نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 مدرسی تاریخ و تمدن اسلامی، دانشکده معارف و اندیشه اسلامی، دانشگاه تهران، تهران، ایران
2 دانشیار، گروه مدرسی تاریخ و تمدن اسلامی، دانشکده معارف و اندیشه اسلامی، دانشگاه تهران، تهران، ایران.
3 استادیار، گروه قرآن و متون اسلامی، دانشکده معارف و اندیشه اسلامی، دانشگاه تهران، تهران، ایران
چکیده
کلیدواژهها
آموزة «مکنت» در قرآن و تبیین فرهنگی ـ تمدنی آن
ایوب زارع خفری[1] | محمد نصیری[2] | رمضان رضایی[3] | جواد اسحاقیان[4]
چکیده
هدف: از جمله اهداف علمی انتخاب این موضوع «نشان دادن ظرفیت تمدنی و تمدنسازی آموزههای دینی بهویژه قرآن کریم» است.
ضرورت: خوانش فرهنگی و تمدنی اصطلاحات قرآن بهطور عام و آموزه «مکنت» بهگونهای خاص از مسائل مغفولِ مطالعات تمدنی بهشمار میآید، بنابراین برای کشف و تبیین علمی این آموزهها، انجام پژوهشهایی از این قبیل ضروری است.
روش: این مقاله با روش تحلیلیومستند به تفاسیر فریقین از قرآن و نیز متون تاریخی و تمدنی در پی پاسخ به سوالهای پژوهش است.
یافتهها: حاکی از آن است که واژگانی نظیر مُلک، اُمت، حکم، ولایت و ارض ساختار آموزه «مکنت» در قرآن را شکل میدهد و شاخصه اصلی آن ثبات و استقرار یافتگی، قدسی بودن و در جهت رشد حقیقی مردم حرکت کردن است. چنانکه آثار آن در تأسیس نظامات و نهادهای سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و امنیتی- اجتماعی در مقیاس جهانی قابل انعکاس است.
نتیجه: بازنمایی ماهیت و حقیقت تمدنِ مبتنی بر آموزههای دینی یعنی ایجاد معنویت خداسو، در سخن از وجهه معنوی و باطنی تمدن و نهادسازی و ساختارسازی در سخن از وجهه مادی تمدن برای تحقق یافتن مقاصد الهی.
کلیدواژهها: قرآن، فرهنگ و تمدن، «مکنت»، مُلک، قدرت.
مقدمه و بیان مسئله
فرهنگ و تمدن را از زوایای مختلفی میتوان کاوید، حداقل چهار نظام موضوعاتِ تمدن که بعضاً متداخل نیز هستند، وجود دارد: مطالعات نظری تمدن، مطالعات اسلامی تمدن، مطالعات تاریخی تمدن و مطالعات تطبیقی تمدن(ر.ک: پرتال میز تمدن،1400) مطالعات تمدنی میتواند در پی کشف و ارائه نظریههایی برای گرهگشایی از مشکلات ایران معاصر، راهبردی برای جهان اسلام و طرحی نو برای آینده جامعة جهانی باشد. در این نوشتار رویکرد اسلامی به تمدن انتخاب شده است و البته به فراخور نیاز از رویکردهای دیگر جهت تثبیت بحث استفاده میشود. گزارههای تمدن در قرآن میتواند شامل سورههای تمدنی، آیات تمدنی، واژگان تمدنی و اساساً خودِ قرآن به مثابه کتاب تمدنساز را شامل شود، نوشتار حاضر به آن دسته از واژگان قرآنی که قابلیتهای فرهنگی- تمدنی دارد میپردازند، از میان واژگانِ قرآن به واژه «مکنت» پرداخته شده است. به نظر میرسد؛ اسلام و اساساً هر دین دیگری تا خودش را در قالب تمدن نشان ندهد، امیدی به بقایش در عرصههای مختلف زندگی نباشد. از اینرو، اسلام صرفاً به عنوان یک آئین فایده چندانی در جهانپدیدگی خود ندارد، مگر اینکه برای خودش حوزههای کلانِ اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی پیدا بکند و تحقق تمدنی آن عینیت یابد. قرآن کریم به عنوان یکی از ثوابت اصیل اسلام آموزههایی را مطرح کرده است که توجه و واشکافی آنها میتواند در عرصههای تمدنی راهگشا باشد. واژه و آموزه «مکنت» از آن جمله است.
اساساً واژه میتواند به مثابه گفتمان عمل کند(امین و دیگران، 1400) و دریچهای به اقیانوس معانی باشد، برخی واژهها پیوند وثیقی با دورههای تاریخی و گفتمانهای رایج در آن دوره تاریخی دارند، خدای سبحان با کاربست برخی واژگان در قرآن خواسته است گفتمانی را در جامعه آن روز ترویج کند که در پی استعمال آن واژه، معانی ویژهای به ذهن مردم متبادر شود و البته از باب جری و تطبیق آن معانی و گفتمان میتواند در سایر دورهها مورد توجه واقع شود و در نهایت با توجه به فرآیند بلوغ تاریخیِ جامعه بشری آن گفتمان در مرحله پایانی خود عینیت یافته و انعکاس آن در پیشبرد جامعه به سمت سعادت دنیا و آخرت نمایان شود. از جملة واژگان قرآنی که به مثابه گفتمان عمل کرده است، میتوان به واژة «مکنت»، امت و ملت در قرآن و در سیر تاریخی آن اشاره کرد، این واژگان در ساختار معنایی قرآن معانی مختلفی را میرساند، ازجمله اینکه «امت به معنای گروهی که در عقیده مشترکاند و هدف مشترکی را دنبال میکنند»(عرفان و بیات، 1393) چنان که امت مفهومی دو وجهی بهشمار میآید که همزمان هم واجد ویژگیهای مکانی و سرزمینی است و هم دارای ویژگیهای فراسرزمینی، از اینرو در تفسیر مکانگرایانه میتوان دو واژة امت و ملت را کاملا و معادل و مرادف همدیگر دانست(کامران و واثق، 1389)، واژه "ملت" به معنای دین در سیر تاریخی خود دچار انقلاب معنایی شده و مفاهیم دیگری جایگزین مفاهیمِ قرآنی آن شده است(کچوئیان و زائری، 1393) در نهایت واژه "«مکنت»" در قرآن به مثابه گفتمان و پارادایمی دینی عمل میکند که بخش عظیمی از معنا و کارکردهای فرهنگیـ تمدنی آن مغفول مانده است. پاسخ به اینپرسشها: فلسفه آموزه مکنّت در قرآن کریم چیست؟ نشانههای ساختاری این آموزه کدام است؟ مهمترین شاخصهها و پیامدهای رویکرد فرهنگی و تمدنی به آموزه مکنت چیست؟ به عنوان سؤالهای این پژوهش میتواند در بازنمایی یکی دیگر از کلید واژههای تمدنی قرآن سودمند افتد.
پیشینهی تحقیق
گرچه نگاشتههای فراوانی اعم از مقاله، پایاننامه و رساله پیرامون واژگان قرآن تدوینشده است، اما دربارهی «واژة «مکنت» در قرآن و تبیین فرهنگی- تمدنی آن» پژوهشی صورت نگرفته است، بنابراین مقالهی حاضر پیشینهی مساوی و مستقیم ندارد، اما میتوان پیشینههای همراستا، اعم و غیرمستقیم برای این نوشتار ذکر کرد:
ـ عرفان، امیرمحسن؛ بیات، علی،(1393) در مقالة «آموزه امت اسلامی در قرآن و بازاندیشی در قابلیتهای فرهنگی و تمدنی آن» به موضوع امت در قرآن پرداخته است، ابتدا واژه امت را از لحاظ لغوی و اصطلاحی وارسیده و سپس واژه امت را در ساختار معنایی قرآن کاویده و سپس قابلیتهای فرهنگی و تمدنی آن را تبیین کرده است.
