بررسی عقل کل و نفس کل از منظر صدرالمتالهین و برخی الزامات تمدنی آن

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 پژوهشگر و طلبه سطح چهارم، حوزه علمیه قم، قم، ایران

2 استاد، حوزه علمیه قم، قم، ایران

چکیده

عقل کل و نفس کل هر دو در عالم عقل قرار دارند و حقایق عقلیه اجمالی را از ذات ربوبی دریافت کرده و طی مراحلی به عوالم مادون انتقال داده و ضمن تفصیل آن حقایق به تدبیر عوالم می پردازند. ملاصدرا معتقد است که عقل کل همان روح محمدی صلی الله علیه و آله است که حقایق را بدون واسطه از خدای متعال دریافت کرده و بر نفس کل می نگارد. این دیدگاه ملاصدرا مستلزم پیامدهایی است. از جمله آن پیامدها اعتقاد عقلی به خطاناپذیر بودن شریعت محمدی و همچنین جریان عقلی در امتداد آن و به خصوص شکل گیری تمدن اسلامی است. این مقاله درصدد آن است که به تبیین دیدگاه صدرالمتالهین در باب عقل کل و نفس کل و جایگاه آن دو در عالم عقل و همچنین تطبیق عقل کل بر نبی مکرم حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله پرداخته و برخی از الزامات تمدنی این دیدگاه را بیان کند.

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

The study of Aql Koll and Nafs Koll from the Viewpoint of Mullasadra and some of its requirements

نویسندگان [English]

  • Mohammad Javad Golzar 1
  • Sayyed Yadollah Yazdan Panah 2
1 Researcher and fourth-level student, Qom Seminary, Qom, Iran
2 Professor, Qom Seminary, Qom, Iran

بررسی عقل کل و نفس کل از منظر صدرالمتالهین و برخی

الزامات تمدنی آن

 

محمدجواد گلزار  [1]  | سیدیداله یزدان‌پناه[2]

 

چکیده

عقل کل و نفس کل هر دو در عالم عقل قرار دارند و حقایق عقلیه اجمالی را از ذات ربوبی دریافت کرده و طی مراحلی به عوالم مادون انتقال داده و ضمن تفصیل آن حقایق به تدبیر عوالم می‌پردازند. ملاصدرا معتقد است که عقل کل همان روح محمدی صلی‌الله‌علیه‌و‌آله است که حقایق را بدون واسطه از خدای متعال دریافت کرده و بر نفس کل می‌نگارد. این دیدگاه ملاصدرا مستلزم پیامدهایی است. از جمله آن پیامدها اعتقاد عقلی به خطاناپذیر بودن شریعت محمدی و همچنین جریان عقلی در امتداد آن و به خصوص شکل‌گیری تمدن اسلامی است. این مقاله درصدد آن است که به تبیین دیدگاه صدرالمتالهین در باب عقل کل و نفس کل و جایگاه آن دو در عالم عقل و همچنین تطبیق عقل کل بر نبی مکرم حضرت محمد مصطفی (صلی‌الله‌علیه‌وآله) پرداخته و برخی از الزامات تمدنی این دیدگاه را بیان کند.

کلیدواژه‌‌ها: عقل کل، نفس کل، عالم عقل، صدرالمتالهین، تمدن اسلامی.

استناد: گلزار، محمدجواد؛ یزدان‌پناه، سیدیداله. بررسی عقل کل و نفس کل از منظر صدرالمتالهین و برخی الزامات تمدنی آن، 12(3)، 26–11.


 

 

مقدمه و بیان مسئله

فلاسفه از عوالم سه گانه عقل، مثال و ماده پس از وجود باری تعالی نام می‌برند. نسبت میان این عوالم نیز افاضه از عالم عقل به عالم مثال و سپس عالم ماده است. عالم عقل تخلف ناپذیر و جزو صقع ربوبی است و تدبیر عوالم مادون به واسطه آن صورت می‌گیرد. حقایق عقلی مجمل در عالم عقل به تفصیلات جزییه در عوالم مادون مبدل شده و شکل و صورت می‌یابد.

صدرالمتالهین در تبیین نحوه نزول عقل از عوالم بالا به عوالم مادون به نکته قابل توجهی اشاره می‌کند. این نکته از آن جهت اهمیت دارد که نوع نگاه به شریعت را تغییر داده و رویکردی کاملا عقلی بدان می‌بخشد. بر اساس دیدگاه ملاصدرا عقل کل که در عالم عقل قرار دارد و عالم عقل نیز جزو صقع ربوبی محسوب می‌شود همان حقیقت نبی مکرم اسلام یعنی روح محمدی صلی الله علیه و آله است که حقایق را به صورت بی واسطه از باری تعالی دریافت کرده و به مرحله مادون یعنی نفس کل انتقال می‌دهد. در این صورت آنچه از بیان پیامبر مکرم صلی الله علیه و آله خارج می شود جز دریافت بی واسطه آن جناب از ذات خداوندی نخواهد بود و این معنی در صورت نگاه تفصیلی در تمامی شریعت جاری شده و شریعت را خطاناپذیر می‌سازد. علاوه بر این حاکمیت عقل در شریعت اسلامی به دلیل اتصال به عالم عقل تا جریان تمدن اسلامی نیز امتداد می‌یابد و این بدین معنی است که تمدن اسلامی نیز بر اساس عقل پایه گذاری شده و در تمامی مسایل خویش توسعه می یابد.

عالم عقل

نخستین مرتبه‌‌ای که بی واسطه  پس از ذات واجب تعالی قرار می‌‌گیرد، عالم عقل است. عالم عقل در اصطلاح فیلسوفان، به نام عالم عقول و مفارقات نیز شناخته می‌‌شود.

ملاصدرا از آن عالم به تعابیر مختلف و از جمله «ام الکتاب» تعبیر می‌کند. (صدرالمتالهین۱۳۵۴ﻫ ش، ص127- صدرالمتالهین، بی‌تا، ص29). در حقیقت علم عنائی خداوند در این مرتبه نازل می‌شود و مفصل و متکثر می‌شود. بنابراین عالم عقل، صور علمی مفصل حق تعالی محسوب می‌شود. در واقع، حقایق علمی موجود در عالم عقل، نسبت به مرتبه علم عنائی حق تعالی، مفصل به شمار می آید اما نسبت به مراتب مادون اش، مجمل محسوب می شود. (صدر المتالهین، ۱۳۸۳ﻫ ش، ج4، ص214 ) حقایق موجود در عالم عقل به نحو معقولات کلی و بسائط اجمالی‌‌اند و این حقایق به نحو اندماجی در این عالم جمع‌‌اند. ممکن است این پرسش به ذهن برسد که تفاوت حقیقت بسیط اجمالی در مقام ذات واجب تعالی با حقیقت بسیط در مرتبه عالم عقل چیست؟ در پاسخ باید گفت: حقیقت موجود در مقام ذات واجب تعالی بسیط است با ویژگی اطلاق مقسمی، اما حقیقت در عالم عقل با لحاظ قید احدیت بسیط است.

