادامه رویکردهای دینی ایدئولوژیک و کاتولیسیسم به عنوان رویکردهای انحصارگرایی دینی و رویکردهای دینی پروتستانتیسم و تدین عامه به عنوان رویکردهای تکثرگرایی دینی مورد بحث قرار میگیرند.
تعریف مشهور ایدئولوژی به تعریف مارکسیستی آن نزدیک بوده و به معنای اندیشهای است که در ارتباط با رفتار اجتماعی و سیاسی طبقة حاکم و برای توجیه وضعیت موجود به کار میرود (پارسانیا، 1386: 42).
در این معنا، ایدئولوژی بیش از آنکه با واقعیت ارتباط داشته باشد، دارای یک نظم درونی بوده و توجیهکنندة عقاید و تحریککنندة عواطف انسانی است. ضمن اینکه دارای ویژگی توتالیر نیز بوده و داعیة تبیین جهان را دارد. کما اینکه ریمون آرون ایدئولوژیها را دارای سه خصلت میداند: یکی خصلت عاطفیِ آن است که برخلاف اندیشههای ثابت بیشتر طالب متقاعد کردن است تا بیان کردن. دیگری توجیه علایق و منافع و سوم ساخت بهظاهر منطقی و عقلی و منسجم که در برخی از ایدئولوژیها مانند مارکسیسم بیشتر است و در برخی کمتر (بشلر، 1370: 8)
بنابراین با تعریف کلاسیک مارکسیسم از ایدئولوژی، دین هم نوعی ایدئولوژی است که در جامعة سرمایهداری مایة حفظ سرمایهداری و تخدیر مردم در پذیرش آن نظام میشود. در این نگاه، دین ایدئولوژیک اگرچه مایة تسلی رنجدیدگان و ستمدیدگان است، این تسلی مانند داروهای مخدر تنها تسکین موقتی بخشیده و پیامدهای جانبی ناخوشایندی ایجاد کرده و درواقع با تحملپذیر ساختن رنج و سرکوبی، از هر گونه راه حل واقعی جلوگیری میکند.
بهتدریج در سنتهای علمی گوناگون معنای ایدئولوژی تغییر کرده است. با ورود مفهوم ایدئولوژی به جامعة ایرانی، تفکیک ایدئولوژیها به مثبت و منفی پذیرفته میشود. روشنفکران مذهبی و دانشگاهی جامعة ایران مذهب و بسیاری از باورهای عرفی جامعه را از مصادیق منفی ایدئولوژی میدانستند، ولی ایدئولوژی مثبت را شامل مجموعهای از اندیشهها و باورهای ذهنی میدانستند که با رجوع به ذهنیت مذهبی و عرفی جامعه و بازسازی مجدد آن پدید میآید. دکتر شریعتی در پایان دهة چهل و آغاز دهة پنجاه بر همین مبنا طرح «بازگشت به خویش» و «احیای مذهب» را در قالب یک ایدئولوژی مترقی و پویا، که جایگزین ایدئولوژی به اصطلاح علمی مارکسیستهای مقلد بود، دنبال میکرد (پارسانیا، 1386: 1101ـ112).[12] شریعتی در تعریف ایدئولوژی به سویة انتقادی آن توجه کرده و از این رو به ایدئولوژیهای نئومارکسیستی نزدیک میشود. به این معنا که ایدئولوژی مطلوب نظام فکری غیرکاذبی است که سویة انتقادی و آرمانی دارد.
براساس توضیحات فوق، اولاً رویکرد دینِ ایدئولوژیک به تحول انقلابی جامعه توجه دارد. ثانیاً این رویکرد مؤلفة دیانت را در تحول انقلابی بسیار مهم میداند. البته نسخههای مارکسیسمِ اولیه از ضرر دیانت در حرکت انقلابی گفته، ولی نسخههای دینی ایران از قدرت دیانت برای تحول انقلابی دفاع میکنند. ثالثاً این رویکرد ذهنیت ناخودآگاه تودة مردم را که ایدئولوژی کاذب یا فرهنگ عمومی عنوان میشود. عامل سکون و تخدیر عمومی دانسته که امکان حرکت انقلابی را میگیرد. به همین دلیل است که در رویکرد حکومتی مارکسیسم، نگاه بدبینانه به فرهنگ وجود داشته و «کنترل» آن از دولتها خواسته میشود. اگرچه در نسخة ایرانی این رویکرد به الزامات حکومتی آن اشارة مستقیم نشده و امکان آزمون عملیاتی آن نیز فراهم نشده است، همانگونه که به مبانی این رویکرد اشاره شد، تلقی مشابهی از فرهنگ و تمدن با جریان اولیة مارکسیسم وجود دارد که مؤلفة «کنترل فرهنگی» را در آن برجسته میکند.
فرقة کاتولیک[13] قدیمیترین و بزرگترین فرقة مسیحی است که تاریخ آن به عصر حواریون میرسد. کاتولیکها یک رهبر دارند که پاپ[14] نامیده میشود. آنچه در تاریخ این فرقة مسیحی آورده شده است نشان از جایگاه بالای دینی و سیاسی کلیسا در جامعة مسیحی دارد. کلیسا بهعنوان مرجع تشخیص دستورات دین واسطة میان مردم و دین قرار میگیرد. این تلقی بعدها در اصلاحات دینی پروتستانتیسم تغییر پیدا میکند. به عنوان مثال در مورد قانون طبیعی میان این دو فرقه تفاوت وجود دارد. آیین کاتولیک عقیده دارد که قانون طبیعی حاوی مضامین قطعی و ثابتی است که کلیسا به نحوی موثق و در مقام مرجع آن را بیان کرده است (مثلاً مخالفت کلیسای رم علیه کنترل زاد و ولد). ولی مذهب پروتستانتیسم مضامین قانون طبیعی را عمدتاً با توسل به سنن و عرف اخلاقی تعیین میکند. روشن است که در صورت اول به جای اینکه یک نظام اخلاقی درونی گردد، توسط مراجع قدرت به تودهها منتقل میشود (تیلیش، 1394: 139ـ140).