- الویری، محسن،(1394) در مقاله «کارکرد تمدنی قرآن؛ یک بررسی مقدماتی در تمدن پیشین اسلامی» به کارکرد تمدنی قرآن پرداخته و آن را در دو محور اصلی بررسی کرده است: اثرگذاری قرآن بر روح کلی و جهتگیریهای تمدن اسلامی و اثرگذاری قرآن بر اجزا و مظاهر تمدن اسلامی. در محور دوم دانشها، هنرها، فضاهای کاربردی، زیستبومهای مسلمانان و زندگی اجتماعی مسلمانان بررسی شده است. نتیجه اینکه کنار رفتن آموزههای قرآنی از صحنه اجتماع مسلمانان و محدود ماندن آن در ساحت مسائل اندیشهای غیرمرتبط با نیازهای اجتماعی، نقطه آغاز ایستایی تمدن اسلامی خواهد بود. ولی وضعیت کنونی تمدنی بشر، زمینهساز ورود دوباره قرآن به صحنه تمدن و محور قرار گرفتن آن در تمدن جدید اسلامی است.
- سلیمانی، زهرا؛ منتظر القائم، اصغر(1400)، در مقالهی «بررسی ویژگیهای کارگزاران تمدنساز در قرآن (با تأکید بر کارگزاران حکومتگر)» برای کارگزاران تمدنساز ویژگیهایی مانند اخلاق حسنه، مقابله با فساد، بسط عدالت و مهرورزی را ذکر میکند و معتقد است که قرآن کریم مدلی دقیق و هوشمندانه برای ایجاد تمدن ارائه کرده است، با توجه به دادهها و یافتههای این پژوهش میتواند پیشینهی اعم و غیرمستقیم تحقیق حاضر باشد.
- دانشکیا، محمدحسین؛ زارعخفری، ایّوب(1400) در مقاله«تبیین نقش قانون الهی در پایایی تمدن اسلامی از نظرگاه آیتالله جوادیآملی» قرآن به مثابه قانون اساسی تمدن اسلامی فرض شده و به اندیشه آیتالله جوادیآملی در تبیین نقش قانون الهی در تمدنسازی و پویایی و پایایی آن میپردازد، در این اندیشه قانون منبعث از وحی الهی از طریق عقل و نقل معتبر شناخته میشود و جامعه را بر اساس عقلانیت وحیانی و اخلاق توحیدی در ایجاد نظم و تمدن الهی یاری میکند.
روش تحقیق
در این پژوهش از روش تحلیلی درتفسیر ،توصیف و تبیین آموزه و موضوعِ «مکنت» در قرآن استفاده میشود، نخستین چالش فراروی مفسر موضوعی در فرآیند مراجعه قرآن، شناسایی و استخراج دادههای قرآنی مربوط با مسئله است. تعیین مؤلفههای شناسایی دادههای تمدنی قرآن و ساخت مدل کشف و استخراج دادههای تمدنی آن، میتواند اولین چالش فراروی بهسخندرآوردن قرآن دربارة نظریة تمدن را حل کند. نتیجة کاربردی تعیین مؤلفههای شناسای دادههای تمدنی در قرآن، کشف و استخراج پیشینه و بهینة دادههای تمدنی در کتاب الهی است. مؤلفههای شناسا از این قراراند: به لحاظ ظرف «دنیاییبودن» به لحاظ موضوع «انسانیبودن»، «اجتماعیبودن» و «بزرگبودن» و به لحاظ محمول «ساخته اختیاری بودن» (بهمنی و محمدی، 1400) اگرچه مطالعات تمدنی به لحاظ روشی، نوعی کثرتگرایی روشی را اقتضا میکند، از آنجا که پژوهش حاضر در پی کشفِ دلالتهای تمدنی «مکنت» در قرآن هست، از این رو تحقیقی توصیفی- تحلیلی بهشمار میآید. براین اساس، در این روش پژوهش، فرآیند تحقیق علمی بهصورت نظاممند به گردآوری، طبقهبندی، تجزیهوتحلیل عناصر و دادهها میپردازد(زارعخفری، 1398، ص44).
شبکه مفاهیم قرآنبنیان
وجه ایجابی و سلبی برای ساخت تمدن باید از سوی قرآن بیان شود و برای بیان این وجه ایجابی و سلبی نیازمند تدوین مفاهیمِ بنیادین از نظرگاه قرآن هستیم. در مفهوم بنیادین، باید به هسته مرکزی از معنا رسید که از آن طریق به ساخت تمدن اسلامی موفق شد، رویکرد قرآن انسانمحور است و تحولات انسان را در مقیاس تمدن بیان میکند. ویل دورانت معتقد است تمدن از دو عامل اساسی به وجود میآید: زمین و انسان(دورانت، 1390، ج4: 265) مالک بن نبی عناصر تشکیل دهنده تمدن را انسان، زمین، زمان و اندیشه دینی میداند(بن نبی، 1407ق: 50) آرنولد توینبی هم تمدن را محصول اقلیت خلاق و نوآور معرفی میکند(ر.ک سورکین، 1377: 268) با همین شاخصهها وقتی به قرآن مراجعه میکنیم، واژه «مکنت» منعکسکننده معنا، ویژگیها و کارکردهای همه عناصرتمدنی پیش گفته به شمار میآید.
از آثار «مکنت» در وجه ایجابی آن، نماز(معنویت خداسو)، زکات(اقتصاد دینی) و امر به معروف و نهی از منکر(تنظیم رابطه دوسویه امام و امت در انعکاس نظم نوین اجتماعی) بهعنوان عناصر تمایزبخش هویتی تمدن نوین اسلامی از تمدنهای همعرض و رقیب هست. اندیشهای که تمدن را در رابطه انسان با خدا میداند، عبودیت و معنویت را شاخصه تمدن قرار میدهد و گروهی که تمدن را در رابطه انسان با انسان تعریف میکند، عدالت را شاخصه تمدن قلمداد میکند و افرادی که تمدن را در رابطه انسان و طبیعت میپندارند، رفاه را شاخصه تمدن بهشمار میآورد، با نگاهی به آموزه «مکنت» در قرآن از لحاظ نشانه شناختی، معناشناختی و کارکردهای آن در وجه ایجابی و سلبی این سه شاخصه به روشنی با استناد به این آیات ذیل قابل بازنمایی و اصطیاد است:
ـ وَ کَذلِکَ مَکَّنّا لِیُوسُفَ فِی اَلْأَرْضِ وَ لِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِیلِ اَلْأَحادِیثِ وَ اَللّهُ غالِبٌ عَلى أَمْرِهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ اَلنّاسِ لا یَعْلَمُونَ (یوسف: 21).
ـ وَ کَذلِکَ مَکَّنّا لِیُوسُفَ فِی اَلْأَرْضِ یَتَبَوَّأُ مِنْها حَیْثُ یَشاءُ نُصِیبُ بِرَحْمَتِنا مَنْ نَشاءُ وَ لا نُضِیعُ أَجْرَ اَلْمُحْسِنِینَ(یوسف:56).