ملاصدرا معتقد است که عالم عقل از لوازم ذات حق است و جزء تجلیات حق در صقع ربوبی به شمار می‌‌آید و به قدمت حضرت باری تعالی قدیم است. بدیهی است که صقع ربوبی منزه از خلق و مخلوقات است. به همین جهت عالم عقل که جزء صقع ربوبی است از مخلوقات به شمار نمی‌‌آید و به جعل حق مجعول نشده‌‌ است. یعنی عالم عقل همانند عالم مثال و عالم ماده که خارج از صقع حق‌‌اند، ماسوی‌‌الله و مخلوق خداوند محسوب نمی‌‌شود. (صدرالمتالهین۱۳۸۷ﻫ ش ص48. همچنین رک: صدر المتالهین، ۱۹۸۱م، ج6، ص291.) پس عالم عقل وجه‌الله است و وجه‌الله عین‌الله است از جهتی و غیرالله است از جهتی دیگر. بنا براین این حقایق عقلی همان طور که عین محض نمی باشند، غیر محض هم نیستند. (جوادی آملی،1372ه ش، ج4، ص350)

حکیم سبزواری که از شارحان حکمت متعالیه به شمار می آید، در این زمینه می نویسد: «الاقلام و قلم الاقلام من صقع الربوبیه باقیة ببقاء الله موجودة بوجوده» (سبزواری، 1372 ﻫ ش، ص124). مراد از اقلام عقول عالم عقل است که از صقع ربوبی محسوب می‌شوند و با وجود خداوند موجودند و به بقای خداوند باقی‌اند.

فیلسوفان پیش از ملاصدرا بر خلاف او، عالم عقل را از تعینات خلقی خداوند به شمار می‌آوردند؛ به همین دلیل آن عالم را خارج از صقع ربوبی می‌‌شمارند. (بر اساس نظر مشاء، عالم عقل جزء مبدعات و مخلوقات است و بوعلی معتقد است که عالم عقل از افعال خداوند محسوب می‌شود. ر.ک: ابن سینا، 1404 ﻫ ق، ج1 ص 22  و ابن‌سینا، 1362 ﻫ ش، ص 313.)

ملاصدرا در رابطه با عالم عقل اندیشه دیگری را نیز مطرح می‌‌کند. او بر این باور است که عالم عقل واحد و یک پارچه است. به همین جهت تعبیرهایی مانند عقل اول، عقل کل و عالم عقل همه به یک معنی و حقیقت‌‌اند. البته این بدین معنی نیست که عقول موجود در عالم عقل هیچ گونه غیریتی با یکدیگر ندارند، بلکه عالم عقل در عین وحدت و یک پارچگی دارای کثرت است(صدر المتالهین، ۱۹۸۱م، ج6، ص293).

آنچه در باب یک پارچگی عالم عقل مطرح است، همانند یک پارچگی حقیقت نفس است. نفس از قوای مختلفی مانند قوه عاقله، قوه خیال و قوه حس تشکیل شده است که هر قوه غیر از قوای دیگر است. قوه عاقله در مرتبه و درجه‌‌ای بالا در نفس است؛ قوه خیال در مرتبه بعد سپس قوه حس در پایین ترین مرتبه نفس قرار دارد. این قوا در عین غیریتشان با یکدیگر به دلیل تفاوت درجاتشان همچنین یک حقیقت یکپارچه به نام نفس‌‌اند.

در اندیشه ملاصدرا عالم عقل از دو مرتبه تشکیل شده است؛ نخست عقل کل و سپس نفس کل. عقل کل یا روح اعظم، حقیقت عقلی بسیط است و همه حقایق را به صورت بسیط اجمالی و جمعی داراست و سپس همین حقایق در نفس کل به صورت مفصل در می‌آیند( در این زمینه رک: صدر المتالهین، ۱۳۶۳ ﻫ ش، ص430 – صدرالمتالهین، ۱۳۰۲ ﻫ ق، ص149)

عقل کل؛ حقیقت عقلی بسیط

اولین حقیقتی که علم عنائی باری تعالی اقتضا می‌کند، جوهری روحانی است که عقل اول یا قلم اعلی نامیده می‌شود. عقل اول ملکی قدسی و جوهری عقلی است. (صدر المتالهین1354 ﻫ ش، ص129) عقل کل، اشرف ممکنات است و واسطه فیض خداوند نسبت به عالم مادون است [3]

عقل اول، خود را تعقل می‌کند و موجد را تعقل می‌کند و عالم را نیز تعقل می‌کند. البته به نفس همان علم به موجد، علم به عالم پیدا می‌کند. پس به همین دلیل عقل اول را عقل می‌نامیم و جوهری عقلانی است. (صدرالمتالهین، ۱۳۹۳ه ش، ص424) همچنین عقل اول آن چه را از حق می‌گیرد را می‌یابد و می‌فهمد پس از آن تعبیر به عقل می‌شود یعنی وجود و علم را از خداوند بی واسطه می‌گیرد و می یابد پس عقل نام دارد. (فناری، ۱۳۷۴ه ش، ص400 و صدرالمتالهین، ۱۳۹۳ه ش، ص424) همه حقایق عقلی به نحو اجمالی[4] و اندماجی در عقل اول جمع است. (صدرالمتالهین، ۱۹۸۱ م، ج7، ص224-225) این حقایق مفصل نیستند و از یکدیگر امتیاز ندارند. از همین رو از این عالم به مقام قرآنی تعبیر می شود و در مقابل، نفس کل مقام فرقانی است. (صدرالمتالهین، ۱۳۸۷ه ش، ص62. همچنین رک: صدرالمتالهین، ۱۳۶۰ه ش، ص52) زیرا محل تفصیل حقایق عقلی است.