در دورانی که فرهنگ مدرن قدرت سیاسی دین و کلیسای مسیحی را کاهش میداد، کلیسای کاتولیک رومی برای حفظ روند مرجعیت خود کوشید با نفی کامل همة ابعاد فرهنگ مدرن برتری خود را در مقام نهاد اصلی جامعه و مالک حقایق مطلق و ابدی به اثبات رساند. با گذشت زمان و انتقال قدرت به بورژوازی، کلیسای کاتولیک که تا اواخر قرن هفدهم از طریق برخی ارگانهای خویش، بهویژه فرقة یسوعی، هنوز در برخی زمینههای فرهنگی نظیر تعلیم و تربیت فعال بود، بهعنوان دستگاه تبلیغات ایدئولوژیک ارتجاع سنتی تقریباً از سوی همگان مطرود و منزوی شد. بارزترین نتیجة انزوای کلیسا افزایش تلاش آن برای حفظ قدرت بود که فاصلة نهاد دین با جامعه و فرهنگ مدرن را بیشتر میکرد (تیلیش، 1394: 221ـ224). کاتولیسیسم در دوران متأخر رویکردهای گوناگونی برای همراهی با مدرنیته انتخاب کرده است (کاشفی، 1382). به هر صورت، همانگونه که اشاره شد، سنت محتوایی و تاریخی کاتولیسیسم بستری برای ایجاد مرجعیت دینی و قدرت سیاسی متمرکز بوده است. کما اینکه زدلین شباهتهای حکمرانی کاتولیسیسم و مارکسیسم را برمیشمرد، هر دو دارای دکترینهایی هستند که منجر به پاکسازی سایر جریانها میشوند. تنها یک حقیقت (ماتریالیسم تاریخی) و تنها یک کلیسا (حزب) وجود دارد (کریستی، 1393: 173).
همانگونه که بیان شد، در مقابل مذهب کاتولیک، پروتستانتیسم جهت ایجاد فردگرایی دینی ایجاد شد. این فرقه در قرن شانزدهم و با قیام مارتین لوتر شکل گرفت. قیام لوتر بیش از آنکه علیه اعتقادات کاتولیک باشد ضد سازمان و آیینهای کلیسایی بود. او کشیشان را نه مجریان لازم و اجتنابناپذیر آیینهای مقدس میدانست و نه مقامات ممتازی که باید میان انسان و خدا وساطت کنند، بلکه آنان را خدمتگزارانی میشمرد که توسط هر جماعتی برگزیده میشوند تا خواستهای روحی آن جماعت را برآورده کنند (دورانت، 1378، ج 6: 448 و 443). از نظر لوتر، خداوند با روح نه از رهگذر میانجیگریِ کشیشان، بلکه همچون ندایی در قلب، تکبهتک سخن میگوید. رستگاری نیز بیش از آنکه با اعمال دینی ایجاد شود با ایمان قلبی محقق میگردد. با وجود رد مرجعیت کلیسایی در کنترل جامعه، لوتر نسبت به بسیاری از مسائل اقتصادی به تکرار آرای سنتی میپرداخت. او در مورد قیمت، تبعیت از قوانین یا عرف اقتصادی را لازم میدانست: «انسان نباید بگوید من اجناسم را تا آنجا که بتوانم یا میلم باشد گران خواهم فروخت، بلکه باید بگوید آنها را هر طور صحیح و به حق باشد خواهم فروخت.» لوتر در مورد رباخواری، تسلیم شدن به اقتضائات عملی از جانب متشرعان را محکوم میکند:
بزرگترین بلا برای ملت آلمان چیزی جز معاملة بابهره نیست... شیطان آن را اختراع کرده است و پاپ با تجویز آن شری ناگفتنی در جهان به پا کرده است (تاونی، 1377: 129ـ132).
با وجود این سختگیری در مقابله با بی بند و باری، او از مرجعیت کلیسا برای ایجاد انضباط قضایی منزجر بود. این دوگانگی در کنترل اجتماعیـ لزوم حفظ نظم و قانون و عدم قبول مرجعیت برای اجرای قوانین در اندیشة لوتر ادامه داشت.
درحالیکه لوترانیسم[15] از نظر اجتماعی محافظهکار و نسبت به قدرتهای سیاسی مستقر متواضع بود و زهدی شخصی و تقریباً آرامشطلبانه را تبلیغ میکرد، کالونیسم نیرویی فعال و رادیکال بود. پرنفوذترین شکل پروتستانیسم در دو قرن پس از جنبش اصلاح دین فرقة کالونیسم است. کالونیسم اعتقادی بود که هدفش صرفاً تزکیة فرد نبود، بلکه استفاده از مذهب برای رسوخ در تمامی عرصههای زندگی و دگرگون کردن ساختار دولت و کلیسا را طلب میکرد. برخلاف لوتر، که زندگی اقتصادی را از نگاه یک دهقان معترض یا یک عارف بدگمان به تجارت مینگریست، کالونیستها مردان اهل عمل در اقتصاد بودند. از این رو با به رسمیت شناختن سرمایه، بانکداری، تجارت بزرگ و دیگر واقعیتهای زندگی عملی آغاز کردند. بدینسان، از سنتی که جستوجوی منافع اقتصادی را «ورای آنچه برای معاش ضروری است» قابل نکوهش میدانست و بر واسطهگری، مُهر انگل و بر رباخواری مهر دزدی میزد فاصله گرفت. این بدان معنا نیست که کالون نسبت به اقتصاد هیچ مرزی را قائل نبود؛ کما اینکه او نسبت به حرفة مالی حدودی را توصیه میکند: بهره مشروع است به این شرط که از حداکثر رسمیاش تجاوز نکند و حتی وقتی چنین حداکثری تعیین شد، باید به مستمندان وام داده شود و وامگیرنده به اندازة وام دهنده سود ببرد از این رو، حتی پس از آنکه ضرورت مادی تأمین شده باشد، کار کردن به عنوان فضیلتی اخلاقی باید دنبال شود. حرص و آز برای روح خطرناک است، ولی تنآسایی از آن خطرناکتر است. بر این اساس، هدف، رستگاری شخصی نیست، بلکه تجلیل خداوند است که باید نه فقط با عبادت، بلکه با عمل انجام گیرد. جهان از طریق کار و مبارزه تقدس پیدا کرده و جلال و جبروت خداوند را نمایان میکند.