ـ إِنّا مَکَّنّا لَهُ فِی اَلْأَرْضِ وَ آتَیْناهُ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ سَبَباً(کهف: 84).
ـ قالَ ما مَکَّنِّی فِیهِ رَبِّی خَیْرٌ فَأَعِینُونِی بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ رَدْماً(کهف: 95).
ـ وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی اَلْأَرْضِ وَ نُرِیَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یَحْذَرُونَ (قصص: 6).
ـ وَ لَقَدْ مَکَّنَّاهُمْ فِیما إِنْ مَکَّنَّاکُمْ فِیهِ (احقاف:26)، أَ وَ لَمْ نُمَکِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً یُجْبى إِلَیْهِ ثَمَراتُ کُلِّ شَیْءٍ(قصص:57).
ـ وَ لَیُمَکِّنَنَ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى لَهُمْ(نور:55).
ـ فَقَدْ خانُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ فَأَمْکَنَ مِنْهُمْ(انفال:71).
ـ إِنَّکَ الْیَوْمَ لَدَیْنا مَکِینٌ أَمِینٌ(یوسف:54).
ـ ذِی قُوَّةٍ عِنْدَ ذِی الْعَرْشِ مَکِینٍ(تکویر:20).
ـ ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِی قَرارٍ مَکِینٍ(مومنون:13).
ـ فَجَعَلْناهُ فِی قَرارٍ مَکِینٍ(مرسلات:21).
ـ اَلَّذِینَ إِنْ مَکَّنّاهُمْ فِی اَلْأَرْضِ أَقامُوا اَلصَّلاةَ وَ آتَوُا اَلزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ اَلْمُنْکَرِ وَ لِلّهِ عاقِبَةُ اَلْأُمُورِ(حج:41).
ـ وَ لَقَدْ مَکَّنَّاکُمْ فِی الْأَرْضِ وَ جَعَلْنا لَکُمْ فیها مَعایِشَ قَلیلاً ما تَشْکُرُونَ(اعراف:10).
ـ اَلَم یَرَوا کَم اَهلَکنا مِن قَبلِهِم مِن قَرنٍ مَکَّنّهُم فِی الاَرضِ ما لَم نُمَکِّن لَکُم واَرسَلنَا السَّماءَ عَلَیهِم مِدرارًا وجَعَلنَا الاَنهرَ تَجری مِن تَحتِهِم فَاَهلَکنهُم بِذُنوبِهِم واَنشَأنا مِن بَعدِهِم قَرنًا ءاخَرین (انعام، 6).
نمودار نشانهشناختی ساختاری «مکنت» در بافتار قرآن
با دقت در این آیات، خدای متعالی به کسانی که «مکنت» میدهد جهاتی را مورد توجه قرار میدهد؛ از یکسو رابطه انسان با خدا و از سوی دیگر رابطه انسان و دیگر انسانها و از سوی سوم رابطه انسان با طبیعت را مدنظر دارد، یعنی هر سه شاخصه تمدن را مورد توجه قرار میدهد. تمدن اسلامى داراى همه ویژگىهاى تمدن الهى در چارچوب آموزههاى قرآنى و متکى بر سنت پیامبراکرم(ص) است و مؤلفههاى آن دین، اخلاق، علم، عدالت، قوانین، مقرّرات، اصول دینى و... است؛ چنانکه مدینةالنبى، شهر نوبنیاد پیامبراکرم (ص) براساس همین ارکان استوار شد و تمدنى را ایجاد کرد که مبانى آن قرآنى و نبوى بود. در آن مدینه فاضله، انسان موجودى برگزیده مىنمود که در مقام «خلیفةالله» وظایف خطیرى را بر عهده داشت و در تکاپوى رسیدن به «قربالىاللّه» و رضایت خدا همه مراحل رشد و تعالى را با تمسک به قوانین الهى و سنت نبوى طى مىکرد(جاناحمدی، 1395: 51)
- تبیین رابطه ایمان، امت و «مکنت»
رسالت اساسی آموزههای تمدنی قرآن، ایجاد، تثبیت و ازدیاد ایمان در جهان است، در پی گسترش همین «ایمان» هست که رونق و برکت به زندگی مردم برمیگردد، «ایمان و تقوا سببِ نزول برکات زمین و آسمان میشود»(جوادیآملی، 1390، ج24: 436) اگر این مفهومِ بنیادین را از تمدن حذف کنیم آن تمدن گرچه تمدن هست، اما دیگر اسلامی نخواهد بود، بعد از مرحله ایجاد ایمان، خدای متعالی جهت تثبیت ایمان، از امتسازی و جهت گسترش و جهانیسازی ایمان، از «مکنت» استفاده کرده است.
استعمال واژه و طرح «مکنت» برای فرد یا گروهی از انسانها که از جانب خدای قادر، قدرت، ثبات و اسباب سلطه و حکمرانی به آنها داده شده که بتوانند جامعه را در مسیر مقاصد الهی مدیریت کنند و به تشکیل جامعه دینی با اهداف مشترک اقدام کنند، برای نخستین بار در قرآن ارائه شده است؛ زیرا واژه «مکنت» در میان اعراب مفهومی جامعهشناختی و سیاسی- فرهنگی نداشته است، بلکه بیشتر در معنای "بیض الضب" بهکار میرفته است که برای دسترسی به آن باید تلاش فراوان میکردند، امّا قرآن انقلابی معناشناختی در مفهوم «مکن» ایجاد کرد. در میان اعراب آن روزگار واژههایی مانند قبیله، حیّ و ... از مهمترین واژههای اجتماعی بهکار رفته بوده است و شیخِ قبیله، منشأ و مشروعیتِ قدرت و «مکنت» و همهکاره قبیله تلقی میشده است که برای اقتدار قبیله با او بیعت میکردند و چارهای جز مطیع محض نسبت به شیخ قبیله نداشتند.
در حجاز آن دوران عامل اصلی ایجاد جامعه و تشکلهای گروهی، روابط نسبی، خونی و خویشاوندی بوده است و برای کسب قدرت بیشتر با دیگر قبائل «حلف» میبستند و از طریق حلیفِ خود مصونیت و اقتدار بیشتری کسب میکردند، اما قرآن با طرح آموزه «مکنت» آنان را به افقهای والاتر فراخواند و جهانبینی تازهای در اختیار آنان قرار داد تا از روابط محدود نسبی، سببی و حلف و حلیف عبور کنند و ایمان به خدا را محورِ تشکیل و استحکام جامعه بدانند و منشأ و مشروعیت قدرت و «مکنت» را از خدای متعالی تلقی کنند و براساس آن حاکمیتی فراگیر جهت اجرای فرامین الهی تأسیس کنند. شاید بزرگترین معجزه قرآن و پیامبر اکرم(ص) همین انقلاب معناشناختی و تحولِ بنیادین در جهانبینی اعراب بود که در بازهای محدود آنها را از کوچکترین واحد اجتماعی یعنی "قبیله" به بزرگترین قالب اجتماعی یعنی "امت" رهنمون شد و بستر شکلگیری تمدن را پدید آورد.