عقل کل در رتبه اشرف از نفس کل است. عقل کل همانند معلم و نفس کل مانند متعلم است؛ به این معنی است که عقل کل که به آن قلم اعلی گفته می‌شود، حقایق عقلی را بر نفس کل می‌نگارد و این حقایق در نفس کل به صورت حقایق مفصل عقلی محقق می‌گردد. (صدرالمتالهین، ۱۳۰۲ﻫ ق، ص152)

 

عناوین مختلف برای عقل کل

ملاصدرا با بهره‌گیری از متون دینی، از تعابیر مختلفی برای عقل کل نام می‌برد. توجه به این عناوین می‌تواند رهنمون ما در مسیر شناخت دقیق‌‌تر عقل کل باشد:

الف) یکی از آن تعابیر «ام الکتاب» است. (صدرالمتالهین، ۱۳۵۴ ﻫ ش، ص۱۲۷ و صدرالمتالهین، بی‌تا، ص۲۹) ام الکتاب بودن کل عالم عقل به این معنی است که در این عالم، تمام حقایق عقلی به نحو جمعی نهاده شده است و قضای ازلی در این موطن شکل گرفته است. لفظ  ام‌‌الکتاب علاوه بر عقل کل بر موطن علم الهی نیز تطبیق می‌کند. روشن است که ام الکتاب اصلی علم الهی است که ام الکتاب در عالم عقل از همان ام الکتاب علم الهی نشات می‌گیرد. در قرآن کریم آمده است: «یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ» (الرعد،۳۹) . در این آیه به نظر می‌رسد به ام الکتاب اصلی که همان علم الهی است اشاره می‌کند. اما می توان لفظ ام الکتاب را در این آیه بر هر دو اطلاق در نظر گرفت. (صدرالمتالهین، ۱۳۶۶ه ش، ج۵، ص۳۵-۳۶ و صدرالمتالهین، ۱۹۸۱م، ج۶، ص۲۹۰) در آیه دیگری در قرآن کریم این گونه به ام الکتاب اشاره شده است: «وَ إِنَّهُ فی‏ أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکیم» (الزخرف،۴).

ب- تعبیر دیگری که صدرالمتالهین با استناد به آیه کریمه «اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَم» (العلق، ۳و۴) برای عالم عقل نام می برد، حقیقت قلم است؛ به این معنی که عقل کل تمام حقایقی را که به نحو معقولات بسیط در خویش دارد، بر لوح محفوظ می‌نگارد.[5]در حقیقت قلم، جوهری عقلی است که صور علمی و عقلی را بر جوهر نفسانی افاضه می‌کند.

«و یسمّى بالقلم باعتبار افاضة الصور العلمیة على النفوس الکلیة الفلکیة على ما قال سبحانه اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَم» (صدرالمتالهین، ۱۳۰۲ﻫ ق، ص150. همچنین ر.ک: صدرالمتالهین، ۱۳۶۰ ﻫ ش، ص117.)

صور و حقایق علمی ای که قلم بر لوح می‌نگارد به معنای افاضه و القای حقایق از جانب عقل کل بر نفس کل است. قلم، آلتی جمادی و لوح، دفتری مادی و کتابت، نقشی مرقوم نیست، بلکﻫ قلم و لوح دو ملک روحانی‌اند و مراد از کتابت قلم بر لوح، افاضه حقایق و معانی است از ملک قلم به ملک لوح.[6]

مبنای ملاصدرا در فهم متن دینی، ظهورگیری است، از این روست که وی لفظ قلم را به تاویل نمی‌برد و قلم را در معنای «چیزی که می‌نگارد» نه در معنایی دیگر تطبیق می‌‌دهد. یعنی او معتقد است قلم به طور قطع برای روح معنی قلم وضع شده است نه چیز دیگر. اما قلم خداوند و لوح خداوند به قلم و لوح مادی شبیه نیست بلکه قلم جوهری عقلی و ملکی روحانی است که حقایق را بر لوحِ ملک نفسانی می‌نگارد.

علامه حسن‌زاده آملی در تبیین حقیقت قلم و لوح اینگونه می‌نگارد:

«قلم و لوح نیز دو ملک روحانى‌اند پس لوح و قلم از موجودات عالم امرند مرتبه‌اى از آن که حائز امر واحد حق و حکم کلى است، قلم است که قضا از آنجا منبعث مى‌گردد و مرتبه‌اى دیگر که پس از رتبه قلم است و قضا در آنجا تفصیل مى‌یابد، قدر است. همچنان که لوح و قلم آلت جمادى نیستند معنى کتاب و کتابت نیز نقش حروف بر صفحه لوح سطحى چون کاغذ، چوب و امثال آن‌ها نیست بلکه مراد آن تصویر حقائق وجودی است از ملک قلم به ملک لوح»(حسن‌زاده آملی، ۱۳۷۵ﻫ ش، ص405. همچنین ر.ک: حسن زاده آملی۱۳۸۵ه ش، ص151).

با بررسی آیات و روایات در می‌یابیم که اشارت‌هایی به این مطلب وجود دارد:

«ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُون» (القلم، 1) و « اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَم » (العلق، 3و4)

این دو آیه بر نگارش حقایق و معانی توسط قلم بر لوح تأکید دارند. ملاصدرا نیز با بهره‌گیری از این آیات، نگارش قلم بر لوح را ترسیم می‌کند.

نکته قابل تامل در آیه «ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُون» (القلم، 1) این است که لفظ «قلم» مفرد است اما فعل جمع «یسطرون» برای آن آمده است؛ حال آن که در ادبیات عرب، فعل و فاعل در جمع و مفرد بودن هماهنگ‌اند. این نکته به همان مطلب اشاره دارد که کل عالم عقل یک حقیقت واحد است اما از سویی دیگر و با نگاهی متفاوت عالمی متکثر است که این تکثر، ناشی از عقول متفاوت است و به دلیل شدت اتصال، این عقول با یکدیگر واحداند. پس از جهتی می‌توان گفت که عقل کل می‌نگارد و از سویی دیگر می‌توان گفت عقول می‌نگارند. (صدرالمتالهین۱۹۸۱ م، ج6، ص293. همچنین در این زمینه رک: سبزواری، ۱۳۸۸ﻫ ش، ص168.)

در روایتی از نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) در تبیین حقیقت قلم آمده است: «إِنَّ أَوَّلَ مَا خَلَقَ اللَّهُ الْقَلَمُ فَقَالَ لَهُ اکْتُبْ فَجَرَى بِمَا هُوَ کَائِنٌ إِلَى الْأَبَدِ» (مجلسی، بی تا، ج54، ص374.)

