دلالت‌های تربیت زمامدار در اندیشه ابو حامد محمد غزالی

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

دانشجوی دکتری دانشکده علوم سیاسی، دانشگاه امام صادق علیه السلام، تهران، ایران

چکیده

تأکیدات فراوان نسبت به زمامداری و نقش زمامداران در سعادت جامعه، چه در منابع دینی و چه در اندیشه‌های رهبران جمهوری اسلامی، نشان از ضرورت تدوین برنامه‌ای جامع برای تربیت زمامداران دارد که تدوین آن علاوه بر نیاز به مبانی مبتنی بر قرآن و سیره معصومین(علیهم‌السلام)، به استفاده از اندیشه‌های متفکران مسلمانی که در راستای کاربست مبانی اسلامی در اندیشه خود تلاش نموده‌اند؛ نیز محتاج است. در این میان اندیشه‌های غزالی با‌توجه به مکتوبات متعددی که در ارتباط با توصیه به حُکام و هدایت ایشان و همچنین تربیت زمامداران دارد به‌عنوان یکی از اندیشمندان برتر اسلامی حائز اهمیت است. بر این‌ اساس تلاش این پژوهش بر این خواهد بود که با استفاده از آثار و تألیفات غزالی مروری بر اندیشه‌های او در رابطه‌ با تربیت زمامدار داشته باشد و به تعبیری دقیق‌تر این پژوهش به دنبال پاسخی برای این سؤال است که «اندیشه غزالی چه دلالت‌هایی برای تربیت زمامداران دارد؟» این پژوهش برای پاسخ به این سؤال با استفاده از روش دلالت پژوهی به استخراج و تحلیل سهم‌یاری‌ها و سپس دلالت‌های مرتبط با تربیت زمامداران از اندیشه غزالی پرداخته است. در نهایت ویژگی‌های زمامدار مطلوب، عوامل تربیت زمامدار و همچنین روش‌های تربیت زمامدار در اندیشه غزالی احصاء و در قالب یک نمودار مفهومی ارائه گردیده است.

کلیدواژه‌ها


 

 

دلالت‌های تربیت زمامدار در اندیشه ابو حامد محمد غزالی

 

حمیدرضا محمدی‌نجف‌آبادی[1]  

 

 

چکیده

تأکیدات فراوان نسبت به زمامداری و نقش زمامداران در سعادت جامعه، چه در منابع دینی و چه در اندیشه‌های رهبران جمهوری اسلامی، نشان از ضرورت تدوین برنامه‌ای جامع برای تربیت زمامداران دارد که تدوین آن علاوه بر نیاز به مبانی مبتنی بر قرآن و سیره معصومین(علیهم‌السلام)، به استفاده از اندیشه‌های متفکران مسلمانی که در راستای کاربست مبانی اسلامی در اندیشه خود تلاش نموده‌اند؛ نیز محتاج است. در این میان اندیشه‌های غزالی با‌ توجه به مکتوبات متعددی که در ارتباط با توصیه به حُکام و هدایت ایشان و همچنین تربیت زمامداران دارد به ‌عنوان یکی از اندیشمندان برتر اسلامی حائز اهمیت است. بر این ‌اساس تلاش این پژوهش بر این خواهد بود که با استفاده از آثار و تألیفات غزالی مروری بر اندیشه‌های او در رابطه ‌با تربیت زمامدار داشته باشد و به تعبیری دقیق‌تر این پژوهش به دنبال پاسخی برای این سؤال است که «اندیشه غزالی چه دلالت‌هایی برای تربیت زمامداران دارد؟» این پژوهش برای پاسخ به این سؤال با استفاده از روش دلالت پژوهی به استخراج و تحلیل سهم‌یاری‌ها و سپس دلالت‌های مرتبط با تربیت زمامداران از اندیشه غزالی پرداخته است. در نهایت ویژگی‌های زمامدار مطلوب، عوامل تربیت زمامدار و همچنین روش‌های تربیت زمامدار در اندیشه غزالی احصاء و در قالب یک نمودار مفهومی ارائه گردیده است.

کلیدواژه‌‌ها: تربیت؛ تربیت زمامدار؛ کارگزار؛ غزالی؛ دلالت پژوهی

مقدمه و بیان مسئله

در تعالیم اسلامی تأکید خاصی نسبت به زمامداران و مسئولان حکومت شده و برای زمامداران، نقش مهم و مؤثری در مسیر هدایت یا ضلالت مردم ترسیم گردیده است. اهمیت کارگزاران و تربیت ایشان را می‌توان در آیات قرآن کریم، مانند این آیه شریفه که می‌فرماید: «یوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ»[2] (الاسراء: 71) و همچنین روایات اهل‌بیت (علیهم‌السلام) جستجو کرد؛ روایاتی مانند این دو روایت از امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) که می‌فرمایند «النَّاسُ بِأُمَرَائِهِمْ أَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبَائِهِمْ»[3] (ابن شعبه، 1382: 354) و «لَیسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِیةُ اِلاّ بِصَلاحِ الْوُلاةِ»[4] (شریف الرضی، 1379: 442) و به نقش زمامداران در صلاح جامعه و سعادت ایشان اشاره دارد.

همچنین می‌توان اهمیت و جایگاه تربیت زمامداران را در نسبت آن با تمدن‌سازی موردتوجه قرار داد، چنانچه در بیان رهبر معظم انقلاب یکی از عناصر و لوازم تمدن‌سازی، تربیت انسان است و مدیران و زمامداران نقش مهم و مؤثری در تمدن‌سازی به عهده دارند(رهبر معظم انقلاب: ۱۴/۰۷/۱۳۷۹). این مهم در بیانیه گام دوم نیز مورد تأکید قرار گرفته و تحقق این گام، توسط کارگزاران جوان و شایسته امکان‌پذیر دانسته شده است(رهبر معظم انقلاب، بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی).

این تأکیدات ضرورت تدوین برنامه‌ای جامع برای تربیت زمامداران را روشن می‌سازد که تدوین آن علاوه بر اینکه نیاز به مبانی محکم و استواری مبتنی بر قرآن کریم و سیره معصومین (علیهم‌السلام) دارد؛ به استفاده از اندیشه‌های متفکران مسلمانی که در راستای کاربست مبانی اسلامی در اندیشه خود، به‌خصوص در امر تربیت زمامداران سعی و تلاش نموده‌اند؛ نیز محتاج است. این اندیشه‌ها همچنین مملو از مسائل، پاسخ‌ها و تجربیاتی است که نه‌تنها می‌تواند پاسخگوی نیازهای امروز باشد؛ بلکه مهم‌تر از آن در شناخت و درک دقیق‌تر موضوع و ابعاد آن نیز نقش بسزایی دارند. یکی از اندیشمندانی که اندیشه او به‌واسطه مکتوباتش در رابطه با تربیت زمامداران و هدایت حکام و شاهان عصر خود، قابل استفاده است ابو حامد محمد غزالی طوسی (450–505 هـ .ق؛ 1058 – 1111 م) است.

غزالی از اعاظم علمای عصر خود و متولد 450 ق در شهر طوس است. شهرت علمی او به حدی بود که تا سال‌ها پس از او عالمان بعدی دروس او را تدریس می‌کردند و کسی مانند او نیامده بود(مرعشی،1341، ص. 2). او نزد ابولمعالی جوینی درس خواند و برترین شاگرد او بود. غزالی پس از رحلت استاد خود نزد خواجه نظام‌الملک و دربار ملکشاه سلجوقی رفت و به منصب تدریس مدرسه نظامیه بغداد رسید (مرعشی،1341، ص. 13) و در این مدت کتبی چون فضائح‌..الباطنیه یا همان المستظهری را برای خلیفه عباسی نوشت و چندی نگذشت که دچار دگرگونی درونی گشت (علیخانی و همکاران، 1390، ج 3، ص. 97)

از این عالم نامدار قرن پنجم هجری کتب متعددی به‌جامانده است که در آن به موضوعات مختلف اعم از فقه، اخلاق، فلسفه، کلام، سیاست و ... پرداخته شده است. این آثار با توجه به دگرگونی وجدانی غزالی تفاوت‌هایی با یکدیگر دارند؛ اما به نظر می‌رسد عقاید غزالی در حوزه تربیت زمامدار تغییر چندانی پیش و پس‌ازاین تحول نداشته است، چنانچه مطالب کتبی مانند المستظهری و الاقتصاد فی الاعتقاد که غزالی قبل از تحول و دگرگونی درونی‌اش نوشته با محتوای کتبی چون نصیحه‌الملوک یا احیاءالعلوم و کیمیای سعادت که پس‌ازاین تحول نگاشته شده است اشتراکات بسیاری دارند و در مواردی عیناً تکرار شده‌اند.

آراء غزالی در حوزه تربیت زمامدار را بیشتر باید در کتاب‌هایی چون المستظهری (فضائح‌الباطنیه)، الاقتصاد فی‌الاعتقاد، نصیحه‌الملوک، احیاء علوم‌الدین، کیمیای سعادت و پندنامه جستجو کرد.

کتاب المستظهری یا فضائح‌الباطنیه در رد مذهب باطنی و تأیید نهاد خلافت، به‌خصوص خلیفه زمان غزالی، المستظهر بالله نگاشته شده که در آن برخی ویژگی‌های امام و خلیفه و وظایف وی مورداشاره قرار گرفته است. او در کتاب الاقتصاد فی‌الاعتقاد در کنار تبیین سایر اعتقادات به امامت و شروط آن می‌پردازد که می‌تواند در فهم اندیشه او در تربیت زمامداران یاری‌رسان این تحقیق باشد.

غزالی در کتاب احیاء علوم‌الدین و همچنین کیمیای سعادت که چکیده‌ای از همان کتاب است در کنار موضوعات دینی، اخلاقی و عرفانی به سیاست و مراتب آن و قواعد عدل حاکم می‌پردازد و برخی ویژگی‌های لازم وی را متذکر می‌گردد.