با ضمیمه کردن معنایِ «مکنت» به مفهومِ امت، مفهوم «ایمان» وارد مرحله تمدنسازی میشود. امتِ به «مکنت» رسیده در آستانة تمدنسازی قرار دارد و اسباب لازم جهتِ تحقق عینی تمدن اسلامی در اختیار او قرار گرفته است«إِنّا مَکَّنّا لَهُ فِی اَلْأَرْضِ وَ آتَیْناهُ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ سَبَباً»(کهف:84). این امتِ مکین هست که میتواند«کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ»(ال عمران:110) باشد و از آثار هویتبخش امتِ مکین «تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ اَلْمُنْکَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللّه» (ال عمران: 110)هست که نمادِ تمایزبخش تمدنِ اسلام از دیگر تمدنها همین ایمان به الله تعالی و عنصر بیبدیل امر به معروف و نهی از منکر است.
نمودار ایمان، امت، «مکنت» و تمدن
- معناشناسی لغوی و اصطلاحی «مکنت»
ماده «مکن» جمعاً 16 مرتبه در 12 سوره و در شش صورتِ «مکین»، «مکنون»، «مکنی»، «مکناهم»، «مکناکم» و «مکنا» بهکار رفته است.
المَکْنُ و[المَکِنُ]: تخم مارمولک و مانند آن(فراهیدی1414ق، ج5: 387) المکن: تخم سوسمار، ملخ و مانند آن، مفرد آن «مکنة» هست، مکین: صفة مشبهة که دلالت بر ثبوت میکند، مَکُنَ: صاحب منزلت و رفعت شأن و مقام، مَکَّنَ: برای او سلطنت و قدرت قرار داد. در نهایت دلالت جامع بین همه این معانی همان معنای ثبوت هست چه حسی و مادی باشد و چه معنوی.(امام داوود، دانشگاه قاهره مصر: مکاتبه ایمیل) مکن: افعالى از «مکن» مشتقّاند از قبیل: امکن، مکّن، تمکّن و غیره که همه بمعنى قدرت و اقتدار و قدرت دادن بهکار میروند، احتمال هست که اصل همه «کون» باشد(قرشی، 1371، ج6 :269).
المَکِین[کون]: آنکه داراى مقام و منزلت بزرگ است. المَکِین-ج مُکَنَاء [مکن]: عالیمقام و مرتبت. مَکِنَ- مَکْناً تِ الجرادةُ و نحوُها: ملخ تخم پاشید یا تخم در جوف آن گرد آمد.مَکُنَ- مَکَانَةً عند الأَمیر: نزد امیر مقام و منزلتى یافت،- الشّیءُ: نیرومند و محکم و راسخ شد. مَکَّنَ- تَمْکِیناً [مکن] هُ من الشیءِ: او را بر چیزى قدرت و توانائى بخشید،- الشّیءَ:آنرا توانائى بخشید. المَکْن- مص، تخم ملخ و مانند آن. المَکِن- تخم ملخ و مانند آن. المُکْنَة- نیرومندى و سختى. المَکْنَة- ج مَکْنات: واحد (المَکْن) است. المَکِنَة- توانائى، واحد (المکِن) است، آلت و ابزار.(بستانی، 1375: 856)
مکن: قوله تعالى اعْمَلُوا عَلى مَکانَتِکُمْ(انعام:135)و مَکَانَاتِکُمْ بهمعنى" على غایة تمکنکم و استطاعتکم" أو على ناحیتکم و جهتکم التی أنتم علیها. قوله مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْض(حج:41) أی ثبتناهم و ملکناهم یقال مَکَّنْتُکَ، و مَکَّنْتُهُ من الشیء تَمْکِیناً: جعلت له علیه سلطانا، و قدرا، فتمکن منه. و له مُکْنَةٌ أی قوة و شدة.)طریحی، 1375، ج6: 318)
در اکثر لغتنامهها معنای لغوی «مکن» را بیض الضب(تخم سوسمار) بیان کردهاند، نخستین کسی که درباره «مکن» معنای بیضالضب را در صدر معانی قرار داد الخلیل در العین بود(فراهیدی، 1414، ج5: 387) که اکثر معاجم به پیروی از وی همین معنا را در رأس معانی قرار دادند در حالیکه به نظر میرسد جناب مصطفوی در التحقیق سخن عالمانهتری را ذکر کردهاند، ایشان میگوید:« أن الأصل الواحد فی المادة: هو استقرار مع قدرة و من آثاره العظمه و الارتفاع و السلطنه و القدرة و الشدة و التیسّر و الکون علی موضع. و أمّا بیض الضبّه: و البیض جمع بیضه. و الضبّه و الضبّ: بالفارسیه یقال لنوع ـسوسمارـ و هو بحریّ و بریّ و یعیش مدّة مدیدة و یتغذّی من الرطوبه و الهواء و من الحشرات الصغیره و یسمّی الصغار منها بالفارسیة ـمارمولکـ و هو من الحیوانات الّتی لا ایذاء فیها و فی حیاة الحیوان ـ إذا أرادت الضّبه أن تخرج بیضها حفرت فی الأرض حفرة و رمت بیضها فیها و ضمّتها بالتراب و تتعاهدها کلّ یوم حتّی یخرج فی أربعین یوماً، فإطلاق المادّه علی البیض للضبّ: بمناسبة استقرار و قوّة فیها حیث تحفر الأرض و توضع البیض فیها ثمّ تختلط بالتراب، فما فی البیض ما یکون علی مثلها فی هذه الصفه والأستقرار(مصطفوی، 1360 ، ج11 :150).» بنابراین ماده «مکن» در اصل به معنای جاگرفتن، ثبات و استقراریافتگی است و معانی دیگر از همین معنا منشعب شده است. در نتیجه تمکین از مکانت یعنی استقرار همراه قدرت است و اطلاق این ماده بر تخم سوسمار از جهت استقرار و قوّه در آن است، فرق میان «مکّنه»، «مکّنله» و «مکّن منه» آن است که در اولی خود او را متمکن و مسلط قرار داد و در دومی وسیله تمکّن و تسلط برایش فراهم کرد و در سومی به شخص یا اشخاص دیگری تمکّن داد تا درباره وی و ضد او اعمال شود«تمکین به معنای اسکان و توطینِ در زمین است»(طریحی، 1375، ج6: 317).
نمودار معناشناسی واژه «مکن»
- معناشناسی واژگان همسو با «مکنت» در قرآن و مناسبت معنایی آنها
چنان که در مباحث تفسیری و تاویلی قرآن تبیین شده است، هر یک از واژگان کانونی قرآن، یک میدان معناشناسی دارند که در تداخل این میدانها و ارتباط میان آنها، مفاهیم و معانی کلمات قرآنی بهتر و دقیقتر شناخته میشوند(شهیدی، 1388: 128)
براین اساس رسیدن به معنای روشنی از مفهوم «مکن» در دستگاه معناشناسی قرآن، نیازمند واکاوی بافتهای کاربردی این واژه در متن قرآن کریم هستیم. مطالعه آیاتی که «مکن» در آنها به کار رفته است، از ارتباط این مفهوم با بعضی دیگر از مفاهیم سیاسی، فرهنگی و اجتماعی حکایت دارد. بنابراین به واکاوی مفاهیم همسو با «مکنت» در قرآن پرداخته میشود.