در این روایت شریف مراد از قلم، عقل کل است که حقایق علمی و صور عقلیِ آن چه از ابتدای عالم تا ابد تحقق می‌یابد، بر لوح نفس کل افاضه می‌کند.

ملاصدرا با استناد به قول ابن عربی از شنیدن صوت و صریر قلم از جانب رسول مکرم حضرت محمد مصطفی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) در معراج خبر می‌دهد:

«فقد انبأتک بمکانة هذه الاقلام التى سمع صوت کتابتها رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) من القلم‏ الالهى حیث ذکر: انه اسرى به حتى ظهر لمستوى یسمع فیه صریف الاقلام و من یمدها » (صدرالمتالهین۱۳۸۳ﻫ ش، ج4، ص206.)؛ پس به تو خبر دادم از جایگاه این اقلام که رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) صدای کتابتشان را از قلم الهی در شب معراج می‌شنید چنان که گفت: به جایگاهی رسید که در آن صدای قلم‌ها و آن که آن‌ها را می‌نگاشت، می‌شنید.»

ملاصدرا معتقد است که شنیدن صریر اقلام از جناب نبی مکرم(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله)، بر نگارش اقلامِ عالم عقل بر لوح محو و اثبات در عالم مثال و عالم قدر دلالت دارد. اقلامی که بر لوح محو و اثبات یعنی بر لوح نفوس فلکی جزئی می‌نگارند، رتبه شان نازل‌‌تر از قلم اعلی است که بر لوح نفس کل می‌‌نگارد[7] (صدرالمتالهین، ۱۳۸۳ه ش، ج4، ص190).

ج) تعبیر دیگر از عالم عقل که ملاصدرا بدان اشاره می‌کند «خزائن» است. از آن جهت که عقل کل، خزینه صور علمی خداوند و همان قضای الهی است بدان خزینه می‌گویند. (صدرالمتالهین، ۱۳۸۷ﻫ ش، ص47 – صدرالمتالهین، ۱۳۰۲ﻫ ق، ص282) این تعبیر برگرفته از این کلام قرآنی است: «وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ»(الحجر، 21) و « وَ لِلَّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» (المنافقون، 7).

د) ملاصدرا همچنین از عالم عقل به «صقع ربوبی» تعبیر می‌کند، زیرا این عالم خارج از ذات خداوند نیست بلکه از لوازم ذات واجب تعالی محسوب می‌شود. پس عالم عقل از آن جهت که جزء صقع ربوبی است، عین الله است و از سوی دیگر غیر الله است.

عقل کل حقایق عقلی اندماجی را بر نفس کل افاضه می‌کند سپس این حقایق در نفس کل مفصل می‌شوند، اما از حالت کلی خارج نمی‌شوند. به همین سبب است که نفس کل محل قضای تفصیلی است

ﻫ ) همچنین از تعبیر عرش نیز برای عقل کل استفاده می‌شود. عقل کل یکی از این معانی است که ملاصدرا از آن نام می‌برد؛ زیرا عقل کل یا روح اعظم اولین مرتبه از مراتب امری حق تعالی به شمار می‌آید که عهده دار امر الهی است. در مقابل کرسی را صورت نفس کل می‌داند زیرا نفس کل به تدبیر عالم مادون مشغول است(صدرالمتالهین، ۱۳۶۰ﻫ ش، ص119- صدرالمتالهین۱۳۶۳ ﻫ ش، ص430).

 

عقل کل موطن قضای الهی

در اندیشه ملاصدرا عقل کل، موطن قضاست و مقام جمعی حقایق است که قضای بسیط اجمالی در آن تحقق می‌یابد. در قضا هیچ‌گونه تغییر و تبدیلی رخ نمی‌دهد و حکم حتم الهی از ازل تا ابد است. در حقیقت در قضای الهی، صور عقلی تمام آن چه خداوند از ابتدای عالم تا آخر عالم ایجاد می‌کند، منقوش است منتهی نقش آن با همین چشم دنیایی قابل رویت نیست بلکه این نقش به شکل بسیط عقلی در موطن قضای الهی منقوش است و از هرگونه کثرت و تفصیلی مقدس است(صدرالمتالهین، ۱۳۰۲ﻫ ق، ص149).

بر اساس نظر ملاصدرا، عالم عقل از لوازم ذات حق است و خارج از ذات او نیست. این عالم قدیم است؛ بنابراین لوح قضایی که در عالم عقل شکل می‌گیرد، جزء صقع ربوبی و قدیم و ازلی است.

حکما معتقدند قضا دربردارنده حقایق و صور عقلی تمام موجودات است که خداوند این صور عقلی را یک باره و بدون زمان خلق می‌کند، چون هرگز زمان در آن نیست. ملاصدرا در تبیین حقیقت قضا با حکمای دیگر اختلاف دارد و قضا را حقایق علمی و عقلی تمام موجودات می‌داند که لازمه ذات حق تعالی هستند وجزء صقع ربوبی محسوب می‌شوند. بنابراین بدون جعل و تأثیر و تأثر موجودند. در حقیقت از اجزای عالم خلقی به حساب نمی‌آیند و حیثیت عدمی که در مخلوقات عالم وجود دارد در آن حقایق قضایی یافت نمی‌شود.

«و اما القضاء فهی عندهم عبارة عن وجود الصور العقلیة لجمیع الموجودات، فائضة عنه (تعالى) على سبیل الإبداع دفعة بلا زمان، لکونها عندهم من جملة العالم و من أفعال اللّه المبائنة ذواتها لذاته. و عندنا علمیة لازمة لذاته بلا جعل و تأثیر و تأثر، و لیست من أجزاء العالم، اذ لیست لها حیثیة عدمیة و لا إمکانات واقعیة فالقضاء الربانیة (و هی صورة علم اللّه) قدیمة بالذات ببقاء اللّه»[8]

علامه طباطبایی در «نهایة الحکمة» پس از ذکر این قسمت از کلام ملاصدرا، می‌فرماید: قضای الهی صور علمیِ لازمِ ذات حق تعالی است که از خداوند متعال منفک نیست. اما اگر قضای الهی لازم ذات حق تعالی باشد، در عین حال خارج از ذات باشد از جمله عالم خلق به حساب می‌آید. بنابراین قدیم ذاتی نخواهد بود. (طباطبایی، ۱۳۸۸ ﻫ ش، ص294).