همچنین غزالی در کتاب نصیحه‌الملوک با خطاب قرار دادن مَلک و تکرار عبارت «بدان ای ملک مشرق» که گویا منظور وی ملکشاه سلجوقی است، سعی در نصیحت سلطان دارد و از این طریق وظایف، ویژگی‌ها و بایسته‌های زمامدار مطلوب خود را متذکر می‌گردد. البته این کتاب دو بخش دارد که در بخش اول به ایمان و شاخه‌های درخت ایمان اشاره می‌کند و در بخش دوم با استفاده از حکایاتی از سیره پادشاهان و سلاطین ایرانی، سعی در نصیحت سلطان دارد؛ ازآنجاکه بخش دوم برخلاف بخش اول و سایر کتاب‌های غزالی، به‌جای استناد به احادیث، به حکایات و نقل حالات سلاطین ایرانی پرداخته است و همچنین تفاوت ادبیات آن و دلایلی ازاین‌دست، عده‌ای معتقدند که این بخش از غزالی نبوده و فرد دیگری آن را به کتاب وی ملحق نموده است.

به‌هرحال با توجه به اینکه عدم انتصاب بخش دوم به غزالی، متقن نیست و تناقض آشکاری با سایر اندیشه‌های غزالی در حوزه تربیت زمامدار ندارد، بخش دوم کتاب نصیحه‌الملوک نیز در این تحقیق مورداستفاده قرار گرفته است.

در کتاب پندنامه نیز که در پاسخ به طلب نصیحت یکی از سلاطین نوشته شده است، غزالی، شاه را با بیانی نصیحت آمیز، توصیه‌های اخلاقی و اعتقادی می‌نماید و بیشتر سعی در تربیت اخلاقی وی دارد.

در نهایت تلاش این پژوهش بر این خواهد بود که با استفاده از منابع فوق، به این سوال اصلی پاسخ دهد که «اندیشه غزالی چه دلالت‌هایی در رابطه با تربیت زمامداران در بر دارد؟»  و بدین منظور از روش دلالت پژوهی یاری خواهد گرفت. در این پژوهش ابتدا دلالت‌ها مبتنی بر اندیشه غزالی استخراج و ذیل عناوینی که بر اساس دلالت‌ها انتخاب شده‌اند و لزوماً نظم منطقی و یکپارچه‌ای ندارند تبیین خواهند شد و در نهایت در بخش پایانی تلاش می‌شود دلالت‌های استخراج شده دسته‌بندی و در قالب یک الگوی نظام‌مند ارائه گردند.

پیشینه پژوهش

دررابطه ‌با موضوع این پژوهش تاکنون هیچ پژوهش مستقیمی در قالب‌های مختلف اعم از کتاب، مقاله و یا پایان‌نامه صورت نپذیرفته است؛ لکن برخی پژوهش‌ها موضوعاتی نزدیک به موضوع این پژوهش دارند که قطعا می‌توانند منابع خوبی برای پژوهش حاضر باشند. این پژوهش‌ها در دو دسته قابل بررسی هستند: الف) اندیشه سیاسی غزالی، ب) اندیشه تربیتی غزالی.

الف) در رابطه با پژوهش‌های مرتبط با اندیشه‌ سیاسی غزالی می‌توان به مواردی از قبیل کتاب «اندیشه‌های سیاسی غزالی»  نوشته پاتریشیا کرون و کارول هیلنبراند، کتاب «اندیشه‌های سیاسی غزالی» نوشته حاتم قادری، مقاله « تأملی در اندیشه سیاسی غزالی با بهره‌گیری از الگوی روش شناسی اسپریگنز» نوشته محمدمهدی اسماعیلی و میثم عباسی، مقاله «اندیشه سیاسی غزالی بر اساس المستظهری و الاقتصاد فی الاعتقاد» نوشته عبدالواحد قادری، مقاله تحلیل پارادایمی اندیشه سیاسی غزالی» نوشته عظیم متین و منصور میراحمدی، مقاله «اندیشه‌های سیاسی امام محمد غزالی» نوشته محمد عارف فصیحی دولتشاهی و ... اشاره نمود.

ب) در رابطه با پژوهش‌های مرتبط با اندیشه‌ تربیتی غزالی نیز می‌توان مواردی از قبیل جلد سوم کتاب «آرای دانشمندان مسلمان در تعلیم و تربیت و مبانی آن؛ امام محمد غزالی» به کوشش بهروز رفیعی، کتاب «مطالعه تطبیقی دیدگاه‌های تربیتی و اخلاقی در آثار امام محمد غزالی وخواجه نصیرالدین طوسی» نوشته سیدعلیرضا میرعرب‌رضی، کتاب «ادبیات تعلیمی؛ تعلیم و تربیت از دیدگاه سعدی و غزالی» نوشته علی سیدطاهرالدینی، پایان‌نامه «بررسی تطبیقی دیدگاه غزالی و مطهری درباره تربیت اخلاقی» به کوشش محسن ملازایی، مقاله «آراء تربیتی غزالی» نوشته عبدالرحیم جواهرفروش‌زاده، مقاله «نگاهی نو به آراء تربیتی امام محمد غزالی» نوشته ابوذر دهانی و دیگران، مقاله «بررسی تطبیقی آرای تربیتی ابوحامد محمد غزالی و آگوستین قدیس» نوشته هاشم ندایی و رضا کوهستانی، مقاله «بررسی آراء تربیتی امام محمد غزالی و خواجه نصیرالدین طوسی» نوشته حسن فراهانی و ... نام برد.

چنانچه گفته شد غالب این پژوهش‌ها در هر دودسته فوق ارتباط مستقیمی با پژوهش حاضر ندارند و حداکثر تنها بخشی از موضوع این پژوهش را پوشش داده‌اند. این پژوهش‌ها گرچه ممکن است به اقتضای موضوع خود در مواردی مختصراً به مباحث تربیتی غزالی اشاره نموده باشند؛ لکن هیچ یک از آن‌ها به‌صورت مستقیم و نظام‌مند و باهدف فهم الگوی غزالی برای تربیت زمامدار، این موضوع را مدنظر قرار نداده و بسیار محدود و جزئی بدان پرداخته‌اند. بر این اساس در پژوهش حاضر تلاش خواهد شد  با هدف استخراج دلالت‌های تربیت زمامدار اندیشه‌های غزالی مورد بازخوانی قرار گرفته و دلالت‌های مستخرج از اندیشه وی به‌صورت نظام‌مند و در قالب یک الگوی مفهومی ارائه گردد.

مبانی مفهومی

پیش از ورود به بحث، تبیین برخی مفاهیم اصلی به‌کارگرفته‌شده در پژوهش ضروری به نظر می‌رسد:

تربیت: این واژه از ریشه (ر ب و) به معنی نمو و زیادشدن است(مصطفوی، 1368، ج 1: 399) و از این‌رو، گفته می‌شود این واژه بیشتر به رشد و نِمُو جسمانی اشاره دارد و با معنی اصطلاحی آن که شامل تهذیب و تزکیه هم می‌شود متفاوت است(باقری، 1390: 53).

خسرو باقری در تعریف تربیت اسلامی از ریشه (ر ب ب) بهره می‌گیرد و تربیت را «شناخت خدا به‌عنوان رب یگانه انسان و جهان و برگزیدن او به‌عنوان رب خویش و تن‌دادن به ربوبیت او و تن زدن از ربوبیت غیر» می‌داند(باقری، 1390: 61). این تعریف جداکردن قید اسلامی از تربیت و اضافه‌کردن زمامداران را کمی سخت می‌کند.

کتاب فلسفه تعلیم‌وتربیت، تربیت را باتوجه‌به همان ریشه (ر ب و) معادل پرورش در فارسی و خاص گیاه، حیوان و انسان می‌داند و از این‌رو، تولیدات صنعتگران را از دایره تربیت خارج می‌کند. تأکید بر گیاه، حیوان و انسان ازاین‌جهت صورت گرفته است که تربیت و پرورش نوعی شکوفاسازی استعدادهای نهفته و به فعلیت رساندن آن‌هاست، درحالی‌که موجودات بی‌جان حداقل در فهم عرفی فاقد چنین استعدادی هستند. این کتاب همچنین تأکید می‌کند که تربیت انسان فرآیندی پیچیده است که نهایتاً به اختیار فرد منتهی می‌شود و این خود فرد است که تصمیم می‌گیرد فعلی را انجام بدهد یا خیر(گروه نویسندگان، 1394: 25-26).

تعریف فوق شامل سه عنصر اصلی می‌شود: 1- ویژه جانداران، 2- شکوفاسازی استعدادهای درونی، 3- مختار بودن متربی در پذیرش یا عدم پذیرش تربیت.

این تعریف با مفهومی که این پژوهش از تربیت مدنظر دارد، تقریباً مطابق است با این تفاوت که در پژوهش حاضر بر خلاف عنصر اول تعریف بالا، باتوجه‌به اضافه شدن قید زمامدار پس از واژه تربیت، تربیتِ خاص انسان‌ها در نظر گرفته شده است.

زمامدار: این واژه را به معنای سیاستمدار، پیشوا (معین: ذیل مدخل زمامدار) و کسی که زمام امور کشور را در دست دارد (عمید: ذیل مدخل زمامدار) دانسته‌اند. در پژوهش حاضر باتوجه‌ به اندیشه غزالی، منظور از زمامدار شخص حاکم و جانشینان او و کسانی که از سوی او به رتق‌وفتق امور حکومت می‌پردازند، خواهند بود.

باتوجه‌به تعاریف بالا، در مجموع می‌توان مقصود از تربیت زمامدار را پرورش و شکوفاسازی استعدادهای نهفته افراد، با اراده خودشان، برای در دست گرفتن مناصب عالی حکومتی دانست.

روش‌شناسی تحقیق

این پژوهش برای گردآوری داده‌ها از مطالعات اسنادی و کتابخانه‌ای بهره برده است و تحلیل و استنتاج از داده‌ها در این پژوهش با استفاده از روش «دلالت پژوهی» صورت پذیرفته است. این روش در مواردی که پژوهشگران قصد دارند از سایر رشته‌ها، فلسفه‌های مختلف، از یک چارچوب، از یک نظریه، مدل و یا ایده ابتداییِ مطرح در سایر رشته‌ها، رهنمودهایی استقراض کنند و آن را در حوزه تخصصی خود به‌کارگیرند، کاربرد می‌یابد(دانایی‌فر، 1395). علاوه‌بر موارد فوق، یک نظام ارزشی، رفتار یا گفتار پیشوایان دینی نیز می‌تواند مبدأ دلالت‌پژوهی قرار گیرد(زارعی محمود‌آبادی؛ خواجه‌پور بنادکی؛ زارع زردینی، 1398: 88).