بنابراین کالونیسم از همان ابتدا شامل دو وجه نسبتاً متضاد بود. از یک طرف زندگی سرشار از فعالیت تجاری را، که اکثریت اخلاقگرایان پیشین با سوءظن به آن مینگریستند، مورد تأیید قرار داده بود و از طرف دیگر با انضباط انگیزاسیونی راه آن را سد کرده بود. سلطة هرکدام از این دو به تفاوتهای محیط سیاسی و طبقة اجتماعی بستگی دارد. هدف کالونیسم، که سرگونی رهبانیت و تبدیل جهان به صومعهای عظیم بود، به مدت کوتاه در ژنو محقق گردید، ولی در انگلستان اقلیتی بودند که در موضع تدافعی در زیر مراقبت پر از سوء ظن حکومتی که دشمن آنها بود به وجه فردگرایانة خود تکیه میکردند. در قرن شانزدهم و هفدهم، که امواج توسعة تجاری و مالی شرکتها، مستعمرات، سرمایهداری در نساجی، سرمایهداری در استخراج معادن، سرمایهداری در امور مالیـ به انگلستان رسید، طبقات تجاری انگلستان، که در زمان کالون هنوز تحت سیطرة دولتمردان محافظهکار قرار داشتند، به شأن و منزلتی دست یافتند.(تاونی، 1377: 130ـ150 و 300).
بنابراین آنچه مبنای دینی حرکت سرمایهداری در جهان مدرن قرار گرفت رویکرد انگلستانی کالونیسم بود. این ادعا در «اخلاق پروتستانی و روح سرمایهداری» وبر تشریح میشود. وبر در این کتاب در یک مطالعة تطبیقی نشان میدهد که اغلب مدیران اقتصادی و صاحبان سرمایه به فرقة پروتستان تعلق دارند. علاوه بر آن رشد صنعتی و اقتصادی کشورهایی که پروتستانتیسم در آنها گسترش یافته است نسبت به سایر کشورهای کاتولیک بیشتر بوده است. وبر توضیح میدهد که دلیل رشد پایدار سرمایهداری غربی را باید در خصلت ذاتی و پایدار عقاید مذهبی پروتستانتیسم جستوجو کرد. عمل سرمایهدارانه عملی است که بر انتظار کسب منفعت از طریق بهرهبرداری از امکانات مبادله، یعنی بر امکانات مسالمتآمیز کسب سود، متکی باشد. در عمل سرمایهدارانه از کالا یا خدمات افراد بهعنوان وسیلة تحصیل ثروت استفادة منظم به عمل میآید. برای آنکه افراد خطر سرمایهگذاری لازم برای راهاندازی کسبوکاری را بپذیرند و برای آنکه کارکنان به انضباط تن دهند، باید این رفتارها معنادار و ارزشمند میشد. از اینجاست که اخلاقِ پروتستانی بهعنوان سرچشمة «روح» یا فرهنگ سرمایهداری معرفی میشود (وبر، 1382: 25ـ30). انباشت بیوقفة ثروت به خاطر نفس این عمل و نه به خاطر منافع مادی است که از نظر وبر جوهرة روح سرمایهداری را شکل میدهد. از نظر وبر مفهوم «شغل بهمثابة تکلیف» در عهد باستان یا در الهیات کاتولیکی وجود نداشته است. این مفهوم توسط جنبش اصلاح کلیسا عرضه شد و اساساً حاکی از این عقیده است که عالیترین شکل تعهد اخلاقی انجام وظیفه در امور دنیوی است. این عقیده موجب انعکاس رفتار مذهبی در زندگی روزمره میشود و با آرمان کاتولیکی زندگی راهبانه، که هدف آن فراتر رفتن از خواستههای زندگی دنیوی است، در تضاد قرار میگیرد. در این میان، کالونیسم پویایی و ظرفیت بالاتری برای ارتباط با سرمایهداری داشت.(وبر، 1382: 6ـ7) بر این اساس، فرقههای پروتستانتیسم به هویت اقتصادی پیروان خود توجه ویژه داشتند. عضویت در فرقه به معنای پایبندی به اخلاقیات در کسب و کار بود.
با وجود تاریخ پر فراز و نشیب پروتستانتیسم، تناسب این رویکرد دینی مخصوصاً در کالونیسم انگلستانی با ایدههای اقتصادی، فردگرایانه و بازارمحورِ سیاستگذاری روشن است. مخصوصاً اگر این فرهنگ اقتصادی بدون انگیزههای دینی باقی مانده باشد، کما اینکه در دوران مدرنیسم متأخر چنین است.