عقل اول همان حقیقت محمدیه

پس از بررسی جایگاه عقل اول و نسبت آن با ذات الهی و همین طور عوالم مادون نوبت به تطبیق عقل اول می‌رسد. ملاصدرا در برخی از تعابیر خود، عقل اول را روح عالم و حقیقت محمدیه و نور رسول مکرم صلی الله علیه و آله می‌داند. در این زمینه چنین می‌گوید: « وجود العقل الأول الذی لا ظل سواه و هو الحقیقة المحمدیة التی یعاد و یبعث إلى مقامها المحمود» (صدرالمتالهین، ۱۳۶۳ه ش، ص۲۸۱) عقل اول روح عالم است و همان عقل محمدی و حقیقت محمدیه و روح رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است. و از باب تصرف به آن روح اعظم می‌گویند. چون در لوح و مادون تصرف می‌کند و روح خاصیتش تصرف در مادون است و در مقام تدبیر مادون است.

همچنین در تعبیری دیگر ام الکتاب را همان حقیقت محمدیه بر می‌شمرد: « و یسمى عقل الکل و العنصر الأول عند الفلاسفة .....  فلهذا أطلقوا حقا أن لیس فی الوجود إلا الله لأن کل شی‌ء هالک إلا وجهه‌ (قصص 88) و هو إمام الموجودات فی قوله‌ وَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ‌ (یس 12) و هو أم الکتاب فی قوله‌ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ‌ (رعد 39) و هو العلی الحکیم فی قوله‌ وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ‌ (زخرف 4) و هو الحقیقة المحمدیة» (صدرالمتالهین، ۱۳۶۳ ﻫ ش، ص۴۵۱)

نفس کل؛ افاضه عقل کل بر عوالم مادون

نفس کل ملکی کریم و جوهری عقلی است که پس از عقل کل در عالم عقل وجود دارد و از جواهر مفارق در عالم عقل محسوب می‌‌شود. حقایق عقلی در نفس کل، به نحو مفصل محقق‌اند ولی از حالت کلی خارج نمی‌شوند. به سبب مفصل شدن حقایق عقلی در نفس کل، آن را مقام فرقان می‌نامند(صدر المتالهین، 1378 ﻫ ش، ص62).

نفس کل از مجرای قلم اعلی پدید می‌آید و تابع آن است و به واسطه قلم از خداوند مدد می‌گیرد. عقل کل حقایق و صور عقلی بسیط و مندمج را بر لوح نفس کل می‌نگارد و سپس این حقایق به نحو مفصل در نفس کل تحقق می‌یابند.[9] این حقایق در این لوح از هر تغییر و تحولی مصون و محفوظند. از همین روی از نفس کل به لوح محفوظ نام برده می شود.[10]

در ذات نفس کل دو حیثیت وجود دارد: حیثیت تجردی- عقلانی و دیگری حیثیت تعلقی- نفسانی. در حقیقت، نفس کل در ذاتش جوهری عقلانی است اما از سوی دیگر نیز دارای هویت نفسانی است. به اعتبار ذات عقلانی اش باقی است و هیچ گونه تغییر و تحولی در آن راه نمی‌یابد. هم از این روست که لوح محفوظ در آن متحقق است. اما به اعتبار نفسانی بودنش دارای هویت متجدد است. نفس کل به عالم ما دون متعلق است و به سبب همین تعلق، امکان تغییر و تحول و تبدیل در آن وجود دارد. ملاصدرا تصریح دارد:

«النفس الکلیة الفلکیة مستمرة الحقیقة الذاتیة متجددة الهویة التعلقیة فلها فی ذاتها الشخصیة حیثیتان إحداهما تجردیة عقلیة باقیة و الأخرى تعلیقیة تدبیریة متبدلة» (صدرالمتالهین، ۱۹۸۱م، ج7، ص260- همچنین رک: همو، ج6،ص295)

نفس کل به جهت هویت نفسانی و همچنین تعلقش به عالم مادون، به تدبیر امور آن عوالم یعنی عالم مثال و عالم ماده مشغول است. حکیم بوعلی سینا نفس کل را کمال اول برای جرم فلک اقصی معرفی می‌کند و بر این باور است که نفس کل به فلک اقصی یا همان فلک نهم[11] متعلق است و مدبر فلک نهم می‌باشد. بنابر این نفس کل، محرک فلک نهم است همچنان که نفس ما جسم ما را به حرکت در می‌آورد. در اندیشه وی نفسِ فلک نهم، نفس ناطقه‌‌ای است که بر کل عالم ماده احاطه دارد و به تدبیر عالم مادون مشغول است(ابن سینا، 2007م، ص189- ابن سینا، 1978م، ص69).

ملاصدرا گاهی از اندیشه بوعلی استفاده کرده است و نفس کل را متعلق به فلک اقصی یا فلک نهم می‌داند و بر آن است که نفس فلک نهم بر تمام عالم مثال و عالم ماده احاطه دارد و امور این عوالم مادون را تدبیر می‌کند. ملاصدرا در کتاب اسفار در این باره این گونه می‌نگارد: «و أما اللوح المحفوظ فهو عبارة عن النفس الکلیة الفلکیة سیما الفلک الأقصی» (صدرالمتالهین۱۹۸۱م، ج6، ص295.)

اما در مضامین دیگر، صدرالمتالهین نفس کل را نفس کل عالم ماده و مادون معرفی می‌کند و آن را متعلق به کل عالم مادون نه فقط فلک اقصی می داند؛ به طوری که عالم ماده قوا و بدن نفس کل شمرده می‌شود. در حقیقت در اندیشه وی عالم مثال، قوای خیالی نفس کل و عالم ماده، بدن آن محسوب می شود. ملاصدرا در این باره می‌گوید:«النفس الکلیة تعلقت بالأجرام الطبیعیة من النفوس و الطبائع و القوی» (همان)

حقایق موجود در نفس کل به صورت مفصلات عقلی است به همین سبب آن را کتاب مبین می‌شمارند. ملاصدرا بر این باور است که در عالم سماوات دو کتاب کریم وجود دارد. یکی از این دو کتاب نفسانیِ کلی است و دیگری خیالیِ جزئی(لوح محو و اثبات) است که هر دو کتاب، مبین نامیده می‌شوند. (صدرالمتالهین، ۱۳۰۲ﻫ ق، ص283)

نفس کل به حسب ذاتش جوهری عقلی است اما از سویی دیگر دارای هویت نفسانی است. بنابراین نفس کل به اعتبار ذات عقلی اش ثابت و به اعتبار هویت نفسانی‌اش متغیر و متجدد است. نفس کل به جهت نفسانی بودش به عالم مثال و عالم ماده متعلق است و کل امور این عوالم را تدبیر می‌کند، به طوری که مدبر کل عالم محسوب می‌شود.