در این روش از رهنمودها و دلالت‌های دانش یا نظریه مبدأ برای استفاده در دانش مقصد، استفاده می‌شود. این استقراض می‌تواند به‌صورت نظام‌مند و با الگوی تحلیلی ازپیش تعیین‌شده باشد یا در فرآیند پژوهش این الگو تولید شود و یا تلفیقی از این دو صورت پذیرد(دانایی فرد، 1395: 47-57).

در پژوهش حاضر اندیشه‌های غزالی به‌عنوان مبدأ؛ و مسئله تربیت زمامداران به‌عنوان مقصدِ دلالت پژوهی در نظر گرفته شده است. به‌عبارت‌دیگر این پژوهش به دنبال استخراج رهنمودهایی از اندیشه‌های غزالی برای تربیت زمامداران به‌صورت غیر نظام‌مند خواهد بود.

براین‌اساس مبتنی بر گام‌های دلالت‌پژوهی ابتدا نکات کلیدی مرتبط در اندیشه غزالی مشخص شده و از آن‌ها دلالت‌ها و رهنمودهای مرتبط با تربیت زمامداران استخراج گردیده و سپس با توجه ‌به دلالت‌ها و به صورت پسینی چارچوب‌بندی شده است. درنهایت نیز پس از نظم‌دهی دلالت‌ها، الگویی تحلیلی شکل گرفته است که در قالب نمودار در پایان پژوهش ارائه گردیده است(دانایی‌فر، 1395: 52-63).

امید است که این پژوهش و پژوهش‌های دیگری ازاین‌دست بتواند با استفاده از اندیشه‌های اسلامی، بخشی از مقدمات و مبانی نظری لازم را برای طراحی برنامه‌ای جامع به‌منظور تربیت زمامداران جمهوری اسلامی، فراهم سازد.

ضرورت زمامداری و ولایت بر مردم در اندیشه غزالی

اولین نکته‌ای که در اندیشه‌های غزالی دررابطه‌با تربیت زمامدار به چشم می‌آید اهمیت زمامداری و جایگاه مهم زمامداران در جامعه انسانی است. غزالی سیاست را استصلاح مردم و هدایت ایشان به راه راست که نجات‌دهنده دنیا و آخرت است، می‌داند(غزالی، 1387، ج 1، ص. 45) که در این امر حاکم و زمامدار نقش اصلی را بر عهده دارد چراکه در نگاه او پارسایی مردم از سیرت نیکوی پادشاهان است و حکیمان می‌گویند که تنگ‌چشمی و بدکرداری در خوی مردم از خوی پادشاه است(غزالی، 1351، ص. 107).

غزالی برتری ملوک را مانند پیامبران از جانب اراده خداوند دانسته و معتقد است خداوند دو گروه را بر دیگران برتری داده است: پیامبران و ملوک. پیامبران راه را به مردم نشان دهند و ملوک هم مصلحت زندگی مردم را سامان دهند(غزالی، 1351، ص. 81).

البته او برای سیاست چهار مرتبه قائل است

مرتبه اول که اعلی مراتب می‌باشد، سیاست انبیاء است که حکم ایشان‌ هم در ظاهر و هم در باطن، بر عوام و خواص است. مرتبه دوم سیاست خلفا و سلاطین و ملوک است که حکم ایشان‌ هم بر خواص است و هم بر عوام، ولی فقط در ظاهر ایشان نه در باطن. مرتبه سوم سیاست علماست که عالم به خدا و دین او و وارثان منصب نبوت می‌باشند و حکم آن‌ها تنها بر باطن خواص است؛ چراکه فهم عوام به حدی نیست که از ایشان بهره ببرند و توانایی و قدرت علما نیز در حدی نیست که بتوانند بر ظاهر عوام به منع و الزام تصرف کنند. مرتبه چهارم را سیاست واعظان می‌داند که حکم ایشان فقط در باطن عوام است. غزالی پس‌ازاین دسته‌بندی تأکید می‌کند که اشرف بر این چهار سیاست- پس از نبوت- تعلیم و افاده علم است که نفوس مردم را از اخلاق ناپسند و هلاک‌کننده پاک می‌کند و ایشان را به اخلاق پسندیده راهنمایی می‌کند(غزالی، 1387، ج 1، ص. 45).

با این تعبیر گرچه سیاست، استصلاح مردم و هدایت ایشان است اما وظیفه سلطان دراین‌بین تنها به ظاهر محدود می‌گردد که البته نیاز به قدرت و شوکت دارد و از همین روست که غزالی می‌گوید: خداوند سلطان را بر خَلق خود بزرگ داشته است و او هیبت خدا روی زمین است. (غزالی، 1351، ص. 81) شاید بتوان گفت منظور غزالی از ظاهر، اموری مانند زمینه‌سازی، ایجاد ساختارها، اجرای قوانین و حدود، برقراری نظم و عدالت و ... باشد که لازمه و جزئی از استصلاح و هدایت مردم است.

از نظر غزالی ولایت داشتن کار بزرگ و مهمی است که البته اگر بر طبق عدل باشد، خلافت و جانشینی خداوند خواهد بود اما اگر بدون عدل و شفقت باشد، جانشینی ابلیس است(غزالی، 1380، ص. 525). در اندیشه غزالی، اهمیت و بزرگی امر ولایت سبب می‌شود تا خطر انحراف از حق در این امرِ مهم بیشتر نیز باشد؛ لذا می‌تواند فرد را از جانشینی خداوند به جایگاهی برساند که نماینده و خلیفه ابلیس روی زمین گردد.

او می‌گوید: هر کس در امر ولایت بر دیگران توفیق داشت، سعادتی نصیب او می‌شود که هیچ سعادتی مانند او نباشد و اگر تقصیر کند به شقاوتی دچار می‌شود که بالاتر از آن شقاوت نیست(غزالی، 1380، ص. 530).

با توجه به این جایگاهی که غزالی برای امام و ولی قائل است به ضرورت و وجوب نصب امام می‌پردازد و وجوب نصب امام را عقلی می‌داند. او می‌گوید نظام امر دین حتماً مقصود شارع بوده است و در آن شکی نیست و ازآنجاکه نظام امر دین جز با تحقق نظام دنیا محقق نمی‌گردد و نظام دنیا نیز جز باوجود امام مطاع تحقق نمی‌یابد؛ لذا نصب امام واجب است و از همین رو به این عبارت مشهور اشاره می‌کند که دین و سلطان باهم‌اند، دین اساس و سلطان نگهبان آن است، آنچه اساس ندارد مهدوم و آنچه نگهبان ندارد ضایع شدنی است(غزالی، 1409 ق، صص. 147-148).

از سوی دیگر غزالی با اشاره به تشتت و اختلافات موجود بین انسان‌ها و عدم امکان استمرار جامعه انسانی باوجود این اختلاف‌ها، تنها چاره حل اختلاف و تشتت مردم و هلاک نشدنشان توسط گروه‌های دیگر را سلطان قاهری می‌داند که بتواند میان آراء ایشان جمع نماید(غزالی، 1409 ق، ص. 149).

این تأکید غزالی بر ضرورت حضور امام و حاکم تنها به استدلال عقلی و ضرورت اجتماعی محدود نمی‌شود و درنهایت به‌صراحت تأکید می‌کند که وجوب نصب امام از ضروریات شرع است و راهی برای ترک آن نیست.

غزالی نیز مانند سایر علمای اهل تسنن مباحثی در نحوه انتخاب امام و زمامدار جامعه دارد که شاید ارتباط مستقیمی به موضوع این پژوهش نداشته باشد؛ اما ازاین‌حیث قابل‌توجه است که برای غزالی امر ولایت و حکومت آن‌قدر اهمیت دارد که می‌خواهد هرچه سریع‌تر حاکم و ولی جامعه مشخص گردد؛ لذا برای تسریع در امر انتخاب حاکم و جلوگیری از ایجاد اختلاف و هرج‌ومرج سه روش اصلی برای انتخاب امام ارائه می‌کند که مختصراً عبارت‌اند از:

الف) تنصیص از سوی پیغمبر اکرم(صلوات‌اله‌علیه)،

ب) تنصیص از سوی امام قبلی،

ج) تفویض از سوی کسی که صاحب منزلت و شوکتی است که موجب می‌شود، دیگران از او پیروی کنند(غزالی، 1409 ق، ص. 149).

در روش سوم امکان انتخاب امام راحت‌تر می‌شود و غزالی می‌خواهد تا به‌واسطه اطاعت مردم از آن فرد صاحب شوکت، امام نیز مورد اطاعت قرار گیرد و تأکید می‌کند که این تفویض می‌تواند از سوی چند نفر که مورد پیروی مردم هستند صورت پذیرد(غزالی، 1409 ق، ص. 150).

عدالت و زمامداری در اندیشه غزالی

ابو حامد غزالی عدالت را محور اصلی در زمامداری می‌داند و به تعبیر او عدل این است که ظلم و شهوت و غضب، اسیر عقل باشند(غزالی، 1380، ص. 538). عدل است که جهت زمامداری و حقانیت آن را مشخص می‌کند و از همین‌رو می‌گوید سلطان حق کسی است که بین مردم با عدالت رفتار کند و فساد و جور نکند و سلطان جائر، شوم است و بقایی ندارد. غزالی بنا بر رویه خود که غالباً سخنانش را مستند به روایاتی از پیامبر اکرم(صلوات‌اله‌علیه) می‌کند[5]، این روایت را به‌عنوان مؤید می‌آورد که «الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم» [6]. (غزالی، 1351، ص. 82)

در اندیشه غزالی ولایت اگر بر طبق عدل باشد، جانشینی خداوند خواهد بود اما اگر بدون عدل و شفقت باشد، جانشینی ابلیس است(غزالی، 1380، ص. 525) و بر همین اساس می‌گوید:

«به باید دانستن که آبادانی و ویرانی این جهان از پادشاهان است که اگر پادشاه عادل بود، جهان آبادان و رعیت ایمن بود چنانکه به‌وقت اردشیر و فریدون و بهرام گور و کسری بود و آن ملوک که مانند ایشان بودند؛ و چون پادشاه ستمکار بود جهان ویران شود چنان‌که به‌وقت ضحاک و افراسیاب و مانند ایشان بود» (غزالی، 1317، صص. 40-41).

