تحلیلی بر تعینات سیاسی- اجتماعی انسان شناسی در تاریخ فلسفه اسلامی

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 دانشجوی دکتری، فلسفه، دانشگاه علامه طباطبایی(ره)، تهران، ایران

2 دانشجوی دکتری فلسفه اسلامی، پژوهشگر، دانشگاه امام حسین(ع)، تهران، ایران

چکیده

در مطالعات تاریخی و فلسفی از ابتدا سه‌گانه خدا، انسان و طبیعت مطرح بوده است که تقریباً تمام مکاتب فکری و فلسفی بشر موضعی راجع به این سه‌گانه و ارتباطشان با یکدیگر داشته‌اند. هر نظام تمدنی ذیل انسان شناسی رقم خورده است یعنی انسان شناسی از نوعی تقدم برخوردار بوده و چون مسئله انسان، خدا و طبیعت و نسبت آن‌ها با هم برای انسان مطرح شده. پرسش اصلی این است که انسان در تاریخ چه فهمی از خودش، عقلش، توانایی‌هایش و ذاتش داشته و این فهم در تاریخ منجر به چه تعیناتی در حوزه اجتماعی شده است؟ انسان چه تغییر و تحولاتی را در فهم خودش تجربه کرده است و این تحولات چگونه در طرح سیاسی- اجتماعی او پدیدار گشته است؟
انسان در سنت دینی فهمی متفاوت از خود دارد که این فهم از انسان در دوران مدرن دستخوش تغییراتی شده است. در دوران جدید، نسبت جدیدی بین انسان و جهان ایجاد شده است و انسان موقعیت جدیدی پیدا کرده که تاکنون نبوده و در قامت سوژه ظهور کرده است و این نسبت جدید روح اصلی فلسفه جدید است.
انسان در دستگاه فلسفی ملاصدرا مظهر وجود است و مطابق با این مظهریت، در قوس صعود جامع تمام مراتب وجود می‌باشد. این تلقی عرفانی، بنیاد طرح سیاسی اجتماعی ملاصدرا را رقم می‌زند. مطابق این ملاصدرا می‌گوید: «عالم ظاهر، باید در انقیاد عالم باطن واقع شود»؛ تبعیت محض عالم ظاهر نسبت به عالم باطن. عالم باطن، اصل است و عالم ظاهر باید مستهلک در عالم باطن باشد. برای اینکه عالم ظاهر در عالم باطن مستهلک شود، سیاست نیز باید در شریعت مستهلک شود و شریعت در نبوت. به این طریق عالم انسانی بر محوریت انسان کامل سامان پیدا می‌کند. بنابراین مطابق اندیشه سیاسی ملاصدرا تمام احکام اجتماعی باید منقاد احکام شریعت باشند.

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

An analysis of political-social determinations of anthropology in the history of Islamic philosophy

نویسندگان [English]

  • Mohammad Hadi Mohammadi 1
  • Mohammad Sadegh Hajipour Karimi 2
1 Researcher
2 Researcher