نفس کل، لوح تقدیرات کلی است[12] که از آن به لوح محفوظ تعبیر می‌شود؛ زیرا حقایق و صور کلی موجود در این لوح، از هر گونه تغییر و تحول و تجدد، مصون و محفوظ‌اند. حقایق موجود در نفس کل، از آن جهت محفوظ است که ذاتش جوهری عقلی است همچنین ذاتش با عقل کل در ارتباط است؛ اما نفس کل به اعتبار هویت نفسانی‌اش متغیر و متجدد است؛ زیرا با اجرام طبیعی مانند نفوس، طبایع و قوا در ارتباط است و به آن‌ها تعلق دارد. هر آن چه که به اجرام طبیعی متعلق باشد، وجودی متجدد و غیر باقی دارد.

نفس کل، نفس ناطقه کلی است (صدرالمتالهین، ۱۳۶۰ه ش، ص118) که مُدرک کلیات است و عقول مفصل و نفوس جزئیه را در برمی‌گیرد. همه حقایق عقلی کلی که به قلم عقل اول بر لوح نفس کل افاضه می‌شود، در این لوح مفصل می‌شود به طوری که عقول مفصل و نفوس جزئی[13] در این لوح متحقق می‌شوند. این نفس را از جهت فراگیری حقایق کلی و مفصل، نفس کل می‌نامند.

صدرالمتالهین کل عالم را بر مثالِ انسان کبیر می‌داند. («فإن العالم بجمیع أجزائه شخص واحد و إنسان واحد کبیر» صدرالمتالهین، ۱۳۶۳ه ق، ص237.) بدین معنی که عقل اول بسان عقل کل عالم و این انسان کبیر است. نفس کل، نفس ناطقه و قلب این انسان کبیر است. قوای خیالی این انسان، ملائکه عماله در عالم مثال و عالم ماده نیز، بدن این انسان کبیر محسوب می‌شوند.

«ارتسمت من عالم العقل الفعال صور معلومة مضبوطة لعللها و أسبابها على وجه کلی فتلک الصور محلها النفس الکلیة التی قلب العالم و الإنسان الکبیر عند الصوفیة و کونها لوحا محفوظا باعتبار انحفاظ صورها الفائضة علیها على الدوام فی خزائن الله تعالى على وجه بسیط عقلی أو باعتبار اتحادها بالعقل الفعال لا باعتبار هویتها النفسانیة لما علمت من طریقتنا أنه کلما تعلقت بالأجرام الطبیعیة من النفوس و الطبائع و القوى فهی متجددة الوجود حادثة غیر باقیه» (صدرالمتالهین، ۱۹۸۱م، ج6، ص295.)

نفس کل که قلب کل عالم است، عالم مثال و عالم ماده را فراگرفته و بر آن‌ها احاطه دارد و با هویت نفسی خویش، به تدبیر امور این عوالم می‌پردازد. ملائکه عماله موجود در عالم مثال، قوای خیالی آن و عالم ماده بدنش محسوب می‌شوند که به واسطه این قوا امور جزئی را در این عوالم محقق می‌سازد. این مراحل در نظام هستی با مراحل طی شده در حقیقت انسان برای تحقق یک امر جزئی، مطابق است.

نفس انسان برای طلب یک امر جزئی و انجام یک فعل چهار مرحله را طی می‌کند:

انسان در مرحله نخست در عقل خویش حقایق کلی و اندماجی را جمع می‌کند. سپس در مرتبه قلب و نفس ناطقه‌اش، آن حقایق عقلی بسیط را به حقایق عقلی تفصیلی و کلی مبدل می‌سازد. در مرحله بعد، نفس ناطقه به واسطه قوای خیالی‌اش، آن حقایق عقلی مفصل را به امور جزئی مثالی تبدیل می‌کند و در آخرین مرحله به واسطه اعضا و جوارح، حقایق جزئی موجود در خیال را تحقق عینی می‌بخشد.

نفس کل نیز آن صور علمی که عقل کل بر او افاضه کرده است به نحو مفصل در خود جمع می‌کند و مدرک تمام صور عقلی مفصل است. از همین روی نفس ناطقه کل عالم محسوب می‌شود. سپس آن حقایق عقلی مفصل را بر ملائکه عماله و نفوس سماوی که قوای خیالی نفس کل‌اند، به نحو جزئیِ مثالی می‌نگارد تا به واسطه قوای خویش کل عالم را تدبیر کند. (صدرالمتالهین، ۱۹۸۱م ، ج6، ص295- صدرالمتالهین۱۳۵۴، ﻫ ش، ص129-130).

برخی الزامات تمدنی دیدگاه ملاصدرا در باب عقل کل و نفس کل

پس از تبیین دیدگاه صدرالمتالهین در باب جایگاه عقل کل و این نکته که عقل اول روح عالم است و همان عقل محمدی و حقیقت محمدیه و روح رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است و از سوی دیگر اثبات این نکته که این موطن جایگاه قضای لایتغیر الهی است که از ذات الهی افاضه شده است و عقل اول مجرای افاضه آن بر عوالم مادون است که در آن نیز تغییر و خطایی جای ندارد، نتایج زیر را می‌توان مبتنی بر آن بیان داشت:

  1. پایه‌های عقلانی شریعت

شریعت اسلامی بر اساس پایه‌هایی کاملا عقلی و خطاناپذیر شکل گرفته و نازل شده است. شریعت ختمی در حقیقت تمام آن چیزی است که در عقل کل و ام الکتاب جود دارد و جبرایل هم همین حقیقت را فرو می‌آورد و شریعت قدسی می‌شود و در نتیجه دور از خطا نیز می‌شود. بر این اساس شریعت با توجه به این اتصال و حضور در این موطن خطاناپذیر و غیرقابل تغییر است.