پستمدرنیسمْ دین را اساساً یک پدیدة سلیقهای و البته کارآمد دانسته که افراد در زندگی خود انتخاب میکنند و بلکه میسازند. در این رویکرد، زندگی انسانها بر محور سلایق، عادات و رسوم پیش میرود. این امور، که ما از آنها به «فرهنگ» یاد میکنیم، اصالت داشته و سایر امور از جمله «دین» اگر ذیل آنها تعریف شوند، کارآمد تلقی میشوند. بنابراین دین یک پدیدة فرهنگی است که هرکسی با توجه به سلیقة خود نوعی از آن را انتخاب میکند. از مهمترین مصادیق این نوع دینداری «تدین عامه» است. تدین عامه نوعی از دینداری است که بدون استفاده از منابع، روشها و مراجع دینی انتخاب شده و بر پایة سلایق و عادات افراد بنا میشود. یکی از ویژگیهای تدین عامه که امکان فراگیری آن را فراهم میکند دوری از مغلقگویی و پیچیدگی است. دستورات این دین بهآسانی برای همه قابل تحصیل بوده و نیازمند آشنایی با روش و علم خاصی نیست. تدین عامه نهتنها عادات و سلایق افراد را اصلاح نمیکند، بلکه آنها را توجیه کرده و تقویت میکند.
به نظر گیرتز[16]، این نوع از آگاهی جمعی دارای پنج ویژگی عمده است که عبارتاند از:
این نکته را باید متذکر شد که برخلاف برخی پژوهشها در مورد دین (وبر، 1392: 327)، دین عامه لزوماً دینی احساسی و عاطفی نیست. دینداری عامه مبتنی بر غلبة پیشفرضهای فرهنگی و میل شخصی افراد بر نسخههای دینی است. این پیشفرضها ممکن است منجر به آداب و رسومی شود که کاملاً در مقابل رویکردهای عاطفی و احساسی قرار گیرد. کما اینکه یکی از مصادیق دینداری عامه در برخی جوامع افرادی هستند که مبتنی بر میل و تعصب موروثی خود مانع اصلی بروز عواطف و احساسات دینی میشوند.
بنابراین تدین عامه بر سادگی و عرفی بودن منابع شناخت دین بنا شده و توجیهگر سلایق، عادات و در یک کلمه فرهنگ موجود جوامع انسانی است؛ همان اصلی که در رویکردهای پستمدرنیسم به فرهنگ وجود داشته و سیاستگذاران را به «خدمترسانی» به فرهنگ موجود توصیه میکند.
تناسب گفتمان های سیاستگذاری با رویکرد دین داری
بر اساس آنچه بیان شد تناسب چهار گفتمان اصلی سیاستگذاری فرهنگی با چهار رویکرد دین داری را می توان در جدول زیر بیان کرد:
دین |
وحدت گرا
|
ایدئولوژیک |
سوسیالیستی |
مدیریت مکانیکی فرهنگ |
گفتمان های سیاستگذاری فرهنگی |
کاتولیسیسم |
دولت |
||||
کثرت گرا |
پروتستانتیسم |
بازار |
هارمونی فرهنگی |
||
عامه |
پست مدرن |
تبیین «دین» در رویکرد اسلامی
رویکرد انحصارگرا به دین با محدودیتی که در مرجعیت فهم دین ایجاد میکند رابطة تقریباً یکسویه میان مرجعیت و دینداران ایجاد میکند. درنتیجه دین از بستر عمومی جامعه فاصله گرفته و نسبت بیگانهای با فرهنگ شکل میدهد. ضمن اینکه فهم دین (همة ابعاد دین) نیز محدود به نهادها و افراد خاصی شده و به تعبیر رابرتسون «دین نهادی» در جامعه مستقر میشود.[22] در سوی دیگر، دینداری کثرتگرا برای پاسخگویی به مسائل متنوع عموم جامعه از متن دین کاسته و تفسیر مدرنی از دین ارائه میکند.
در رویکرد حاضر، دین در تمام امور زندگی مأموریت داشته و از این رو به پیوند دین با تمام اقشار و گروهها توجه دارد. این امر با توجه به دو پیشفرض محقق میشود: 1. سطوح مختلف دین، 2. سطوح مختلف افراد. از طرفی دین دارای لایههای مختلفی فرض میشود که با همدیگر رابطة طولی و تشکیکی دارند. از طرف دیگر، افراد جامعه نیز دارای سطوح مختلفی میباشند و هرکدام با توجه به ظرفیت خود با لایهای از دین ارتباط برقرار میکند.
دین ذوبطون بوده و در هر بطن درجات گوناگونی از حقایق را افشا میکند.[23] هیچکدام از سطوح دین تضادی با سطوح دیگر نداشته و میان آنها رابطة تشکیکی برقرار است. عرفان به سطوح عمیقتر و عالیتر دستورات دین توجه میکند و فقه به سطوح ظاهریتر و عمومیتر آن، ولی دستورات عرفا با دستورات فقهی تضاد پیدا نمیکنند. اگر در فقه و اخلاق از خوشرویی و تواضع و همسایهداری و... سخن گفته میشود، عارفان و فیلسوفان و فقها را نیز شامل میشود و اگر در عرفان و فلسفه از نگاه توحیدی سخن گفته میشود، بهعنوان هدف مطلوب سایرین نیز در نظر گرفته میشود.
برای سطوح مختلف افراد سطحی از دین تجویز میشود. عالمان و عارفان و فقیهان در درجاتی از ایمان قرار میگیرند که حسنات دیگران میتواند برای آنها سیئه محسوب شود. در سطوح پایینتر، سختگیری دین کمتر بوده و محدود به رعایت حلال و حرام الهی است؛ و حتی در سطوح پایینتر با دین مستضعفان روبهرو میشویم که به دلیل استضعاف افراد، همان حدود الهی نیز بهتدریج پیاده میشود.