غزالی هیچ عبادتی را نزد خداوند مانند ولایت داشتن با عدل نمی‌داند و این حدیث را ضمیمه می‌کند که «سلطان عادل را هرروز عمل شصت صدیق مجتهد در عبادت رفع کنند و به آسمان برند»(غزالی، 1380، ص. 527).

او برای عدالت حاکم در کتاب‌های نصیحه‌الملوک (غزالی، 1351، صص. 14-50) و کتاب کیمیای سعادت (غزالی، 1380، صص. 540-527) ده قاعده ذکر می‌کند که با اختلاف کمی آن‌ها را در کتاب دیگر خود یعنی فضائح الباطنیه به‌عنوان وظایف عملی زمامدار موردتوجه قرار می‌دهد و این امر نیز نشان از اهمیت عدالت در اندیشه او دارد. این قواعد ده‌گانه را در بحث وظایف زمامدار موردتوجه قرار خواهیم داد.

او منشأ عدالت را در درون فرد جستجو می‌کند و معتقد است به رعیت عدل نکند کسی که عمال خود را به عدل وا ندارد و کسی نسبت به اهل و فرزند و غلام خود عادل است که در درون خود عدل نگه دارد. آفتاب عدل اول در سینه پدید آید، آنگاه نور آن به اهل خانه می‌تابد، سپس به خواص سرایت می‌کند و آنگاه شعاع آن به مردم می‌رسد(غزالی، 1380، ص. 538).

همچنین دررابطه‌با منشأ عدالت بر آن است که عدل ناشی از کمال عقل است و کمال عقل آن است که حقیقت باطن را ببیند نه اینکه به ظاهر آن فریفته شود. وقتی فرد عدل داشته باشد، نگاه می‌کند که مقصودش از دنیا چیست؟ اگر مقصود او طعام است که این کار حیوانات است، اگر هدف خشم‌راندن بر دشمنان است که این کار حیوانات درنده است و ... . حقیقت این اعمال این است که گفته شد، هر کس جز این بداند، عاقل نیست و هر کس که عاقل نباشد، عادل نیست و جای او در دوزخ است چراکه سر همه سعادت‌ها عقل است(غزالی، 1380، ص. 539).

بنابراین می‌توان عدالت را ویژگی محوری و اصلی برای تربیت زمامداران در اندیشه غزالی دانست که ریشه آن در درون خود زمامداران و کمال عقل ایشان است. عدالت هم مهم‌ترین ویژگی زمامداران است و هم مهم‌ترین وظیفه ایشان. سرتاسر سخنان غزالی در رابطه زمامداران مشحون از روایاتی از پیامبر اکرم(صلوات‌اله‌علیه) و برخی اصحاب ایشان و همین‌طور حکایاتی دررابطه‌با ضرورت عدل و پرهیز از ظلم به مردم است که در این مختصر مجال اشاره به همه آن‌ها نیست؛ لکن نمایانگر اهمیت عدالت در اندیشه او است.

ویژگی‌های زمامدار مطلوب

غزالی در جای‌جای مباحث خود به ویژگی‌های زمامداران اشاره می‌کند و همان‌طور که گفته شد عدل محوری‌ترین آن‌هاست. او در کتاب الاقتصاد و فی الاعتقاد برای شناسایی امام به شروط اهلیت تدبیر امور مردم، علم، تقوا و ورع اشاره می‌کند و همه شروط قاضی به‌علاوه قرشی بودن را برای زمامدار برمی‌شمرد (غزالی، 1409 ق، ص. 149).

اما در کتاب المستظهری به‌صورت خاص به ویژگی‌های حاکم می‌پردازد. او شروط امام را ده صفت برمی‌شمرد که شش صفت آن ذاتی و غیراکتسابی است و چهار صفت آن اکتسابی است(غزالی، بی‌تا الف، ص. 180).

غزالی در تبیین ویژگی‌های ذاتی که قابل تربیت و شکل‌دهی نیستند به اهمیت آن‌ها اکتفا می‌کند اما وقتی از ویژگی‌های اکتسابی سخن می‌گوید تلاش می‌کند تا حد امکان راهکارهای تربیتی برای ایجاد چنین ویژگی‌هایی را نیز متذکر شود.

  1. ویژگی‌های ذاتی

غزالی معتقد است ویژگی‌ها و صفات ذاتی قطعی و غیرقابل رد هستند و شامل بلوغ، عقل، حریت، ذکوریت، قرشی بودن و سلامت می‌شوند.

قطعی بودن شرط بلوغ و عقل به آن است که امامت برای طفلی که به بلوغ نرسیده و یا مجنون است، منعقد و محقق نمی‌شود؛ چراکه شرط امارت تکلیف است و برای غیربالغ و مجنون، تکلیفی نیست(غزالی، بی‌تا الف، ص. 180).

شرط آزادی و حریت ازآن‌جهت است که منصب امامت اقتضا می‌کند، امام کل وقت خود را برای امور خلق بگذارد و چگونه بنده و عبد می‌تواند امام باشد درحالی‌که او در مورد خود نیز حقی ندارد و مالک او حق تصرف در او دارد و تحت تدبیر و تصرف او قرار دارد و ازآنجاکه یکی از شروط امام نیز قرشی بودن است، چگونه می‌تواند امام، بنده باشد درحالی‌که بنده بودن در نسب قریش متصور نیست(غزالی، بی‌تا الف، ص. 180).

غزالی در تبیین شرط ذکوریت معتقد است که امامت برای زن نیز محقق نمی‌شود حتی اگر صاحب همه صفات کمالیه و استقلال باشد. چگونه می‌تواند منصب امامت برای زن ممکن باشد درحالی‌که منصب قضاوت و شهادت در اکثر موارد برای او ممکن نیست(غزالی، بی‌تا الف، ص. 180).

در رابطه با شرط قرشی بودن امام،غزالی معتقد است:

«قرشی بودن امام لابد منه است چراکه پیامبر(صلوات‌اله‌علیه) فرمودند:

«الْأَئِمَّة من قُرَیش» و اعتبار این امر توقیفی است و از اجماع اهالی اعصار مختلف مبنی بر این امر است که  امامت جز برای افراد صاحب نسب قرشی نیست» (غزالی، بی‌تا الف، ص. 180).

ششمین ویژگی مدنظر غزالی سلامت از نابینایی و ناشنوایی است چراکه معتقد است چنین فردی که نمی‌تواند نفس خود را تدبیر کند، چگونه می‌تواند امور دیگران را تدبیر نماید؛ و عدم صلاحیت این فرد برای منصب قضاوت نیز تأیید بر همین امر است. او علاوه بر نابینایی و ناشنوایی بر سلامتی امام از برص و جزام و شکاف لب و سایر عیوب فاحش نیز تأکید می‌کند(غزالی، بی‌تا الف، ص. 181).

  1. ویژگی‌های اکتسابی

غزالی علاوه بر شش ویژگی فوق که ذاتی هستند به چهار صفت اکتسابی ابهت و عظمت در بین خلق، کفایت، ورع و علم نیز اشاره می‌کند (غزالی، بی‌تا الف، ص. 181).

او ابهت و شوکت امام را شرط اول می‌داند تا درنتیجه آن، امام بتواند عده و عُده فراهم نموده، طاغیان و سرکشان را سرکوب کرده و با کفار و تجاوزکاران قبل از اینکه شر و ضرر آن‌ها همه‌گیر شود، بجنگد(غزالی، بی‌تا الف، ص. 182).

غزالی دومین صفت اکتسابی یعنی کفایت امام را در این می‌داند که بتواند مصالح امور و راه صحیح را به هنگام تعارض شرور بیابد؛ مانند عقلی که خیر را از شر تمییز می‌دهد. این امر برای امور عاجل و فوری که عواقب خطرناکی می‌تواند داشته باشد نیز مهم است. مطلوب او از کفایت هماهنگی و تناظم امور دینی و دنیوی است.

راهکار تربیتی غزالی برای رسیدن به کفایت دو مورد است: راه اول فکر، تدبیر، هوش، ذکاوت و زیرکی است و راه دوم استفاده ازنظر اهل بصیرت و آگاهی از طریق مشورت است که خداوند متعال پیامبر خود را به آن امر فرمود. البته مورد مشاوره باید از بین افرادی که جایگاه‌ها را می‌شناسند و زیرک و باکفایت و دلسوز و متدین و ... هستند، انتخاب شوند. استبداد رأی حتی برای کسی که در ساحت آرا و نظرات صائب و سدید است، مذموم است؛ (غزالی، بی‌تا الف، صص. 186-185) لذا پادشاه نباید خودرأی باشد و می‌بایست با یاران و خردمندان و دانایان مشورت کند(غزالی، 1351، ص. 174).

ابوحامد ورع را مهم‌ترین صفت و اولی‌ترین صفات برای رعایت می‌داند و معتقد است ورع اصل و اساسی است که امور دیگر حول آن گردیده و منبع و مصدر همه صفات و خصال است. راهکار تربیتی غزالی برای دستیابی به ورع فقط مراقبت بر فرائض و دوری از کبائر حاصل نبوده، بلکه رکن آن عدل و دوری از ظلم در اخذ و عطا است(غزالی، بی‌تا الف، صص. 187-188).

آخرین ویژگی اکتسابی مدنظر غزالی علم است البته نه در حد اجتهاد، زیرا برای تعیین شرایط و صفات امام، باید یا نص داشته باشیم یا مصلحت امری را اقتضا کند و نصی بر ضرورت اجتهاد امام نیست. ازنظر او اجتهاد امام ضرورتی هم ندارد چون در این زمینه امام می‌تواند از اجماع علماء استفاده کند و اگر اجماعی نبود، می‌تواند از افضل و اعلم تبعیت نماید(غزالی، بی‌تا الف، صص. 192-191).

غزالی با بیان این ویژگی‌ها و شروط تصویر مطلوب خود را از زمامدار ارائه می‌دهد که البته اغلب آن‌ها به دلیل ذاتی بودن جنبه گزینشی داشته و قابلیت تربیت ندارند.