  1. لزوم تبعیت عقلی

شریعت قدسی که متصل به عقل الهی و خطاناپذیر است لزوم تبعیت را می‌آورد. زمانی که شریعتی کاملاً بر پایه‌های عقلی خطاناپذیر استوار شد، دیگر پذیرش و تبعیت نسبت به این شریعت تعبدی نخواهد بود بلکه بر اساس عقل می‌شود. لزوم تعبد عقلی، مکلف را یک پله بالاتر برده و جنس تبعیت وی را از جنس تبعیت عقلی قرار می‌دهد.

 

  1. شکل‌گیری تمدن اسلامی بر مبنای عقل

اینک که یافتیم که شریعت اسلامی عقل مدار است و بنیان‌‌های آن از عقل سرچشمه گرفته است و پذیرش آن از سوی آحاد جامعه نیز بر مبنای عقلی انجام می‌شود به این نکته می‌رسیم که جامعه و تمدن بر اساس شریعت محوری باید ساخته شود. نوع نگاه به شریعت در فضای تمدن اسلامی نگاه به حق و حقیقت است. به بیان دیگر شریعت به تصویر کشانده حقیقت محض است و تمدن نیز بر اساس همین حقیقت محض شکل می‌گیرد. پس فی الواقع تمدن اسلامی یک تمدن عقلی است که بر اساس تبعیت عقلی از عقل کل شکل گرفته است.

  1. بسط و توسعه تمدن شریعت محور اسلامی به سمت عقلانیت

همان‌طور که در کلان و مبانی شریعت، عقل محوری وجود دارد، جزئیات شریعت هم به عقل گره می‌خورد پس باید بسط عقلانی داد. بسط عقلانی به درک عقلی همه جزییات کمک می‌کند. در تمدن اسلامی همه موضوعات بر مبنای همین نگاه عقلانی شکل می‌گیرند.فی الواقع دیدگاه صدرا مدل ساز است و این مدل باید در تمدن نوین اسلامی مورد توجه قرار گیرد. پس از فرم سازی است که حرکت به سمت معنی و توسعه آن آغاز می‌شود.

 

 

فهرست منابع

ابن سینا، الشفاء (الالهیات)، قم، مکتبه آیه الله مرعشی، 1404 ﻫ ق.

ابن سینا، تسع رسائل فی الحکمه الطبیعیات، چاپ دوم، قاهره، دارالعرب، 1366ه ق.

ابن سینا، رساله احوال النفس، تحقیق فواد الاهوانی، داربیبلیون، پاریس، 2007م.

ابن سینا، رسائل فلسفی (ضمن کتاب حکمت بوعلی سینا)، چاپ سوم، تهران، نشر علمی، 1362 ﻫ ش، ص 313.

جوادی آملی، عبدالله ، شرح حکمت متعالیه اسفار اربعه، قم، انتشارات الزهرا، 1372ه ش.

حسن زاده آملی، حسن نصوص الحکم بر فصوص الحکم، تهران، رجا، ۱۳۷۵ه ش.

حسن زاده آملی، حسن، ده رساله فارسی، قم، الف لام میم، ۱۳۸۵ه ش.

سبزواری، ملا هادی ، شرح المنظومه، تهران، نشر ناب، 1369ه ش.

سبزواری، ملاهادی، اسرارالحکم، قم، مطبوعات دینی، 1383ه ش.

شیخ الرئیس ابن سینا، کتاب الانصاف، چاپ دوم، وکاله المطبوعات، کویت، 1978م.

صدر المتالهین، المبدا و المعاد، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران، 1354 ﻫ ش.

صدر المتالهین، مفاتیح الغیب، تهران، موسسه تحقیقات فرهنگی، 1363ه ش.

صدرالمتالهین، اسرارالایات، انجمن حکمت و فلسفه، تهران، 1360 ﻫ ش.

صدرالمتالهین، الحکمه المتعالیه فی الاسفار الاربعه، بیروت، دار احیاء التراث، چاپ سوم، 1981م.

صدرالمتالهین، المظاهر الاهیه فی اسرار العلوم الکمالیه، تهران، بنیاد حکمت صدرا، 1387.

صدرالمتالهین، ایقاظ النائمین، بی جا ، انجمن اسلامی حکمت و فلسفه ایران ، بی تا.

صدرالمتالهین، تفسیر القران الکریم، قم، انتشارات بیدار، 1366ه ش.

صدرالمتالهین،‌ شرح اصول کافی، ج4، تعلقیات المولی علی النوری، تصحیح محمد خواجوی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، 1383 ﻫ ش.

صدرالمتالهین، شرح الهدایه الاثیریه، تهران، بنیاد حکمت اسلامی صدرا، ۱۳۹۳ه ش.

صدرالمتالهین، مجموعه الرسائل التسعه، تهران، بی نا، 1302ه ق.

طباطبایی، سید محمد حسین، نهایه الحکمه، تصحیح غلامرضا فیاضی، چاپ سوم، قم، انتشارات موسسه امام خمینی، 1388ه ش.

فارابی، ابو نصر ، فصوص الحکم، چاپ دوم، قم، انتشارات بیدار، 1405ه ق.

فناری، محمد بن حمزه، مصباح الانس، قم، انتشارات مولی، ۱۳۷۴ه ش.

قیصری، داود ، رسائل قیصری، تهران، موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، 1381ه ش.

مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، لبنان، داراحیاء التراث العربی، بی‌تا.

میرداماد، القبسات، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۷۴ه ش.

میرداماد، مصنفات میرداماد، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1385-1381ه ش.

 

***

 

[1]- نویسنده مسئول: پژوهشگر و طلبه سطح چهارم، حوزه علمیه قم، قم، ایران.

mgolzar@gmail.com

[2]- استاد، حوزه علمیه قم، قم، ایران.

 

 

 

 

 

[3]- چنانچه حکیم سبزواری در این زمینه می‌گوید: «و الممکن الأقرب الأشرف و هو العقل الأول قلم لکونه واسطة لإفاضة الحق جمیع صور ما دونه». سبزواری،1369ﻫ ش، ج3، ص610. همچنین در رابطه با حقیقت عقل اول رجوع شود به: سبزواری، 1383ﻫ ش، ص168-170.

[4]- مراد از حقایق اجمالی موجود در عقل اول، حقایق مبهم نیست بلکه حقایقی است که هیچ گونه تفصیلی در آن‌ها راه ندارد و به نحواند ماجی موجوداند.

[5]- مراد از لوح محفوظ، نفس کل است.