ـ یکی از اساسیترین مفهومها در قرآن «قدرت» است که در حوزه مفهومی «مکنت» قرار دارد، قدرت در لغت به مفهوم مالک بودن امری، اندازهگیری، مقایسه و تدبیر آمده است(ابن منظور، 1988 :ذیل «قدر») در لغت قرآنی قدرت به معنای آن است که خدای سبحان بر اموری داوری و حکم میکند. شب قدر نیز از همین لغت است، این لغت با «علی» متعدی میشود که به معنای «تمکن امری» است(طریحی، 1375، ج4: ذیل «قدر») راغب معتقد است:«قدرت چنانچه برای انسان به کار رود به معنای تمکن از انجام امری است و اگر برای خداوند بهکار رود به معنای نفی ناتوانی از اوست و محال است که کسی جز خداوند به قدرت مطلق توصیف شود. بنابراین قدرت مطلق خداست و لازم است کاربرد قدرت برای دیگران مقید به چیزی شود و بگوییم انسان بر فلان امر قادر است(راغب اصفهانی، 1404: 658) در نگاه کلی قدرت یا نیرو به معنی توان داشتن بر چیزی و مترادف استطاعت است(صلیبا، 1366، ج1: 518) برتراند راسل قدرت را پدید آوردن اثر مطلوب تعریف میکند(راسل، 1367: 55).
ـ «قوة» یکی از مفهومهایی است که در قرآن به کار رفته است و در حوزه مفهومی «مکنت» قرار دارد، قوه به معنی قدرت، توان و نیرو است که به خداوند و انسان داده میشود. «وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ وَ رَفَعْنا فَوْقَکُمُ اَلطُّورَ خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ(بقره: 63) ملاصدرا باتوجه به همین آیه معتقد است که قوه همان قدرت است و چنین مینماید که قوه در اینجا قدرت و آن مبدأ دگرگونی در امر دیگر گفته میشود و گاه به چیزی اطلاق میشود که ممکن است از آن فعلی یا انفعالی صادر شود یا صادر نشود که این معنا مقابل «فعل» قرار میگیرد، این قوه فعلی و تحقق یافته هنگامی که همراه شعور و اراده باشد «قدرت» نامیده میشود(صدرالمتألهین، 1419، ج3 :457) قدرت، داشتنِ توانایی ضدین است، میتواند بر پایه مقاصد مختلف فعلیت یابد. به عبارت دیگر قدرت از وسایل است نه هدفها. از دید اخلاقی خنثی است و تنها در چاچوب طرحی که خواست یا هدفی برای آن در نظر میگیرد معنا پیدا میکند(اسپکتور،1399: 11).
ـ واژه بعدی «سلطه» هست که نزدیک به حوزه مفهومی «مکنت» هست، به معنای قوت و زور(فارس،1404:ذیل سلط) یا «تمکن، برتری و تفوّ و قدرت» است(مصطفوی، 1375: ذیل سلط) «سلط» در حوزه کاربردهای اجتماعی و سیاسی، به رابطة آمیخته به قدرت میان دو شخص یا دو گروه یا دو دولت اطلاق میشود(آقابخشی، 1376:126) اصل در «سلطنت» قدرت است(طریحی، 1375:ذیل«سلط»).
ـ واژه دیگر مُلک و مِلک هستند که با مفهوم «مکنت» ارتباط نزدیکی دارند، مُلک به معنای تسلط و حاکم بودن بر چیزی است بهگونهای که اختیار فرد در دستان خودش باشد(مصطفوی، 1375، ج11:162) مِلک بر دو قسم است؛ به معنای تملّک و سرپرستی یا به معنای قدرت بر سرپرستی است، خواه سرپرستی امر را در اختیار داشته باشد یا نداشته باشد(اصفهانی، 1404: ذیل «مَلک»).
ـ واژه دیگر «وَلایت» هست به معنای محبت و با کسر «واو» به معنای امارت و رهبری، تولیت و سلطنت است. گفته میشود در هر قرائت، معنای «دولت» وجود دارد، «ولی» کسی است که دارای نصرت و معونت است(طریحی، 1375: ذیل«ولایت»).
ـ واژه دیگر «حکم» هست که در حیطه معناشناختی «مکنت» قرار میگیرد. «حکم» داوریِ همراه با علم، فهم و داوری به عدل است. در معنای «حکم» منع و بازدارندگی نیز وجود دارد و چیزی است که فرد را از فساد باز میدارد(فراهیدی، 1414، ج3: 66).
- واژه دیگر «عزت» است که به حالتی گفته میشود که مانع مغلوب شدن انسان میگردد(راغب اصفهانی، 1404: 563) عزیز فردی است که برتری مییابد. در قرآن کریم عزت به خدای متعالی، رسول خدا و مؤمنین اختصاص دارد. خدای سبحان در دو جا همه عزت را برای خودش میداند«إِنَّ اَلْعِزَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً»(نساء:139 و یونس:65) و در جای دیگر عزت به خدای سبحان و در کنار آن از پیامبر و مؤمنان نیز یاد شده است.« یَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَى اَلْمَدِینَةِ لَیُخْرِجَنَّ اَلْأَعَزُّ مِنْهَا اَلْأَذَلَّ وَ لِلّهِ اَلْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لکِنَّ اَلْمُنافِقِینَ لا یَعْلَمُون»(منافقون: 8).عزیز بودن خدای متعالی روشن است، عزیز بودن پیامبر(ص) و مؤمنان نیز این است که به صورت تشریعی و به امر خدا تاثیرگذاری در عرصههای مختلف زندگی اجتماعی به ایشان واگذار شده است. شأن نزول سوره منافقون و این آیه نیز تأیید میکند که مقصود آن است که منشأ قدرت، خدای متعالی است و بخشی از این قدرت را به پیامبر(ص) و مؤمنان واگذار کرده است(سیوطی، 1423، ج6: 224) با نزول این آیه خدای سبحان قدرت را در خودش و پیامبر(ص) و مؤمنان در جایگاه عاملان قدرت الهی منحصر کرده است.
ـ «غلبه» به معنای استیلا و قهر است(راغب اصفهانی، 1412: 611) در فارسی نیز این دو واژه قهر و غلبه گاهی با هم به کار میرود. برخی اصل این واژه را به معنای چیرگی و برتری با قدرت و قهر و استیلاء را از لوازم آن میدانند(مصطفوی، 1360، ج7: 248) این واژه با شقوق آن در شش محور قابل دستهبندی است:1. غلبه خدای سبحان بر امرش(یوسف:21)؛ 2. غلبه پیامبر خدا در مقابل فرعونیان(قصص: 35)؛ 3. غلبه حزبالله(مائده:56)؛ 4. غلبه موحدان در جریان اصحاب کهف(کهف:21)؛ 5. غلبه جنود الهی(صافات:173)؛ 6. غلبه مجاهدان صابر راه خدا(انفال: 55)؛ باید توجه داشت که هر نوع غلبه و استیلاء مورد تأیید قرآن کریم نیست،«کَتَبَ اَللّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِی إِنَّ اَللّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ»(مجادله:21)«خداوند چنین مقرر داشته که من و رسولانم پیروز میشویم چراکه خداوند قوی و شکستناپذیر است». منظور از کتابت خدا قضایی است که میراند و ظاهر اطلاق غلبه و بدون قید آوردنش این است که خدا از هر جهت غالب باشد، هم از جهت استدلال و هم از جهت تأیید غیبی و هم از جهت طبیعت ایمان به خدا و رسول(طباطبایی، 1374، ج19: 195).
حاصل آنکه بین همه این اصطلاحات با «مکنت» رابطه معنایی مستقیم و احیاناً اعم و اخص وجود دارد و بر ای فهم درست یا دقیق آموزه «مکنت» به عنوان اصطلاحی اعم ،توجه به همه این کاربردها سودمند است.
