استادیار، گروه فرهنگ و تمدن، دانشکده معارف اسلامی و فرهنگ و ارتباطات، دانشگاه امام صادق علیهالسلام، تهران، ایران
چکیده
در این مقاله با تکیه بر روش تحلیلی-فلسفی همچنین روش «دلالت پژوهی»، پیامدهای انسانشناسی حکمی در تعریف و هستیشناسی تمدن مورد بررسی قرار گرفته است. ایده اصلی که در این مقاله بسط یافته و مبانی و لوازم آن مورد بررسی قرار گرفته است اینست که اگر انواع حیاتهای اجتماعی تجلی بخش گونههای مختلف انسانها هستند؛ تمدن تجلی بخش انسانی «ذوابعاد» اما «تک شخصیتی» است. بر این اساس تمدن نوعی از حیاتاجتماعی است که در آن اولا تمامی ابعاد وجودی انسان در قالب نهادهای اجتماعی اعم از نهادیهای سیاسی، علمی، اقتصادی، هنری، آموزشی، نظامی، بهداشتی و ... فعلیت یافته باشند و ثانیا در تمام این نهادهای متکثر نوعی روح جمعی واحد و وحدت شخصیت حاکم و ساری باشد. این دو پایه تعریف تمدن با تکیه بر دو اصل انسانشناسانه «وحدت در کثرت» و «کثرت در وحدت» در حکمت اسلامی به لحاظ هستیشناسانه توضیح داده شدهاند و در تطبیق برهانی این اصل بر حیات تمدنی از مبنای اصالت جامعه و لوازم آن بهره گرفته شده است. در ادامه مقاله در 10 فرع پیامدها و مزیتهای این تعریف و هستیشناسی تمدن مورد بررسی قرار گرفته است. از جمله انضمامی بودن این تعریف و مقایسه آن با سایر تعاریف تمدن و مزیتهای آن در تبیین معنای «آرمان تمدنی»، «بینش تمدنی»، «نیروهای تمدنی»، «فرهنگهای تمدن ساز و تمدن سوز»، «رشد ارگانیک تمدنها»، «ارتباطات تمدنی» و «سلوک تمدنی» مورد بررسی قرار گرفته است.