[6]- حکیم فارابی در کتاب فصوص الحکم در فص پنجاه و هفت در رابطه با قلم و لوح اینگونه می‌نگارد:

«لا تظن ان القلم آلة جمادیّة؛ أو اللوح بسیط؛ أو الکتابة نقش مرقوم، بل القلم ملک روحانی، و اللّوح ملک روحانی، و الکتابة تصویر الحقائق. فالقلم یتلقّى ما فی الأمر من المعانی و یستودعه اللّوح بالکتابة الروحانی. فارابی، ۱۴۰۵ ه ق، ص89. ابن سینا در کتاب «تسع رسائل فی الحکمه و الطبیعیات» عینا کلام فارابی را در کتاب فصوص الحکم ذکر کرده است. ابن سینا، ۱۳۶۶ﻫ ق، ص67.

[7]- این اقلام که بر لوح محو و اثبات می‌نگارند و رتبه‌شان نازل‌تر از رتبه قلم اعلی است همان عقولی هستند که در نفس کل محقق‌‌اند.

[8]- ترجمه: «قضا در نزد آنان (حکما) عبارت است از: وجود صور عقلی همه موجودات که به نحو ابداعی و دفعی و بدون زمان، مستفیض از خدا شده‌اند. زیرا آن صور عقلی نزد حکما از جمله عالم (خلقی) محسوب می‌شوند و از افعال خداوند که مباین ذات اویند محسوب می‌شود. اما در نزد ما، قضا صور علمیه است که بدون جعل و تأثیر و تأثر ملازم ذات خداوند است. و از اجزای عالم (خلقی) نیست زیرا حیثیت عدمی و ظرفیت‌های واقعی ندارد. پس قضاء ربانی که صورت علم خداوند است، به بقاء الهی قدیم بالذات است». صدرالمتالهین، ۱۹۸۱م، ج6، ص291.

[9]- ملاصدرا با اشاره به فعل و انفعال میان عقل کل و نفس کل از آن تعبیر به آدم و حوا می‌کند. صدرالمتالهین، ۱۳۶۳ه ش، ص145. همچنین در این زمینه رک: قیصری، 1381ه ش، ص16 .

[10]- میرداماد در تبیین لوح محفوظ می‌گوید:« و الکتاب الثانی، هو اللوح المحفوظ، و هو کتاب مشتمل على نقش جمیع الاحوال العلویّة و السفلیّة، و هو الباقى». میرداماد، ۱۳۷۴ه ش، ص126- «اللوح المحفوظ، أى: النّفوس المفارقة العالیّة، بما یرتسم فیها من صور المرسلات و الکلیات». میرداماد، 1385-1381ه ش، ، ج1، ص168.

[11]- فلک نهم بالاترین فلک در افلاک آسمانی است که بر افلاک دیگر احاطه دارد.

[12]- ملاصدرا نفس کل را محل قضای تفصیلی و لوح تقدیرات کلی می‌داند. صدرالمتالهین، ۱۳۰۲ه ق، ص151.

[13]- مراد از نفوس جزئیه همان نفوس و ملائکه موجود در عالم مثال است که قوای خیالی نفس کل محسوب می‌شوند.

Smiley face

فهرست منابع
ابن سینا، الشفاء (الالهیات)، قم، مکتبه آیه الله مرعشی، 1404 ﻫ ق.
ابن سینا، تسع رسائل فی الحکمه الطبیعیات، چاپ دوم، قاهره، دارالعرب، 1366ه ق.
ابن سینا، رساله احوال النفس، تحقیق فواد الاهوانی، داربیبلیون، پاریس، 2007م.
ابن سینا، رسائل فلسفی (ضمن کتاب حکمت بوعلی سینا)، چاپ سوم، تهران، نشر علمی، 1362 ﻫ ش، ص 313.
جوادی آملی، عبدالله ، شرح حکمت متعالیه اسفار اربعه، قم، انتشارات الزهرا، 1372ه ش.
حسن زاده آملی، حسن نصوص الحکم بر فصوص الحکم، تهران، رجا، ۱۳۷۵ه ش.
حسن زاده آملی، حسن، ده رساله فارسی، قم، الف لام میم، ۱۳۸۵ه ش.
سبزواری، ملا هادی ، شرح المنظومه، تهران، نشر ناب، 1369ه ش.
سبزواری، ملاهادی، اسرارالحکم، قم، مطبوعات دینی، 1383ه ش.
شیخ الرئیس ابن سینا، کتاب الانصاف، چاپ دوم، وکاله المطبوعات، کویت، 1978م.
صدر المتالهین، المبدا و المعاد، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران، 1354 ﻫ ش.
صدر المتالهین، مفاتیح الغیب، تهران، موسسه تحقیقات فرهنگی، 1363ه ش.
صدرالمتالهین، اسرارالایات، انجمن حکمت و فلسفه، تهران، 1360 ﻫ ش.
صدرالمتالهین، الحکمه المتعالیه فی الاسفار الاربعه، بیروت، دار احیاء التراث، چاپ سوم، 1981م.
صدرالمتالهین، المظاهر الاهیه فی اسرار العلوم الکمالیه، تهران، بنیاد حکمت صدرا، 1387.
صدرالمتالهین، ایقاظ النائمین، بی جا ، انجمن اسلامی حکمت و فلسفه ایران ، بی تا.
صدرالمتالهین، تفسیر القران الکریم، قم، انتشارات بیدار، 1366ه ش.
صدرالمتالهین،‌ شرح اصول کافی، ج4، تعلقیات المولی علی النوری، تصحیح محمد خواجوی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، 1383 ﻫ ش.
صدرالمتالهین، شرح الهدایه الاثیریه، تهران، بنیاد حکمت اسلامی صدرا، ۱۳۹۳ه ش.
صدرالمتالهین، مجموعه الرسائل التسعه، تهران، بی نا، 1302ه ق.
طباطبایی، سید محمد حسین، نهایه الحکمه، تصحیح غلامرضا فیاضی، چاپ سوم، قم، انتشارات موسسه امام خمینی، 1388ه ش.
فارابی، ابو نصر ، فصوص الحکم، چاپ دوم، قم، انتشارات بیدار، 1405ه ق.
فناری، محمد بن حمزه، مصباح الانس، قم، انتشارات مولی، ۱۳۷۴ه ش.
قیصری، داود ، رسائل قیصری، تهران، موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، 1381ه ش.
مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، لبنان، داراحیاء التراث العربی، بی‌تا.
میرداماد، القبسات، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۷۴ه ش.
میرداماد، مصنفات میرداماد، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1385-1381ه ش.
 
***