نمودار «مکنت» و مفاهیم همسو در بافتار قرآن کریم
مفهومشناسی «مکنت» در قرآن
اشاره شد که «مکنت» از مفاهیم قرآنبنیان به شمار میآید و معنایی جامعتر و فراگیرتر از قدرت دارد و همچنین بسیاری از مترادفهای دیگر در آن تعبیه شده است و به صورت پارادیمی قرآنی در صورتبندی و معنابخشیِ تمدن میتواند نقش ایفا کند.
- «مکنت» مادی و معنوی
مطابق آیه شریفه «وَ لَقَدْ مَکَّنَّاکُمْ فِی الْأَرْضِ وَ جَعَلْنا لَکُمْ فیها مَعایِشَ قَلیلاً ما تَشْکُرُونَ»(اعراف:10) ؛ خدای متعالی، انسان را در زمین ساکن کرد و او را مکان و مکانت بخشید یعنی او را به تصرف در زمین و زمینیها توانمند ساخت و برای استمرار حیات از رزق مادی و معنوی بهرهمند کرد.(رک: جوادیآملی، 1392، ج28: 155) از آنجایی که تمدن امری اینسویی و این دنیایی است و در پی ایجاد امکانات برای معیشت و بهربرداری آحاد جامعه میباشد، و «معیشت هم به معنای ابزار کسب و زندگی است»(فیومی، 1405، ج2: 440) تمکین، قدرت بخشیدن و ابزار کار را در اختیار دیگری قرار دادن و راهنمایی کردن بر انجام کار است، َلَّذِینَ إِنْ مَکَّنّاهُمْ فِی اَلْأَرْضِ أَقامُوا اَلصَّلاةَ وَ آتَوُا اَلزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ اَلْمُنْکَرِ وَ لِلّهِ عاقِبَةُ اَلْأُمُورِ(حج:41)یعنی ما به آنها وسایل کارها را عطا کردیم و در زمین قدرت بخشیدیم تا نماز بگزارند و حقوق واجب مالی را ادا و حق(معروف) را احیا و ترویج کنند و باطل(منکر) را اماته و نفی کنند(طبرسی،1372، ج7: 140) پس از نظر قرآن، «مکنت» اعطا کردن هرچیزی است که فعل با آن انجام میشود اعم از قدرت، علم، سلامتی و هر چیز دیگری که فعل برای تحقق به آن نیاز دارد، یعنی اسباب لازم و مکفی در اختیار صاحبان «مکنت» برای تحقق فعل قرار داده میشود(طوسی، بیتا، ج7:323).
چهبسا که کلمه «مکان» و «مکانت» به استقرارگاه امور معنوى اطلاق مىشود، مثل اینکه مىگوئیم: فلانى مکانتى در علم دارد یا مکانتى در نزد مردم دارد و وقتى گفته مىشود: من فلانى را از فلان چیز امکان دادم و او تمکن یافت، معنایش این است که او را قدرت دادم و او قادر بر آن شد، ولى این تعبیر از باب کنایه است و شاید مراد از اینکه فرمود: وَ کَذلِکَ مَکَّنّا لِیُوسُفَ فِی اَلْأَرْضِ... ما یوسف را در زمین تمکین دادیم این باشد که ما او را طورى در زمین جاى دادیم که بتواند در زمین از مزایاى حیات، با وسعت هر چه بیشتر تمتع ببرد(طباطبایی، ج11: 148) ارتباط میان «مکنت»بخشی در زمین از سوی خدای قادر و مهیا بودنِ اسباب کسب و زندگی نشان میدهد که از یکسو «مکنت» امری قدسی است که منشأ و مبدأ آن خدای متعالی است و از سوی دیگر تأمین و آبادانی دنیا برای رسیدن به مقصدی خاص در تعریف تمدن جای میگیرد و همین امر نقطه عزیمت تمدنی آموزه «مکنت» در قرآن هست.
تمکین دوگونه مادی(مکان) و معنوی(مکانت) دارد، زیرا در آیات پسینِ همین آیه دهم سوره اعراف که در حکم شرح پس از متن و تفصیل بعد از اجمال است، هم از بدن انسان سخن به میان میآید و هم از جان انسان. در پایان آیه نیز کلمه «تَشکُرون» شکر نعمتهای بدنی و روحی، هر دو را فرا میگیرد و تأکید «لام» و «قد» نیز برای یادآوری بیشتر این دو نعمت است.(جوادیآملی، 1392، ج28: 157) «کُنت»، قدرت را به دو گونه قدرت مادی و قدرت معنوی تقسیم میکند و معتقد است برای حفظ و دوام نظم اجتماع و رعایت نظم عمومی نیاز به ترکیب قدرت مادی و قدرت معنوی است، معتقد است:« گونه نخست بی هیچ واسطه بر اعمال بار میشوند به این منظور که برخی از آنها را برانگیزند و برخی دیگر را مانع شوند این گونه نفوذ متکی به قدرت یا ثروت است که آن نیز در حکم قدرت و نزد ملتهای متجدد معادل با آن است چرا که پیشرفت تمدن، قدرت ناشی از برتری صنعتی را جایگزین قدرت مدنی کرده است که از آغاز وابسته به برتری نظامی بود. گونه دوم مربوط به تنظیم عقاید، امیال، ارادهها و در نهایت مربوط به تمام گرایشهاست: پایه آن اقتدار اخلاقی هست که در آخرین تحلیل ناشی از برتری هوش و روشنبینی است(اسپکتور، 1399: 70).
گفتنی است که در تمکین چند چیز لازم است: آفرینش مکان؛ خلقت متمکّن؛ استقرار آن در مکان؛ تأمین نیازهای وی. این امور چهارگانه درباره تن آدمیاند، چنان که تفکر، اراده، ارسال رسول و انزال کتاب و ارائه راه رسیدن به هدایت، تمکن معنوی(مکانت) و در زمینه جاناند(جوادیآملی، 1392، ج28: 157). هر انسان باایمانی صاحب منزلت و مرتبت و تمکّن معنوی است؛ لیکن خدای سبحان به مؤمنان غیرعالم یک درجه و به مؤمنان عالم درجاتی از رفعت مکانتی میبخشد:«یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ »(مجادله:11)حضرت جبرئیل امین:« ذی قُوَّةٍ عِنْدَ ذِی الْعَرْشِ مَکینٍ »(تکویر:20) و حضرت ادریس: «وَ رَفَعْناهُ مَکاناً عَلِیًّا»(مریم:57) دو نمونه قرآنی از بهرهمندان از تمکن معنویاند.