سیره غزالی در تربیت و اصلاح زمامدار

علاوه بر ویژگی‌های اکتسابی فوق که غزالی برخی راهکارهای تربیتی برای آن‌ها نیز ارائه نموده بود، سیره و منش ابو‌حامد غزالی نیز می‌تواند بخشی از اندیشه او را دراین‌رابطه به نمایش گذاشته و برخی روش‌های تربیت زمامدار را بیاموزد؛ چنانچه او در ارتباط با شاهان عصر خود تلاش کرده است ایشان را نصیحت کرده و به راه عدالت هدایت کند. نصیحت‌های غزالی نسبت به زمامداران نه تنها خود روشی برای تربیت و اصلاح ایشان را پیش پای عالمان و صاحب‌نظران قرار ‌می‌دهد و راه و روش نصیحت کردن حاکمان و زمامداران را می‌آموزد؛ بلکه شاخص‌ها و ویژگی‌هایی برای زمامدار مطلوب نیز از دل این نصائح قابل استخراج است که ممکن است مستقیماً در اندیشه غزالی مورد اشاره قرار نگرفته باشد. لذا مروری بر بخشی از این نصائح و روش‌های غزالی برای اثرگذاری بر زمامداران می‌تواند دلالت‌‌هایی در رابطه با تربیت زمامداران در اختیار این پژوهش قرار دهد.

‎در کتاب نصیحه‌الملوک غزالی برای هدایت و تربیت پادشاه وقت- که گویا منظور وی ملکشاه سلجوقی است- شاه را با عبارت «بدان ای ملک مشرق» خطاب قرار می‌دهد و نصایح خود را با رعایت احترامات به استدلال و احادیث و حتی تمثیلات حکیمانه از داستان‌های باستانی ایرانی می‌آراید تا اثرگذاری آن بیشتر شود؛ لذا می‌توان نصیحت، پند و اندرز و عبرت از تاریخ را یکی از روش‌های او برای تربیت زمامداران دانست؛ البته چنانچه قبلاً هم توضیح دادیم کتاب نصیحه‌الملوک دو بخش دارد که بخش دوم را برخی متعلق به غزالی نمی‌دانند و در همین بخش بیشتر حکایات سلاطین ایرانی موردتوجه قرار گرفته است.

تربیت اعتقادی پادشاه برای غزالی اهمیت ویژه‌ای دارد و معتقد است بهترین چیزی که برای پادشاه ضروری است، دین درست است زیرا که پادشاه و دین مانند دو برادرند که از شکم یک مادر آمده‌اند. پادشاه باید تیمارکننده کار دین باشد و فرایض را در وقت خودش انجام دهد و از هوی و بدعت و موارد شبهه‌ناک و ناشایست و آنچه موجب نقص و کوتاهی در دین شود، دوری کند و اگر بشوند که کسی بددین است، باید او را احضار و تهدید کند تا توبه کرده یا مجازات کند و او را تبعید نماید تا مملکت او از اهل هوی و بدعت پاکیزه باشد(غزالی، 1351، ص. 106).

از همین‌رو غزالی در بخش اول کتاب نصیحه‌الملوک که به‌نوعی مقدمه کتاب محسوب می‌گردد به تربیت اعتقادی شاه مشغول می‌شود و به پادشاه متذکر می‌گردد:

«ایمان نعمت جاویدان است و ایزد تعالی تو را این نعمت داده است و تخم ایمان در سینه پاک و دل عزیز تو نهاده است و پرورش آن تخم به تو گذاشته است و گفته‌اند که این تخم را آب عدل و طاعت می‌پرورد تا چون درختی شود که بیخ وی به قعر زمین رسد و شاخ و ی به عنان آسمان رسد» (غزالی، 1317: 2).

او ریشه این درخت را اعتقاد و شاخه‌های آن را عمل می‌داند و ذیل ده اصل، موضوعات اعتقادی زیر را تبیین می‌نماید: یگانگی خداوند، پاک و منزه بودن خداوند از هر کم‌وکاست و زشتی، قدرت خداوند بر هر چیزی، علم خداوند به جمیع علوم، سمیع و بصیر بودن خداوند، منزه بودن کلام الهی از صوت و حرف، عدم امکان ظلم در فعل خداوند، غیرقابل‌اعتراض بودن فعل الهی، ذکر آخرت و فرستادگان خدا. (غزالی، 1351، صص. 13-2)

بعد از تبیین اصول ایمان به شاخه‌های درخت ایمان که اعمال انسان هستند، می‌پردازد که اگر پژمرده باشد نشان از ضعف در ریشه است. ابو حامد اعمال را به دو دسته تقسیم می‌کند: دسته اول بین فرد است و خداوند و آن نماز و روزه و دور بودن از حرام خوردن و حرام کردن است و دسته دوم میان فرد و مردم است که رعایت عدالت است. در روز قیامت هیچ سلطانی رها نخواهد شد مگر اینکه عدالت را در مورد رعیت عمل کرده باشد. (غزالی، 1351، صص. 14-13). چنانچه پیش‌تر هم اشاره شد، عدالت زمامدار در اندیشه او جایگاه ویژه‌ای دارد و نیمی از فروع ایمان را شامل می‌شود.

اما راهکار تربیتی که غزالی برای تقویت درخت ایمان ارائه می‌دهد توجه به آبشخورها و منابع تغذیه این درخت است، او برای درخت ایمان دو سرچشمه و آبشخور ذکر می‌کند: چشمه اول شناخت دنیا است و توجه به اینکه انسان برای چه به دنیا آمده است(غزالی، 1351، ص. 52). چشمه دوم شناخت مرگ و تذکر و توجه نسبت به آن است(غزالی، 1351، ص. 65). تذکرات اعتقادی غزالی در موارد دیگر؛ مانند بیان وظایف زمامدار نیز چنانچه بدان خواهیم‌پرداخت، تکرار می‌شود و توجه به دو بعد علم و عمل با اولویت علم در جای‌جای مباحث او برجسته است.

توجه به تذکرات اخلاقی غزالی به سلطان عصر خود نیز می‌تواند بخشی از اندیشه او را تبیین نماید. غزالی علاوه بر نصیحه‌الملوک در کتاب پندنامه خود که در پاسخ به طلب نصیحت یکی از سلاطین نوشته شده است، شاه را با بیانی نصیحت‌آمیز به پرهیز از دنیاگرایی و توجه به آخرت و مرگ دعوت می‌کند و در مذمت دل‌بستگی به دنیا و ضرورت استفاده از لحظات عمر تأکید می‌کند. غزالی از شاه می‌خواهد که حداقل دو بار در هفته نفس خود را توبیخ کرده و آن را نسبت به غفلت و اشتغال به گناه و مرگ تذکر دهد(غزالی، بی‌تا ب، صص. 45-4).

او درمجموع توصیه‌های اخلاقی خود در این کتاب به همان دو آبشخور درخت ایمان یعنی شناخت دنیا و هدف آن و شناخت مرگ و یاد آن، اشاره می‌کند و به جزئیات تربیتی بیشتر می‌پردازد. ابو حامد با ذکر روایات و حکایت‌هایی تلاش می‌کند این دو سرچشمه اصلی را به درخت ایمان شاه متصل سازد تا درنتیجه تقویت ریشه آن، شاخه‌های این درخت که همان اعمال هستند، چه دررابطه‌با خدا و چه دررابطه‌با مردم پربار گردیده و درنهایت عدالت سلطان بر مردم جاری شود.

غزالی نه‌تنها خود در قالب این نصیحت‌نامه‌ها سعی در هدایت و اصلاح سلطان دارد، بلکه همه را موظف به امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر نسبت به امیران و پادشاهان می‌داند البته با ذکر شرایطی. او چهار مرتبه برای امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر مطرح می‌کند: معلوم گردانیدن، پند دادن، سخن درشت گفتن و مرحله چهارم به قهر بازداشتن و به زدن و عقوبت سوی حق آوردن. غزالی می‌گوید که مرحله چهارم برای امربه‌معروف نسبت به سلطان نیست چراکه عامل شر خواهد شد و آفات حاصل از آن بیشتر خواهد بود.

غزالی حتی سخن درشت گفتن به سلطان را نیز محدود می‌کند به اینکه شر آن به افراد دیگر نرسد و الا گفتن آن صحیح نیست؛ اما اگر فقط به خود گوینده ضرر می‌رسد، گفتن آن نه‌تنها رواست، بلکه مستحب است. این امر از عادات گذشتگان نیز بوده و کشته‌شدن در این راه را شهادت می‌دانستند. غزالی به حدیثی از پیامبر(صلوات‌اله‌علیه) استناد می‌کند که برترین شهدا، حمزه بن عبدالمطلب بود و بعد از او کسی است که پادشاهی را امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر کند و در این راه کشته شود. همچنین حدیثی که می‌فرماید برترین جهادها گفتن کلمه حق نزد امیر ظالم می‌باشد را در تأیید همین مطلب می‌آورد(غزالی، 1387، صص. 726-725).

این محدودیت‌ها همه از باب حفظ جایگاه منصب خلیفه و امام و جلوگیری از هرج‌ومرج است؛ البته اعتقاد غزالی به حاکمیت الهی امام نیز در این امر بی‌تأثیر نیست، چراکه می‌گوید: مردم باید پادشاه را دوست بدارند و از او تبعیت کنند، با او منازعه نکنند و دشمن ندانند چون خداوند فرموده است که (یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکم) (النساء، 59) و باید بدانند که پادشاهی را خداوند می‌دهد: (قُلِ اللَّهُمَّ مالِک الْمُلْک تُؤْتِی الْمُلْک مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْک مِمَّنْ تَشاءُ) (آل‌عمران، 26) (غزالی، 1351، ص. 81-82).