بنابراین دین عمومی «یک» دین برای «همة افراد» است. این دین، یک دین و یک صراط را نشان میدهد، اگرچه به تناسب سطوح دین با سطوح افراد سُبُل گوناگونی را پیش روی انسان باز میکند.[24] این ویژگی موجب ارتباط دین با فرهنگ عمومی میشود، وگرنه توسعة دین نهایتاً فرهنگهای خاص گروهی را دربر میگیرد. دین عمومی پاسخهای «ممکن» و «واقعی» به نیازهای زندگی روزمره میدهد. «ممکن» از آن جهت که برخلاف برخی رویکردهای دینداری وحدتگرا، که توجهی به اقتضائات متنوع و عرفی زندگی ندارند، به شرایط موجود توجه کرده و با توجه به سطوح مختلف خود، به آنها پاسخ میدهد. «واقعی» از آن جهت که برخلاف برخی رویکردهای دینداری کثرتگرا، که توجهی به رابطة واقعی نیازهای زندگی و پاسخهای دینی ندارند، به این رابطه توجه داشته و هر نسخهای را برای زندگی تجویز نمیکند.
در این رویکرد، امکان استفاده از همة منابع معرفتی به صورت روشمند وجود دارد. هرچه درجة یقین و اطمینان در روشی بالاتر باشد، اعتبار آن روش نیز بیشتر خواهد بود و در موارد تعارض منابع، موجب حل تعارض خواهد شد. آیتالله جوادی آملی با توجه به معرفتشناسی حکمت متعالیه قائل به سازگاری و جمع راههای مختلف معرفت بوده و معتقدند که اولاً همة راههای مختلف معرفت معتبرند، ثانیاً سازگار با هماند و ثالثاً مکمل یکدیگرند. عقل و نقل و شهود و تجربة راههای گوناگون معرفتاند که با هم هماهنگ بوده و جمع آنها در شناخت دین ضروری است. (جوادی آملی، 1386).
در میان منابع معرفتی، عرف نیز میتواند با داشتن شرایطی اعتبار داشته باشد. «سیرة عقلا» از جمله مباحث نزدیک به مبحث «عرف» است که در اصول فقه به صورت غیر مستقل معتبر شمرده شده است. به این معنا که اگر عرف عقلا مبتنی بر استدلال عقلانی (آشتیانی، ج 1، 1403 ق: 171) یا مبتنی بر رضایت شارع (مظفر، بیتا: 385 و 406؛ غروی اصفهانی، 1415ق، ج 5: 30؛ صدر، 1430 ق، ج 1: 265ـ263) باشد، قابل قبول است. شرایطی برای احراز ارتباط سیرة عقلا با حکم شارع بیان کردهاند که از جمله این شرایط «احراز عدم ردع» یا «عدم احراز ردع» است. در حالت اول، لازم است عدم مخالفت شارع نسبت به سیرة عقلا احراز شود(کاظمی خراسانی، 1407 ق: 192).
بنابراین در این نوع دینداری منابع گوناگون معرفتی به صورت روشمند مورد استفاده قرار گرفته و نتایج آنها به فهم ما از دین کمک میکند. استفاده از منابع عقلی و عرفی در فهم دین، به دین برای حضور در زندگی امروز کمک میکند.
مأموریت دین جایگزینی خِرد انسانی با وحی و روایات نیست، بلکه دین به شکوفایی و باروری عقلانیت کمک میکند، کما اینکه در بیان امیرالمؤمنین(ع) مأموریت دین چنین بیان شده است: «وَ یُثیروا لَهُم دَفائِنَ العُقول» (نهجالبلاغه/ خطبة 1). چراکه نقش اصلی دین «هدایتگری» بوده و هر آنچه انسان را به این مقصد میرساند بیان کرده و سایر امور را به انسان وا میگذارد. علامه طباطبایی در تفسیر آیه «....نَزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِ شَیْءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمِینَ» (نحل/ 89) چنین میفرمایند: «و تبیان به طورى که گفته شده به معناى بیان است و چون قرآن کریم کتاب هدایت براى عموم مردم است و جز این کار و شأنى ندارد، لذا ظاهراً مراد از (کل شىء) همة آن چیزهایى است که برگشتش به هدایت باشد، از قبیل معارف حقیقى مربوط به مبدأ و معاد و اخلاق فاضله و شرایع الهى و قصص و مواعظى که مردم در اهتدا و راه یافتنشان به آن محتاجاند و قرآن تبیان همة اینهاست» (طباطبایی، 1417، ج 12: 468).
بنابراین دین در حوزههای گوناگون حیات فردی و اجتماعی به بیان اصول و مرزهای هدایت پرداخته و خطوط اصلی حرکت را تعیین میکند. سایر لوازم زندگی توسط انسانها کشف شده و توسعه مییابد. دین بیانگر تمام کلیات و جزئیات در حوزههای گوناگون نبوده و نهتنها برای حرکت علمی انسان جا باز میکند، بلکه او را به این حرکت تشویق و تکلیف میکند.
یکی از معانی همخوانی نظام تکوین و تشریع این است که نظام تشریع باید پاسخگوی نیازهایی باشد که در نظام تکوین قرار داده شده است. این دو در کنار هم نظام زندگی را سامان میدهند. خداوند انسان را نیازمند و جهتدار آفریده است (تکوین) و هموست که پاسخی برای نیازهای انسان فروفرستاده است (تشریع). از این رو، احکام اسلام متناظر با مسائل زندگی است. بنابراین اولین معنای تناسب نظام تکوین و تشریع این است که دین راهی در کنار راه زندگی معرفی نکرده و پاسخگویی به نیازهای طبیعی زندگی را مأموریت خود میداند. دومین وجه تناسب تکوین و تشریع این است که پاسخهای شریعت به نیازهای تکوینی انسان پاسخی واقعی و راضیکننده بوده و طبیعت انسان با آنها سازگار است. همین سازگاری وجه تربیتی دین را ممکن میسازد. چراکه تربیت و رشد انسان از نوع صنعت و ساختن مواد نیست. درحالیکه برای تربیت انسان باید جهتگیری و ساختار وجودی انسان را شناخت و در آن جهت او را حرکت داد (مطهری، 1373: 57ـ56).