برخی اهداف قدرت از دیدگاه قرآن را با استناد به آیات «مکنت» به دو دسته مادی و معنوی تقسیم میکنند. اهداف مادی در نظر اینان عبارتاند از: برقراری امنیت، عدالت و تحقق آزادی است و اهداف معنوی: تحقق اراده الهی، هدایت، پیروزی و موفقیت(میراحمدی، 1392: 56-69) چنان که برخی دیگر معتقدند: هدف قدرت معنوی، حکومت بر عقاید یعنی برپایی و نگهداریِ اصولی است که باید حاکم بر روابط گوناگون اجتماعی باشند. به همان اندازه که روابط اجتماعی متمایز و گوناگوناند، این نقش کلی به بخشهای متعددی منقسم میشود، زیرا میتوان گفت هیچ امر اجتماعی وجود ندارد که قدرت معنوی اگر خوب سازمانیافته باشد، یعنی در هماهنگی کامل با سطح تمدن جامعه باشد، به نوعی در آن اعمال نفوذ نکند. بنابراین کار اصلی قدرت معنوی مدیریت تمامی نظام اندیشهها و عادتهای لازم برای آمادگی افراد در رعایت نظم اجتماعی که باید در آن زندگی کنند و تا آنجا که امکان دارد سازگار کردنِ آنها با هدف خاصی است که باید به عهده گیرند. قدرت معنوی با این عمل نیروهای خود را به نحوی قاطع میآزماید و در همین حال مستحکمترین پایههای اقتدار عمومی را بنیان مینهد.(اسپکتور، 1399: 71) محقق دیگری مؤلفههایِ قدرت سیاسی در قرآن را باتوجه به برخی آیات «مکنت» به دو گونة مادی و معنوی تقسیم میکند، برای مؤلفههایِ مادیِ قدرت سیاسی به توان مالی، توان نظامی و توانمندی جسمی اشاره میکند و مؤلفههایِ معنوی قدرت سیاسی در قرآن را علم و دانایی، استقلال سیاسی، اتحاد، رهبری، ایمان و روحیة معنوی بیان میکند(سیدباقری، 1398: 94-130) حاصل آنکه؛ «مکنت» امری دوسویه هست که امکانات معنوی و مادی را در اختیار صاحبان «مکنت» قرار میدهد. استواری تمدنهای الهی در همان «مکنت» معنوی آن نهفته است که باید آن را حفظ و تقویت کرد.
تحقق عینی و نهایی «مکنت» در زمین توسط تمدن جهانی امام عصر(عج) شکل خواهد گرفت که شرق و غرب عالم در اختیار او قرار خواهد گرفت و مردم جهان به دوران تازهای از تاریخ وارد میشوند و از ثمرات آن «مکنت» بهرهمند میشود، ملک مهدوی همانا «مکنت» مادی و معنوی را توامان خواهد، هم مکان و هم مکانت را از جانب خدای سبحان دریافت خواهد کرد و تمدنِ ناب اسلام را تحقق خواهد بخشید.( قمی، 1404، ج2: 87؛ کوفی، 1410: 274؛ بحرانی، 1374، ج3 :888 ).
نمودار تقسیمبندی «مکنت» بر اساس آیه 10 سوره اعراف
- قدسی بودن «مکنت»
«مکنت» امری قدّسی است که رابطه مستقیم با معنویتِ خداسو دارد، برخلاف بنیان اندیشهای تمدن غرب که از قدرت و لوازم آن قداستزدایی کرده است، از نظرگاه قرآن قدرت و فراتر از آن «مکنت» امری قدسی است، نویسنده کتاب معرفت و معنویت مینویسد:«نهاد تجدد که همواره آمیخته با قداستزدایی در تمام شؤون بوده است، در غرب باعث جدایی امر قدسی و معنویت شده است، وی با اشاره به احیای تفکر سنتی و حکمت خالده، که هسته اصلی آن همان متافیزک به معنای سنتی آن است و همچنین باتوجه به گفتار حکمای تمدّنهای مختلف کوشیده است نشان دهد که قداست وجود دارد و منشأ آن امر قدسی یعنی الله تعالی است»(نصر، 1380: 9) وقتی «مکنت» با تمام لوازم آن از لحاظ هستیشناسی امری قدسی تلقی شود لاجرم کارکردهای تمدنیآن هم ضابطهمند و بر اساس آوردههای وحیانی خواهد بود. بر خلاف جان اسپوزیتو در کتاب آینده اسلام که معتقد است اساساً اسلام نگاهی به قدرت و حاکمیت ندارد و روی آوردن مسلمانان به قدرت را امپراتوری شیطانی جدید قلمداد میکند(اسپوزیتو، 1398: 108) آموزه «مکنت» در قرآن این نظر را مردود میداند و نهتنها اسلام به «مکنت»، قدرت و حاکمیت نظر دارد، بلکه آن را امری قدسی و منشأ قدرت را خدای قادر معرفی میکند که آن را به بندگان خود عطا میکند تا در تحقق آرمانهای الهی از طریق آن قدرت و حاکمیت اقدام کنند، و اگر از آن قدرت در جهت منافع دنیایی استفاده کنند مردود و محکوم به هلاکتاند.
نمودار منشأ «مکنت» از نظرگاه قرآن
شکر نعمتِ تمکّن و اقتدار در بهرهوری از این ابزار خدادادی برای اقامه حق و ارکان دین است؛ مانند برپا داشتن نماز، ادای زکات، اجرای امر به معروف و نهی از منکر: « الَّذینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ»(حج:41) همانگونه که حضرت یوسف(علیهالسلام):« وَ کَذلِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الْأَرْضِ»(یوسف: 21 و 56) و داود و سلیمان(علیهماالسلام):«یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ »(ص:26)؛ «وَ لَقَدْ آتَیْنا داوُدَ وَ سُلَیْمانَ عِلْماً وَ قالاَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی فَضَّلَنا عَلی کَثیرٍ مِنْ عِبادِهِ الْمُؤْمِنینَ »(نمل:15) از حکومت و اقتدار خود در گسترش آیین توحیدی استفاده کردند؛ نه آنکه مانند قارون، فرعون و هامان، از اقتدار خویش برای تباه ساختن خود و دیگران بد بهره گیرند و سرانجام به نابودی گرفتار آیند: «أَ لَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ ما لَمْ نُمَکِّنْ لَکُمْ .... َأَهْلَکْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ »(انعام:6)؛ « وَ قارُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مُوسی بِالْبَیِّناتِ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ * فَکُلاًّ أَخَذْنا بِذَنْبِهِ»(عنکبوت: 39-40)
- کاکردهای مثبتِ «مکنت»
آوردههای مثبت «مکنت» در سه محور قابل دستهبندیاند:
از نظرگاه ابن ادریس ضرورت تشکیل نظام فراگیر و دولت به دو صورت قابل توجیه است:
الف. از راه مشارکت در نظام جور(در مواردی که مشروعیت دارد) و ایجاد دولت در دولت؛
ب. از راه انجام وظیفه امر به معروف و نهی از منکر در بخشهای اجرایی، افتایی و قضایی.
مفهوم این سخن آن است که در هر دو حالت بنابر وظیفه امر به معروف و نهی از منکر که یک مسئولیت همگانی و در بخشی بدون شرط اذن امام(ع) است، عموم مردم مکلف به ایجاد قدرت سیاسی و تشکیل دولت به یکی از دو شکل مذکور هستند و در آن بخش نیز که احتیاج به احراز اذن امام(ع) است، بر فقهای شیعه لازم است که به یکی از دو صورت فوق اقتدار و حکومت دینی را در افتاء و قضاوت و تنفیذ احکام جزایی اسلام به اجرا درآورند(عمید زنجانی، 1389: 49)
مراد از «مکنت» دادن در زمین، حکومت و سلطنت است. خداوند سوگند یاد کرده است که او حاکمان را یارى مىکند، مشروط بر اینکه آنان میان دو چیز گرد آورند 1. حق خدا را که بر خودشان دارد، ادا کنند؛ نظیر روزه و نماز و نیز حق او را که در اموالشان دارد، پرداخت کنند، همانند حج و زکات. خداى سبحان از عبادت جسمى به «نماز» و از عبادت مالى به «زکات» تعبیر کرده است. 2.در میان مردم به عدالت رفتار کنند، حق را احقاق و باطل را ابطال کنند. مراد از امر به معروف و نهى از منکر نیز همین است(مغنیه،1424، ج5: 334) چنانچه تمکن دادن به حضرت یوسف(علیهالسلام) اهدافی داشت ازجمله: دعوت به توحید و ریشهکنی شرک و اجرای احکام الهی مانند سایر پیامبران و همچنین مدیریت بحرانهای جامعه و حل مشکلات آنها(جوادیآملی، 1395، ج40: 289).