از دیگر نصایح غزالی به سلاطین می‌توان به ارتباط شاه با وزیرانش اشاره کرد که معتقد است پادشاهی با «دستور نیک» و وزیر شایسته و باکفایت و عادل، تمام و کامل می‌شود (غزالی، 1351، ص. 174) و توصیه می‌کند که پادشاه نسبت به وزیر سه کار باید انجام دهد: وقتی از او لغزشی دید، در عقوبت عجله نکند؛ وقتی ثروتمند شد، به مال او طمع نکند و هنگامی‌که حاجتی داشت، حاجت او را روا کند و همچنین سه چیز را نیز نباید از وزیرش دریغ کند: اول اینکه هر وقت که می‌خواهد بتواند پادشاه را ببیند و به سخن بدگویان او توجهی نکند و راز خود را از او پنهان نکند(غزالی، 1351، ص. 175).

چنانچه مشهود است در این توصیه‌ها غزالی نه‌تنها دغدغه راهنمایی سلطان از طریق وزیر شایسته را دارد بلکه می‌خواهد از طریق او دستور یا همان وزیر نیک نیز تربیت شود.

غزالی در ارتباط با امور مردم توصیه می‌کند که پادشاه باید به کلیه امور مردم از کوچک و بزرگ توجه و نظر داشته باشد. باید نیکوکار را تکریم کرده، با بدکار هم‌داستان نشود و بدکار را عقوبت کند که اگر آن‌ها را رها کند، کار او با ایشان تباه می‌شود (غزالی، 1351، ص. 107)

توصیه دیگر غزالی داشتن همت بلند است. همت یعنی «خویشتن‌داری و پردلی». همت بزرگ آن است که فرد خویشتن را بشناسد و عزیز دارد و تا کسی قدر خود را ندارد دیگری او را بزرگ ندارد. همت و پردلی شایسته ملوک است و خداوند این خصلت را در ملوک قرار داده است(غزالی، 1351، ص. 197).

توصیه‌های نظامی از دیگر نصایح غزالی به شاه است که معتقد است پادشاه باید مرزها را با فرستادن سپاه و لشکرآباد کرده و عزت اسلام را بجوید و سنت پیامبران را احیاء کند تا به‌وسیله آن نزد مردم محمود و پسندیده گردند و نزد دشمنان هیبت داشته باشد و قدر و منزلت او نزد دوست و دشمن بزرگ باشد(غزالی، 1351، صص. 107-106).

البته نصایح غزالی به سلطان موارد و جزئیات متعددی دارد که در که در این مختصر تلاش شد اهمّ آن‌ها مورداشاره قرار گیرد.

وظایف زمامدار

شاید بتوان برخی ازآنچه به‌عنوان توصیه‌های غزالی مطرح شد را به‌نوعی وظایف زمامدار از نگاه غزالی نیز دانست؛ لکن ازآن‌جاکه غزالی به تبیین وظایف زمامدار به‌صورت مجزا و دسته‌بندی‌شده، هم در المستظهری و هم در نصیحه‌الملوک پرداخته است ما نیز به صورت مجزا به آن خواهیم پرداخت. دلالت‌های مستخرج از بررسی وظایف زمامدار در اندیشه غزالی نیز می‌تواند علاوه‌برتکمیل ویژگی‌‌های زمامدارمطلوب غزالی روش‌‌های او برای انتقال این وظایف به پادشاه و هدایت او به سمت انجام آن‌ها را نمایان سازد.

چنانچه گفته شد غزالی پادشاه را مأمور به اصلاح و تدبیر ظاهر عوام و خواص در جامعه می‌داند نه باطن ایشان و با توجه به همین نکته وظایف او را با تأکید بر تحقق عدالت مشخص می‌نماید؛ اما ازآنجاکه لازمه رعایت عدالت تقویت درون خود حاکم است برخی وظایف ناظر به خودسازی نیز برای او مشخص می‌نماید.

غزالی از وظایف دینی امام؛ یعنی مواردی که با مواظبت بر آن استحقاق امامت ادامه و استمرار می‌یابد و از فرایض دین است، سخن می‌گوید که بعضی از این وظایف علمی و برخی دیگر عملی هستند(غزالی، بی‌تا الف، ص. 195).

  1. وظایف علمی زمامدار

غزالی علم را اصل می‌داند و عمل را فرع آن، چنانچه اعتقاد را ریشه و عمل را شاخ‌وبرگ درخت ایمان می‌دانست؛ لذا وظایف علمی را نیز مقدم بر وظایف عملی برمی‌شمرد. البته چون علم را نامحدود می‌داند که در آن حصری نیست، تأکید می‌کند که در تبیین وظایف علمی، فقط به چهار مورد از اصول و امهات علوم اشاره می‌کند: (غزالی، بی‌تا الف، ص. 195)

شناخت هدف خلقت: عالَم را با هدف و مقصد آن بشناسد و بداند که دنیا ممر و محل عبور است، نه مقر. چراکه پیامبر(صلوات‌اله‌علیه) فرموده‌اند که دنیا مزرعه آخرت است. (غزالی، بی‌تا الف، ص. 196) عاقل کسی است که از دنیا به‌اندازه ضرورت بهره ببرد. هر چه بیشتر از حد کفایت جمع نماید، مایه اگر از حلال باشد که حسرت به دنبال دارد و مرگ را بر او سخت می‌کند و اگر از حرام باشد عذاب آخرت هم به دنبال دارد. (غزالی، 1380، صص. 526-525) البته صبر کردن بر شهوت دنیا سخت است اما اگر ایمان درست باشد و فرد دنیای کوتاه را با آخرت بی‌نهایت مقایسه کند، این سختی و رنج برای او آسان خواهد شد؛ (غزالی، 1380، ص. 526) و اگر این را بداند، به زمامداری همان‌طور که خداوند فرموده مشغول خواهد شد نه آن‌گونه که به صلاح خود اوست.

شناخت و مراعات تقوا: اینکه بداند زاد و توشه آخرت تقوا است و محل و منبع تقوا نیز در قلب است؛ لذا راهکار تربیتی رسیدن به چنین شناختی این است که برای اصلاح قلبش تلاش کند و اصلاح قلب هم به این است که حب دنیا را از آن دور کند و برای دور کردن حب دنیا نیز باید نسبت به شرف و برتری سعادت آخرت بر دنیا آشنا شود(غزالی، بی‌تا الف، ص. 196).

بداند که خلافت اصلاحِ خَلق است: وظیفه سوم این است که بداند معنی خلافت خداوند، اصلاح خلق است و اینکه اصلاح اهل دنیا امکان ندارد مگر اینکه او قادر بر اصلاح اهل کشور و دیار خود باشد و اصلاح مردم کشور ممکن نیست مگر اینکه او بتواند خانواده خود را اصلاح کند و تنها کسی می‌تواند خانواده خود را اصلاح کند که توانا بر اصلاح نفس خود باشد. اصلاح نفس نیز با اصلاح قلب و سیاست نفس محقق می‌شود(غزالی، بی‌تا الف، صص. 199-198).

شناخت مرکب بودن انسان: چهارم این است که انسان بداند که او مرکب از صفات فرشتگان و حیوانات است. شباهت او با فرشتگان در علم و عبادت و عفت و عدالت و صفات پسندیده است و شباهت او با حیوانات در شهوت و غضب و کینه و صفات مذموم است. اگر هرکدام از این صفات بر او مسلط شود، مانند همان گروه می‌شود(غزالی، بی‌تا الف، صص. 201-200).

  1. وظایف عملی زمامدار

غزالی پس از تبیین چهار وظیفه علمی و ارائه راهکارهایی برای تحقق آن‌ها به تبیین وظایف عملی زمامدار و حاکم می‌پردازد. چنانچه قبلاً هم توضیح دادیم آنچه غزالی در کتاب المستظهری به‌عنوان وظایف عملی حاکم ذکر می‌کند، در کتاب نصیحه‌الملوک و کیمیای سعادت، با اندکی تغییر در ترتیب وظایف، ذیل وظیفه اصلی حاکم نسبت به مردم؛ یعنی عدالت، به‌عنوان قواعد عدالتِ حاکم آورده است. این قواعد عدالت حاکم یا وظایف عملی او عبارت‌اند از:

اولین وظیفه و قاعده عدالت حاکم این است که کسی که سرپرستی و ولایت مسلمانان را به عهده می‌گیرد، باید در هر امری که حکم می‌کند، آن را برای خودش نیز نافذ بداند و هر چه برای خود نمی‌پسندد برای دیگرآن‌هم نپسندد(غزالی، 1422 ق، ص. 181). در حادثه و امری که رخ می‌دهد خود را به‌جای رعیت بگذارد و هر چه برای خود نمی‌پسندد، برای مردم نیز نپسند(غزالی، 1380، صص. 528-527).

وظیفه دوم حاکم این است که تشنه نصیحت علما باشد و از شنیدن آن خشنود و شاکر باشد(غزالی، 1422 ق، ص. 182). نسبت به دیدار و شنیدن نصیحت علمای دین‌دار حریص باشد و از علمای حریص به دنیا برحذر، چراکه آن‌ها به دنبال این هستند تا با ثناگویی حاکم از حرام دنیا چیزی به دست آورند. عالم دین‌دار کسی است که نسبت به والی طمع نکند(غزالی، 1380، ص. 534).

سومین وظیفه والی و قاعده عدالت او کوچک نشمردن نیاز ارباب حاجت است. (غزالی، 1422 ق، ص. 182) اگر مسلمانی به او نیاز و حاجتی داشت، به عبادت نافله مشغول نشود که برآوردن حاجت مسلمانان از نوافل بالاتر است(غزالی، 1380، ص. 528).

چهارمین وظیفه والی ترک لذت شهوات در خوردنی‌ها و پوشیدنی‌هاست. (غزالی، 1422 ق، ص. 183) و اینکه خود را به شهوات، لباس نیکو و طعام خوب عادت ندهد و قناعت پیشه کند که بدون قناعت عدل امکان‌پذیر نیست(غزالی، 1380، ص. 528).

پنجمین وظیفه را غزالی این‌گونه ذکر می‌کند که والی باید فرصت ولایت و سرپرستی را برای عبادت خدا غنیمت شمرد و از طریق تواضع، عدل و خیرخواهی و شفقت و مهربانی با مسلمانان، عبادت خدا به‌جای آورد(غزالی، 1422 ق، ص. 183).