برنامههای زندگی، از جمله برنامهای که دین برای زندگی تعیین میکند، در صورتی ماندگار خواهند شد که کارآمدی خود را در زندگی نشان دهند. کارآمدی فقط به این نیست که پاسخ دین در درازمدت نیاز واقعی انسان را رفع کند، بلکه افراد باید بتوانند در کوتاه مدت نیز با کمترین هزینة فکری، فرهنگی و مادی از پاسخ دین برای مسائل روزمرة خود استفاده کنند. این همان تدبیر «هزینهـ فایده» است که انسانها در مواجهه با نسخههای رقیب در نظر گرفته و براساس آن انتخاب میکنند. یکی از ویژگیهای دین برای کاهش این هزینه نظاممند بودن دستورات آن است. نظام یا در اصطلاح لاتین «سیستم»[25] عبارت از اجزای پیوسته و مرتبط است که در کنار هم هدفی را محقق میسازند. بنابراین رویکرد نظامگرا دین را یک «کل» بههمپیوسته میداند که همة اجزای آن کاملکنندة یکدیگرند. در این رویکردِ دینی به مسائل گوناگون جامعه به صورت مجزا پاسخ داده نشده و همة مسائل به صورت یک کل یکپارچه در نظر گرفته میشوند. پاسخ دادن به یک مسئله بدون در نظر گرفتن مسائل دیگر جامعه موجب ناکارآمدی آن پاسخ خواهد شد.
اگر رویکرد نظامگرا به دین کنار گذاشته شود، همراهی دین با زندگی دشوار خواهد شد، چراکه هر دستوری از دین با مجموعهای از دستورات فرهنگی و ساختاری دیگر در تضاد بوده و شاهد درگیری همیشگی دین و زندگی هستیم. تنها زمانی این آشفتگی کاهش مییابد که یا «کل» دین پیاده شود یا سیاستگذاران و حاکمان دینی بهتدریج و با رعایت مصالح و اقتصائات اجتماعی به پیاده کردن پاسخهای دین در برخی مسائل اقدام کنند.
حالت اخلالگر دین زمانی است که بدون توجه به نظاموار بودن دستورات آن، بخشی از فرامین دین جدا شده و در یک بستر نامناسب اجرا شود؛ مانند انجام کاملِ دستورات عفاف و حجاب در مکانهایی که اختلاط تحصیلی و شغلی به رسمیت و عادت تبدیل شده است! بنابراین دین نظاممند صرفاً به دنبال رخنهپوشی برخی مسائل به صورت انفعالی نیست، بلکه به دنبال پیادهسازی نظام مطلوب خود در تمام مسائل بوده تا بتواند کارآمدی خود را نشان دهد.
نمونهای از تقریرات پیروان دینداری عمومی
یکی از راههای عالمان دینی برای توصیف دین، تفکیک دستورات دین در دوگانة ثابتـ متغیر است؛ به نحوی که ضمن حفظ هستة ثابت و محکم دین، پوستة متغیر و امروزی آن به رسمیت شناخته میشود. در این صورت، دستورات ثابت دین از جهت همراهی با فطرت انسانها و دستورات متغیر آن از جهت کارآمدی و امروزی بودنشان با «زندگی» واقعی همراه خواهند شد. دوگانة ثابت متغیر در اندیشة دینی امر روشنی بوده و مورد تأیید علمای دین در طول تاریخ بوده است. در جدول زیر برای نمونه به رویکرد سه اندیشمند معاصرـ علامه طباطبایی(طباطبایی، 1382: 73؛ طباطبایی، 1382: 68؛ طباطبایی، 1382: 76ـ77) ، امام خمینی(مهدوی، 1389: 100؛ خمینی، بیتا: 603) و شهید صدر[26](مهدوی، 1389: 245؛ صدر، 1402 ق: 400 و 722ـ725).
در جایابی نظام مند متغیرات در تفقه اشاره کردهایم:
اندیشمند |
شیوة انعطاف شریعت |
محدودة ثبات |
محدودة تغیر |
روش بحث |
جایگاه فهم انسانی |
امام خمینی |
1.تحول موضوعات 2. ولایت مطلقة فقیه |
همة احکام |
موضوعات |
اصولی |
تشخیص موضوعات احکام |
علامه طباطبایی |
1. ترک تشریع از جانب شارع در یک منطقه 2. حق دخالت ولی امر 3. اعتباریات متغیر انسان در جامعه 4. اعتبار مستقل سیرة عقلا |
نیازهای فطری بشر |
نیازهای غیرفطری |
شبهفلسفی |
اعتبار انسانها در احکام متغیر |
شهید صدر |
1. تفکیک عبادات و معاملات 2. حق دخالت دولت اسلامی 3. منطقةالفراغ دین 4. تطبیق مصادیق امروزی برای موضوعات احکام |
دایرة غیرمباحات |
دایرة مباحات |
اصولی |
جهتدهی احکام منطقةالفراغ |
نتیجهگیری و پیشنهادها
تقسیم ادیان به انحصارگرا و کثرتگرا تقسیم کاملی نیست. در نگاه اسلامی، ضمن اینکه فهم برخی ابعاد دین نیاز به تخصص علمی داشته و از عموم جامعه برنمیآید، بسیاری دیگر از وجوه دین قابل فهم برای همة انسانهاست، چراکه منابع گوناگون معرفتی انسان برای درک ابعاد گوناگون دین به کار گرفته میشود.
دین اسلام محدود به چند دستور محدود و ظاهری نیست. دین ذوبطون بوده و در هر بطن درجات گوناگونی از حقایق را افشا میکند. این سطوح دینداری در طول هم قرار داشته و همدیگر را تقویت میکنند. از طرف دیگر افراد جامعه نیز دارای سطوح مختلفیاند و هرکدام با توجه به ظرفیت خود با لایهای از دین ارتباط برقرار میکند. بنابراین دو ویژگی ذوبطون بودن دین و ذومراتب بودن انسانها موجب میشود که نسخههای متفاوتی برای افراد دیندار تجویز شود؛ هرچند سطحی از احکام دینی برای همة انسانها الزام میشود.
آنچه در رویکرد دینی فقیهان و فیلسوفان مسلمان با مباحثی مانند «اعتباریات»، «تحول موضوعات»، «احکام حکومتی»، «منطقةالفراغ» و «عرف و سیرة عقلا» بیان شده است به ظرفیت دین برای همراهی با فرهنگ کمک میکند. بر این اساس، میتوان گفت دین شرایط فرهنگیِ جوامع انسانی را رد نکرده و شاخصهایی برای پذیرش و اعتبار آن بیان کرده است. بر این اساس، پذیرش شرایط فرهنگی صرفاً از جهت اضطرارِ عملی و به صورت موقت نبوده، بلکه موضوعیت داشته و ناشی از طبیعت انسانی قلمداد شده و موردِ تأیید دین است.
دین به صورت نظاممند بوده و اجرای جزئیِ آن کارآمدی آن را کاهش خواهد داد. از این رو، دین قبل از اینکه به یک مسئلة خُرد اجتماعی پاسخ دهد، اهداف و اولویتهای خود را در جامعه اجرا میکند. این رویه منجر به پاسخ تدریجی دین به مسائل اجتماعی میشود یا مسائل اجتماعی را منحل میکند.
نکات مذکور نشان میدهد تعریف دین در رویکرد اسلامی با ویژگی «ایستا» و «محدود» رویکردهای دیگر تفاوت داشته و امکان «حرکت» آرام و تدریجی برای یک جامعه را فراهم میکند. دین نه در مکاتب سخت و غیرقابل انعطاف ایدئولوژیک و کاتولیسیسم تعریف میشود و نه در مکاتب شخصی و سطحی پروتستانتیسم و عامه؛ بلکه دین به صورت منعطف ولی تعالیبخش در زندگی عموم جامعه حاضر است. با این وصف، سیاستگذاری فرهنگی با بررسی زمینه و استعداد جامعة انسانی سطحی از دینداری را در دستور کار خود قرار داده و حرکت تدریجی به سوی اهداف نهایی را پیش میگیرد.
فهرست منابع
قرآن.
نهجالبلاغه
اسماعیلی، هادی؛ آشنا، حسامالدین (پاییز 1392). «دینداری فرهنگی»، راهبرد فرهنگ، ش 23.
پارسانیا، حمید (1386). سنت، ایدئولوژی، علم، ویراست دوم، چ 2، قم: بوستان کتاب.
تاونی، ر.ه. (1377). دین و ظهور سرمایهداری، ترجمة احمد خزاعی، تهران: مرکز.
تیلیش، پل (1394). الهیات فرهنگ، ترجمة مراد فرهادپور و فضلالله پاکزاد، تهران: طرح نو.
جوادی آملی، عبداله (1381). تسنیم، ج 1، چ 3، قم: اسراء.
جوادی آملی، عبداله (1386). منزلت عقل در هندسة معرفت دینی، چ 2، قم: اسراء.
خمینی، روحالله (1378). صحیفة امام، تهران: مؤسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره).
خمینی، روحالله (بیتا). کتابالبیع، ج 2، قم: مؤسسة مطبوعاتی اسماعیلیان.
دورانت، ویل (1378). تاریخ تمدن، بخش دوم، ج 4، ج 6، ویراست دوم، چ 6، تهران: علمی و فرهنگی.
شعیری، تاجالدین (1363 ش). جامعالاخبار، قم: انتشارات رضی.
صدر، سید محمدباقر (1402ق). اقتصادنا، بیروت: دارالتعاریف للمطبوعات
صدر، سید محمدباقر (1430 ق). دروس فی علم الاصول، چ 8، قم: مؤسسة نشر اسلامی.
طباطبایی، محمدحسین (1417). المیزان فى تفسیر القرآن، ج 2 و 9 و10و 15، چ 5، قم: دفتر انتشارات اسلامى جامعة مدرسین حوزة علمیة قم.
طباطبایی، محمدحسین (1382) فرازهایی از اسلام، تنظیم مهدی آیتاللهی، قم: جهانآرا.
غروی اصفهانی، محمدحسین (1415ق). نهایةالدرایه، قم: مؤسسه آلالبیت
کاشفی، محمدرضا (1382). «مسیحیت کاتولیک و تجدد»، پژوهشنامة حکمت و فلسفه اسلامی، جامعه المصطفی العالمیه، ش 7.
کاظمی خراسانی، محمدعلی (1407 ﻫ.ق). فوایدالاصول، ج 3، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
مطهری، مرتضی (1373). تعلیم و تربیت در اسلام، چ 23، تهران: صدرا.
مظفر، محمدرضا (بیتا). اصول مظفر، قم: منشورات فیروزآبادی.
مهدوی، اصغرآقا (1389). مبانی نقش زمان و مکان در استنباط احکام از دیدگاه امام خمینی(ره) و شهید صدر(ره)، تهران: انتشارات دانشگاه امام صادق(ع).
وبر، ماکس (1382). اخلاق پروتستانی و روح سرمایهداری، ترجمة عبدالکریم رشیدیان و پریسا منوچهری کاشانی، چ 2، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
وبر، ماکس (1392). دین، قدرت، جامعه، ترجمة احمد تدین، چ 5، تهران: هرمس.
David eller, jack (2007). Introducing anthropology of religion, New York, Rutledge.