ششمین وظیفه والی این است که رفق و مدارا در همه امور بر غلظت و خشم او غالب باشد و هر صاحب حقی را به‌حقش برساند(غزالی، 1422 ق، ص. 185). با مردم و رعیت با رفق و مدارا رفتار نماید نه با عنف؛ چراکه از پیامبر (ص) روایت شده است که هر والی که با رعیت خود بر رفق عمل کند، در آخرت با او با رفق عمل خواهند کرد(غزالی، 1380، صص. 529-528).

وظیفه هفتم این است که مهم‌ترین هدف حاکم جلب رضایت و خوشنودی مردم البته از طرقی که دین اجازه می‌دهد باشد(غزالی، 1422 ق، ص. 185). غزالی حدیثی از پیامبر (ص) روایت می‌کند که فرمودند: «بهترین ائمه آن‌اند که شما را دوست دارند و شما ایشان را دوست دارید و بدترین آن‌اند که شما را دشمن دارند و شما ایشان را دشمن دارید و شما را لعنت کند و شما ایشان را لعنت کنید.» البته تأکید می‌کند که والی از ثناگویی افراد و اطرافیان نباید مغرور شود که مردم از او خشنود هستند، چون این حالت از بیم و ترس آن‌ها است؛ بلکه باید معتمدینی را بین مردم بفرستند تا عیب او را از زبان مردم برای وی بیاورند(غزالی، 1380، ص. 529).

هشتمین وظیفه توجه به این امر است که جلب رضایت مردم تنها در چارچوب دین مطلوب است و بر مردم هم اطاعت از حاکم جز در چارچوب دین واجب نیست. (غزالی، 1422 ق، ص. 186) حاکم نباید برخلاف شرع دنبال خشنود کردن دیگران باشد زیرا کسی که از شرع ناخشنود شود، ناخشنودی وی زیانی ندارد و کسی که در پی خشنود کردن خداوند، خلق از او ناخشنود شود، خداوند خلق را از وی خوشنود خواهد ساخت و اگر کسی برای خشنود کردن خلق، خداوند را ناخشنود کند، هم خدا و هم خلق او از او ناخشنود خواهند شد(غزالی، 1380، صص. 529-528).

وظیفه نهم توجه به این نکته است که بداند خطر زمامداری و ولایت بر دیگران بزرگ است کما اینکه فوائد بزرگی در دنیا و آخرت دارد(غزالی، 1422 ق، ص. 187). هر کس در این امر توفیق داشت، سعادتی نصیب او می‌شود که هیچ سعادتی مانند او نباشد و اگر تقصیر کند به شقاوتی دچار می‌شود که بالاتر از آن شقاوت نیست. غزالی سپس به بیان احادیثی از پیامبر (ص) دررابطه‌با ضرورت عدل و تواضع حاکم می‌پردازد؛ به‌عنوان‌مثال این روایت که می‌فرمایند هر کس به وظایف خود درزمینه زمامداری عمل نکند، نه فریضه‌ای از او قبول می‌شود و نه سنتی(غزالی، 1380، ص. 530).

اصلی‌ترین خطر ولایت در اندیشه غزالی بی‌عدالتی حاکم است و اینکه غضبی یا ترحمی بی‌جا کند و از همین حیث غزالی تأکید می‌کند که هیچ‌چیزی برای امامان و حاکمان مهم‌تر از دانستن احکام شرع نیست. همچنین او از موارد خطر ولایت به دنیاطلبی اشاره می‌کند و اینکه حاکم بین خودش و مردم در تنعم از رفاهیات و اسباب آسایش - گرچه حلال باشد - فرق بگذارد(غزالی، 1422 ق، صص. 191-190).

دهمین وظیفه والی آن است که عادت غالب او گذشت، حلم، اخلاق نیکو و فروخوردن خشم باشد(غزالی، 1422 ق، ص. 198). چراکه در والی آنچه غالب است، تکبر است که از آن خشم حاصل می‌شود و وی را به انتقام دعوت می‌کند. خشم دشمن عقل و آفت آن است. چون این در والی غالب است، باید به عفو و کرم و بردباری میل کند. اگر این‌گونه باشد که مانند انبیاء و صحابه و اولیاء خواهد بود و اگر خشم داشته باشد که ماند سباع و ستوران خواهد بود(غزالی، 1380، صص. 540-539).

غزالی در ذیل قواعد عدالت حاکم به وظیفه دیگری برای حاکم قائل است و آن اینکه به ظلم نکردن خودش بسنده نکند؛ بلکه باید به ظلم غلامان و نایبان و چاکران خود هم رضایت ندهد؛ زیرا او جوابگوی ظلم آن‌ها نیز هست. هیچ‌کس بی‌عقل‌تر و مغبون‌تر از فردی نیست که دین و آخرت خود را به دنیای دیگران بفروشد(غزالی، 1380، صص. 538-537). ازنظر ابوحامد به رعیت عدل نکند، کسی که عمال خود را به عدل واندارد و کسی نسبت به اهل و فرزند و غلام خود عادل است که در درون خود عدل نگه دارد(غزالی، 1380، ص. 538).

جمع‌بندی و ارائه الگوی مفهومی

غزالی سیاست را استصلاح و هدایت مردم می‌داند و می‌خواهد زمامداری تربیت کند که گرچه بنا نیست به هدایت باطنی که مختص علما و انبیاست ورود کند؛ لکن وظیفه هدایت و استصلاح مردم در بعد ظاهر را بر عهده دارد (غزالی، 1387، ج 1، ص. 45)، وظیفه‌ای که سایر وظایف سلطان مانند تأمین امنیت، آبادانی، اجرای حدود و ... ذیل آن قابل توصیف و تبیین است و لازمه و شاخص آن عدالت است. اگر زمامدار عادل باشد مردم را به مسیر درست هدایت می‌کند و امنیت و آبادانی به بار می‌آورد. عدالتی که ریشه در درون خود زمامدار و کمال عقل او دارد و هم مهم‌ترین ویژگی و هم مهم‌ترین وظیفه زمامداران است. اهمیت عدالت تا جایی است که غزالی ویژگی‌ها و وظایف زمامداران و حتی شاخص ارزیابی حکومت را برمبنای عدالت تبیین می‌کند. به عبارتی همه ویژگی‌های زمامدار، برای عادل بودن او و همه وظایفِ زمامدار، برای تحقق عدالت توسط زمامدار در جامعه هستند چراکه غزالی معتقد به این مبناست که «بقای حکومت و آبادانی جهان و ایمنی مردم در عدالت زمامدار است» (غزالی، 1351، صص. 82-83).

در این پژوهش ویژگی‌های زمامدار مطلوب غزالی، سیره خود او در مواجهه با حکام، توصیه هایش برای هدایت و اصلاح ایشان و وظایف زمامدار از نگاه غزالی مورد بررسی قرار گرفت و دلالت‌های مرتبط ذکر شد. برخلاف ویژگی‌های زمامدار مطلوب که مشخصاً اهداف تربیت کارگزار در اندیشه غزالی را بیان می‌دارد، سیره غزالی، توصیه‌های او و وظایف زمامداران از دیدگاه او بیانگر روش‌های تربیت، عوامل تربیتی و برخی دیگر از ویژگی های زمامدار مطلوب است.

بر این اساس دلالت‌های استخراج شده فوق را می‌توان در قالب زیر به‌عنوان الگوی تربیت زمامدار در اندیشه غزالی دسته‌بندی نمود.

 

1- ویژگی‌های زمامدار مطلوب یا اهداف تربیت زمامدار،

أ. ویژگی‌های ذاتی

ب. ویژگی‌های اکتسابی

2- عوامل تربیت زمامدار،

أ. عوامل دارای اراده تربیتی: عواملی که با اراده خود و به صورت هدفمند به تربیت زمامداران می‌پردازند.

ب. عوامل فاقد اراده تربیتی: عواملی که یا اساساً صاحب اراده نیستند یا اگر اراده دارند، اثرگذاری آن‌ها بر تربیت زمامداران غیرارادی بوده است. عواملی چون وراثت یا شرایط محیطی از این قبیل هستند.

3- روش‌های تربیت زمامدار،

با توجه به این دسته‌بندی زمامدار مطلوب غزالی کسی است که برای استصلاح جامعه و برقراری عدل علاوه بر ویژگی اصلی عدالت حائز شروط شش‌گانه و ذاتی بلوغ، عقل، حریت، ذکوریت، قرشی بودن و سلامت؛ و همچنین ویژگی‌های ابهت و شوکت، ورع و تقوا، کفایت از تدبیر مصالح مردم و علم نیز باشد(غزالی، بی‌تا الف، ص. 181). برخی وظایف و توصیه‌های ذکرشده برای زمامدار نیز درواقع ویژگی‌های زمامدار مطلوب محسوب می‌شوند و غزالی متّصف شدن به آن ویژگی‌ها را وظیفه زمامدار می‌داند؛ ایمان به آخرت و مقدمه دانستن دنیا برای آن، توانایی بر اصلاح نفس و قلب خود (غزالی، بی‌تا الف، صص. 199-195)، قناعت و ترک لذات دنیا، تواضع نسبت به بندگان، گذشت و حلم(غزالی، 1422 ق، صص. 183-198). همت بلند (غزالی، 1351، ص. 197) و داشتن دین درست و ... ازاین‌دست ویژگی‌های زمامدار در اندیشه غزالی هستند(غزالی، 1351، ص. 106).

البته شروط شش‌گانه مدنظر غزالی علاوه بر اینکه به‌عنوان ویژگی‌های زمامدار، قابل‌توجه هستند، عدم تحقق آن‌ها را می‌توان مانع تربیت زمامدار نیز دانست؛ درواقع بیش از آنکه وجود این شروط کمکی به زمامداری کند؛ عدم تحقق آن‌هاست که مانع زمامداری می‌گردد.

در رابطه با عوامل تربیت زمامدار، غزالی برای محقق شدن ویژگی‌های فوق عواملی را ازجمله علما و مردم به‌عنوان ناهیان از منکر، وزیر یا دستور نیک که پادشاهی با او تمام و کامل می‌شود و محل مشورت پادشاه است و مشاوران پادشاه که باید خردمندان و دانایان باشند را برمی‌شمرد. او همچنین دنیاگرایی را به‌عنوان عاملی که اثر منفی در تربیت زمامداران دارد مورد توجه قرار می‌دهد و از این رو معتقد است خود زمامدار باید از دنیاگرایی بپرهیزد و خود او از دیگر عوامل محسوب می‌شود(غزالی، 1351، ص. 174).