Robertson, roland (1970). The sociological interpretation of religion, basil Blackwell oxford
***
[1]. دکتری مدیریت فرهنگ، دانشگاه باقرالعلوم(ع)، قم، ایران M.poorkiani@gmail.com
[2]. پژوهشگر، پژوهشکده شهید صدر، طلبه سطح سه، حوزه علمیه، قم، ایران
[3]. Typology
[4]. Typology
[5]. تفاوت روشِ تحلیلِ گونه شناسی با روش تحلیل آرایه شناسی[5] در این است که دومی یک پدیده را با دستههای مانع و جامع به طور کامل تقسیم میکند، مانند روش طبقهبندی انواع موجودات زنده در زیست شناسی، ولی در گونه شناسیهای مرسوم در علوم انسانی، محقق میتواند با توجه به هدف تحقیق خود اولاً تقسیم بندی خود را جهت دار صورت داده و از وجهی که به کار او میآید تقسیم بندی را انجام دهد و ثانیاً در تعریف و توضیح گونهها تصرف کرده و انواعی را بدون اینکه در واقعیت بیرونی به صورت کامل وجود داشته باشند ذکر کند. در این حالت محقق از گونه شناسی آرمانی استفاده کرده است. مفهوم نوع آرمانی[5] بیانگر آن است که تحلیلگر چیزی را فراتر از توصیف پدیدهها تفسیر و برساخته است. انواع آرمانی تنها از نظر تحلیلی یا تفسیری معنادارند و نباید انتظار داشت در دنیای واقعی به طور کامل یافت شوند(سیدامامی، 1386 : 481).
[6]. ر.ک: رضا صالحی امیری، نسبت دولت و فرهنگ، در این کتاب، میزان تصدیگری (دخالت حداکثری) یا تولیگری (دخالت حداقلی) دولت در بخشهای مختلف حوزه فرهنگ؛ مانند کتاب، سینما و... به تفصیل مورد بررسی قرار گرفته است.
[7] - Ideal Type
[8]. John Harwood Hick
[9]. Pluralism
[10]. Alvin Plantinga
[11]. Exclusivism
[12]. در مقابل این گروه، دو معنای دیگر از ایدئولوژی در ایران صورت گرفت. روشنفکران غیرمذهبی ایران ایدئولوژی مثبت را همان اندیشههای ذهنی روزآمدی میدانستند که به تناسب شرایط پیشرو جامعه در پوشش مارکسیسم شکل میگرفت و معنای منفی ایدئولوژی را شامل عقاید و باورهای دینی و عرفی موجود در جامعة ایرانی میدانستند که ریشه در پیشینة اجتماعی جامعه داشت. اندیشمندانی که در نظام حوزوی و سنتی رشد یافته بودند، ایدئولوژی را به معنای جدیدی که در حکمت و دانشهای عملی بود به کار بردند. ایدئولوژی مثبت مجموعة بایدها و نبایدها یا همان «شریعت» بود که برمبنای هستیشناسی دینی یا همان «جهانبینی الهی» سازمان یافته بود. در مقابل ایدئولوژی منفی دانشهای عملی متکی بر جهانبینی غیرالهی شمرده میشد (پارسانیا، 1386: 1101ـ112).
[13]. Catholic (در زبان یونانی به معنای جامع)
[14]. Pope(یعنی پدر)
[15] .Lutheranism
[16]. Clifford Geertz
[17]. Naturalness
[18]. Practicalness
[19]. Thinness
[20]. Immethodicalnes
[21]. Accessibleness
[22]. رابرستون میگوید غالب جامعهشناسان این واقعیت را پذیرفتهاند که جوامع برحسب اینکه دین جاری در آنها چه خصلتی داشته باشد، دست کم دو نوع متفاوت پیدا میکنند. نوع نخست جامعهای است که در آن دین در بهترین حالت و در گستردهترین صورت خویش موقعیت نهادی را در کنار دیگر نهادهای اجتماعی و عرفی اشغال خواهد کرد؛ درحالیکه در جامعة نوع دوم دین در همة اجزا و عرصههای آن حضور تأثیرگذار دارد. او جامعة نخست را دارای «دین نهادی» (institutional religion) و جامعة دوم را دارای «دین تسرییافته» (diffuse religion) میخواند (1970: 54 Robertson).
[23]. عن الصادق(ع) عن آبائه، عن رسولالله(ص) قال: له ظهر و بطن فظاهره حکمه و باطنه علم، ظاهره افیق و باطنه عمیق: امام صادق(ع) از قول پدران خود و آنها از رسول خدا(ص) نقل میکنند که فرمود: قرآن دو بعد ظاهر و باطن دارد. ظاهرش حکمت است و باطنش علم و ظاهر آن زیبا و لطیف و باطن آن عمیق است. (تفسیرالعیاشی، ج 1، ص 20).
ـ کتاب الله علی اربعه اشیاء: العباره و الاشاره و الطائف و الحقایق، فالعباره للعوام، و الاشاره للخواص، و اللطائف للاولیا و الحقایق للأنبیاء: قرآن بر چهار وجه است: عبارت، اشارت، لطایف و حقایق. پس عبارت برای عوام و اشارت برای خواص و لطایف برای اولیا و حقایق برای انبیاست (جوادی آملی، 1381، 36ـ37/ شعیری، 1363: 42/ مجلسی، بحارالانوار، ج 75، ص 278، مؤسسة الوفا، بیروت).
[24]. اشاره به آیات کریمه: «یَهْدِی بِهِ اللَهُ مَنِ اتَبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَلَامِ» (مائده/ 16)، «اهْدِنَا الصِرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ» (فاتحه/ 6) و «اِنَ الدِینَ عِنْدَ اللَهِ الْإِسْلام» (آل عمران/ 19).
[25]. system
[26]. استاد مطهری(ره) نیز به طور مفصل در کتاب اسلام و مقتضیات زمان به بررسی موضوع میپردازد. از جمله مهمترین موضوعاتی که ایشان برای نشان دادن همراهی اسلام با اقتضائات زمان مطرح میکنند عبارتاند از: حقیقی بودن قضایای شریعت اسلام و نه خارجی بودن آنها، حکومت حسن و قبح عقلی بر مصلحتسنجی احکام، کنترل احکام توسط قاعدة لاحرج و لاضرر.