دررابطه‌با روش‌های تربیت زمامدار، غزالی چندان مستقیم سخن نگفته است؛ اما ازآنچه در بخش «منش غزالی در تربیت و اصلاح زمامدار» بدان پرداخته شد، می‌توان گفت که امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر مهم‌ترین روش تربیت زمامدار ازنظر او است که به‌نوعی شامل سایر موارد مانند مشورت، راهکارهایی که برای اصلاح نفس به پادشاه می‌دهد؛ مانند اینکه هر هفته دو بار نفس خود را توبیخ کند و یا استفاده از تمثیل و حکایت که در سیره سیاست ‌نامه‌نویسی او مشهود است، نیز می‌گردد، او نه‌تنها خود در قالب نصیحت‌نامه‌هایش سعی در امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر سلطان دارد، بلکه همه مردم را، البته با ذکر شرایطی که گفته شد موظف به آن می‌داند(غزالی، 1387، صص. 726-725).

البته ازآنجاکه غزالی علم را اصل و عمل را فرع آن می‌داند(غزالی، بی‌تا الف، ص. 195)؛ چنانچه اعتقاد را نیز ریشه و عمل را شاخ‌وبرگ درخت ایمان برمی‌شمرد(غزالی، 1351، صص.3-2) و بر همین اساس وظایف علمی زمامدار را نیز بر وظایف عملی او مقدم شمرده و اولویت می‌دهد، در بسیاری موارد علم‌آموزی و معرفت‌افزایی را به‌عنوان روشی برای تربیت استفاده می‌کند و بخش مهمی از توصیه‌هایش به زمامدار جنبه معرفتی دارد؛ حتی او برای دور کردن حب دنیا از نفس، «معرفت نسبت به برتری آخرت به دنیا» را پیشنهاد می‌دهد(غزالی، 1351، ص. 196).

درمجموع غزالی با هدف هدایت و استصلاح جامعه و محور قرار دادن عدالت می‌خواهد زمامداری عادل که بستر ظاهری مناسبی برای هدایت مردم ایجاد می‌کند، تربیت نماید؛ گرچه تربیت مدنظر او بیشتر اصلاح و هدایت زمامدار حاضر است، نه تربیتی که معطوف به پیش‌از زمامداری و تربیت و رشد افرادی برای زمامداری در آینده باشد. نمودار شماره (1) تلاش کرده است تا شمایی از تربیت زمامدار در اندیشه غزالی را متناسب با آنچه در این مقاله بحث شد، نمایش دهد:

 

تربیت زمامدار

در اندیشه غزالی

نمودار شماره 1: تربیت زمامدار در اندیشه غزالی


 

 

فهرست منابع

قرآن کریم

ابن‌شعبه، حسن بن علی (1382). تحف‌العقول. ترجمه: صادق حسن‌زاده. قم: آل علی(علیه‌السلام).

باقری، خسرو (1390). نگاهی دوباره به تربیت اسلامی. تهران: مؤسسه فرهنگی مدرسه برهان.

دانایی‌فر، حسن (1395). روش شناسی مطالعات دلالت پژوهی در علوم اجتماعی و انسانی: بنیان‌ها، تعاریف، اهمیت، رویکردها و مراحل اجرا. فصلنامه روش شناسی علوم انسانی، 22(86).

رهبر معظم انقلاب. بیانات در تاریخ ۱۴/۰۷/۱۳۷۹.

رهبر معظم انقلاب، بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی.

شریف الرضی، محمدبن‌حسین (1379). نهج‌البلاغه. ترجمه: محمد دشتی. قم: مشهور.

علیخانی، علی‌اکبر و همکاران (1390). اندیشه سیاسی متفکران مسلمان. تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی اجتماعی.

عمید، حسن (1375). فرهنگ عمید، تهران: انتشارات امیرکبیر.

غزالی، أبو حامد محمدبن‌محمد (1317). نصیحه‌الملوک. با تصحیح و مقدمه جلال‌الدین همایی، تهران: چاپخانه مجلس.

غزالی، أبوحامدمحمدبن‌محمد (1351). نصیحه‌الملوک. با تصحیح  جلال‌الدین همایی. تهران: انجمن آثار ملی.

غزالی، أبوحامد محمد بن محمد (1378). احیاء علوم‌الدین. مترجم: مؤیدالدین محمد خوارزمی؛ به کوشش: حسین خدیوجم. قم: موسسه فرهنگی و اطلاع‌رسانی تبیان.

غزالی، أبو حامد محمد بن محمد (1380). کیمیای سعادت. به کوشش: حسین خدیوجم. تهران: شرکت انتشارات علمی فرهنگی.

غزالی، أبو حامد محمد بن محمد (1409 ق). الاقتصاد فی الاعتقاد. بیروت: دارالکتب العلمیه.

غزالی، أبو حامد محمد بن محمد (1422 ق). فضائح الباطنیه، محقق: محمدعلی قطب. بیروت: المکتبه العصریه.

غزالی، أبو حامد محمد بن محمد (بی‌تا الف). فضائح الباطنیة. محقق: عبدالرحمن بدوی. کویت: مؤسسه دارالکتب الثقافیة.

غزالی، أبو حامد محمد بن محمد (بی‌تا ب). پندنامه. تهران: طهران.

گروه نویسندگان زیر نظر آیت الله مصباح (1394). فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی. تهران: مدرسه برهان.

مرعشی، محمود (1341). شرح‌حال و آثار و آراء و عقاید و نظریات ابو حامد غزالی. قم: نوابغ شرق.

مصطفوی، حسن (1368). التحقیق فی کلمات القرآن الکریم. تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی

معین، محمد (1386). فرهنگ  معین. تهران: زرین.

 

 

[1]. دانشجوی دکتری دانشکده علوم سیاسی، دانشگاه امام صادق(علیه‌السلام)، تهران، ایران.

hamidreza.hmn@gmail.com

[2]. در قیامت هر گروهی را به امام و رهبر آن‌ها دعوت می‌کنیم.

[3]. مردم به زمامداران و رهبران خود شبیه‌تر هستند تا به پدران خود.

[4]. رعیت اصلاح نمی‌شود جز آن‌که زمامداران اصلاح گردند.

[5]. رویه غزالی این است که غالباً در تأیید اندیشه‌هایش روایاتی از پیامبر اکرم(صلوات‌اله‌علیه) ذکر می‌نماید که در این پژوهش تنها به مواردی از آن‌ها اشاره گردیده است.

[6]. گرچه انتصاب این سخن به معصومین(علیهم‌السلام) رد شده است؛ لکن در این پژوهش، روایات صرفاً به استناد روایت غزالی در کتابش، آورده شده است.

قرآن کریم
ابن‌شعبه، حسن بن علی (1382). تحف‌العقول. ترجمه: صادق حسن‌زاده. قم: آل علی(علیه‌السلام).
باقری، خسرو (1390). نگاهی دوباره به تربیت اسلامی. تهران: مؤسسه فرهنگی مدرسه برهان.
دانایی‌فر، حسن (1395). روش شناسی مطالعات دلالت پژوهی در علوم اجتماعی و انسانی: بنیان‌ها، تعاریف، اهمیت، رویکردها و مراحل اجرا. فصلنامه روش شناسی علوم انسانی، 22(86).
رهبر معظم انقلاب. بیانات در تاریخ ۱۴/۰۷/۱۳۷۹.
رهبر معظم انقلاب، بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی.
شریف الرضی، محمدبن‌حسین (1379). نهج‌البلاغه. ترجمه: محمد دشتی. قم: مشهور.
علیخانی، علی‌اکبر و همکاران (1390). اندیشه سیاسی متفکران مسلمان. تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی اجتماعی.
عمید، حسن (1375). فرهنگ عمید، تهران: انتشارات امیرکبیر.
غزالی، أبو حامد محمدبن‌محمد (1317). نصیحه‌الملوک. با تصحیح و مقدمه جلال‌الدین همایی، تهران: چاپخانه مجلس.
غزالی، أبوحامدمحمدبن‌محمد (1351). نصیحه‌الملوک. با تصحیح  جلال‌الدین همایی. تهران: انجمن آثار ملی.
غزالی، أبوحامد محمد بن محمد (1378). احیاء علوم‌الدین. مترجم: مؤیدالدین محمد خوارزمی؛ به کوشش: حسین خدیوجم. قم: موسسه فرهنگی و اطلاع‌رسانی تبیان.
غزالی، أبو حامد محمد بن محمد (1380). کیمیای سعادت. به کوشش: حسین خدیوجم. تهران: شرکت انتشارات علمی فرهنگی.
غزالی، أبو حامد محمد بن محمد (1409 ق). الاقتصاد فی الاعتقاد. بیروت: دارالکتب العلمیه.
غزالی، أبو حامد محمد بن محمد (1422 ق). فضائح الباطنیه، محقق: محمدعلی قطب. بیروت: المکتبه العصریه.
غزالی، أبو حامد محمد بن محمد (بی‌تا الف). فضائح الباطنیة. محقق: عبدالرحمن بدوی. کویت: مؤسسه دارالکتب الثقافیة.
غزالی، أبو حامد محمد بن محمد (بی‌تا ب). پندنامه. تهران: طهران.
گروه نویسندگان زیر نظر آیت الله مصباح (1394). فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی. تهران: مدرسه برهان.
مرعشی، محمود (1341). شرح‌حال و آثار و آراء و عقاید و نظریات ابو حامد غزالی. قم: نوابغ شرق.
مصطفوی، حسن (1368). التحقیق فی کلمات القرآن الکریم. تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
معین، محمد (1386). فرهنگ  معین. تهران: زرین.
دوره 2، شماره 5 - شماره پیاپی 5
فصلنامه بهار
اردیبهشت 1402
صفحه 137-164
  • تاریخ دریافت: 30 خرداد 1401
  • تاریخ بازنگری: 01 مرداد 1402
  • تاریخ پذیرش: 04 تیر 1402
  • تاریخ اولین انتشار: 01 مرداد 1402
  • تاریخ انتشار: 01 مرداد 1402