کسانی که اگر در زمین به آنها «مکنت» داده شود اقامه نماز میکنند: چنانکه از یک سو نماز نماد همه عبادات است و از سوی دیگر اقامه نماز یعنی فراهم آوردن شرایط عینی برای اقامه آن مانند ساختن مساجد برای خدا، امنیت معنوی؛ همچنین پرداخت زکات: شامل تمام جهات انفاق واجب و پسندیده است و به برقراری عدالت اجتماعی و حتی سعادت در جامعه مسلمانان کمک میکند. امر به معروف نمادی است برای انجام دادن آنچه شرع مقدس امر کرده است و نهی از منکر سمبلی است برای رفع تمام منکرات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی(مدرسی، ج8: 76 ) "نماز" سمبل پیوند با خالق است و"زکات" رمزى براى پیوند با خلق، و امر به معروف و نهى از منکر پایههاى اساسى ساختن یک جامعه سالم محسوب مىشود و همین چهار صفت براى معرفىِ صاحبانِ «مکنت» کافی است و در سایه آن سایر عبادات و اعمال صالح و ویژگیهاى یک جامعه با ایمان و پیشرفته فراهم است(مکارم شیرازی، ج14: 118)
چنان که پیداست، از نظرگاه قرآن کریم نگاه تمدنی به «مکنت» و آثار آن نگاهی کارکردگرایانه و فرجامگرایانه است که آیه« وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ»(حج:41) به آن اشعار دارد؛ ایجاد زمینه، نهادها و ساختارهای سعادتبخش و هویدا شدن آثار سعادت از کارکردهای مثبت آموزه «مکنت» در قرآن است، باید توجه داشت که جوامع و گروههای متمکن در برابر تمکنی که از جانب خدای متعال دریافت کردهاند مسئول هستند، با توجه به این مفاهیم میشود ساختارهایی را ایجاد کرد که به تمدنسازی اسلامی کمک کند. براساس آموزه «مکنت» در قرآن عوامل تکوین و رشد و حتی انحطاط تمدن در دو بخش عوامل انسانی و عوامل غیرانسانی قابل تقسیم هست که در دو بُعد محتوایی و ساختاری قابل شناسایی است.
نمودار عوامل تکوین، رشد و انحطاط تمدن با توجه به آموزه «مکنت» در قرآن
مظهر توسعه بشر در تاریخ، ظهور تمدنهاست. برای خلق تمدن بزرگ اسلامی نیازمند لوازم ساختاری و محتوایی هستیم. ساختارها هم باید تمدنساز بشوند، مانند دولت تمدنساز، مجلس تمدنساز، دانشگاه تمدنساز، خانواده تمدنساز و نظام تمدنساز. «مکنت» تأمینکننده مفاهیم ساختاری تمدنساز از نظرگاه قرآن کریم است. به لحاظ محتوایی هم هر آنچه محتواست باید تمدنساز باشد مانند: فلسفه تمدنساز، دین تمدنساز، انتظار تمدنساز، علم تمدنساز و ... تمدناندیشی در هر جامعهای چه به لحاظ ساختاری و چه به لحاظ محتوایی آن جامعه را به تمدن میرساند. بنابراین باید ساختار و محتوا تمدنی بشود، البته باید توجه داشت تمدنسازی یک فرآیند است نه یک پروژه که با دستور ایجاد بشود، بلکه باید روند طبیعی و پیچیده خود را طی کند تا تمدن تحقق یابد و البته پروژهها میتوانند این فرآیند را سرعت ببخشند.
نتیجهگیری و پیشنهادها
فلسفه «مکنت» در قرآن برای توجه دادن به این نکته است که اساساً قرآن و اسلام به قدرت، حکومت و لوازم آن توجه دارد و منشأ «مکنت» را خدای متعالی و امری قدسی میداند که خدای سبحان استعداد آن را در همه قرار داده است از اینرو، همه انسانها بالقوه و برخی که بر خوردار از «مکنت» شدهاند بالفعل در قبال آن مسئول هستند و باید در تحقق مقاصد الهی و اجرای فرامین الهی از «مکنت» استفاده کنند، «مکنت» در واقع همان استقرارِ همراه با قدرت، ثبات و عزت هست که لوازم، اسباب و زمینة اِعمال قدرت را برای صاحبان «مکنت» فراهم میآورد.
واژه «مکنت» جایگزین مناسب و بومی برای واژه «تمدن» هست و واژگانی نظیر مُلک، امت، حکم، ولایت و ارض ساختار آموزه «مکنت» در قرآن را شکل میدهد و شاخصه اصلی آن ثبات و استقراریافتگی، قدسی بودن و در جهت رشد حقیقی مردم حرکت کردن هست و آثار آن در تأسیس نظامات و نهادهای سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و امنیتی- اجتماعی در مقیاس جهانی منعکس شده است، اینها بر فرض استفاده صحیح و مشروع از «مکنت» هست نه استفاده ستمگرانه از آن.
تمدن نوین اسلامی آخرین، جامعترین و کاملترین حلقه تمدن الهی در زمین خواهد بود که همان تمدن یکپارچه مهدوی است، در تمدن مهدوی «مکنت» مادی و معنوی در مقیاس جهانی توامان حضور دارند، آن چیزی که موجب اسلامیت تمدن میشود همین آثارِ مبتنی بر ایمان و «مکنت» مثبت و آثار کاربردی آن مانند تأمین امنیت جامعه، مدیریت بحرانها و ایجاد، تثبیت و گسترش معنویت خداسو مانند اقامه نماز و ایتای زکات و امربه معروف و نهی از منکر است.
فهرست منابع
قرآن کریم.
آقابخشی، علی و مینو افشاریراد،(1376)؛ فرهنگ علوم سیاسی؛ چ3، تهران: مرکز مطالعات علمی ایران.
آلوسى، محمودبنعبدالله،(1415)، روحالمعانی فی تفسیر القرآنالعظیم و السبعالمثانی محقق: عبدالبارى عطیه، على، بیروت، چ اول، انتشارات دار الکتب العلمیة، منشورات محمد علی بیضون.
ابن منظور،(1988) لسان العرب، بیروت، انتشارات دارالجیل.
الویری، محسن،(1394)، کارکرد تمدنی قرآن؛ یک بررسی مقدماتی در قلمرو تمدن پیشین اسلامی، فصلنامه نقد و نظر، سال بیستم، شماره چهارم.
اسپکتور، سلین(1399)، قدرت و حاکمیت در تاریخ اندیشه غرب؛ ترجمه عباس باقری، تهران، نشر نی.
اسپوزیتو، جان،(1398)، آیندة اسلام؛ ترجمه مهدی امینی، تهران، نشر ثالث.
ایزتسو، توشیهیکو(1378)، مفهوم ایمان در کلام اسلامی، ترجمه زهرا پورسینا، تهران، انتشارات سروش.
امین، نداف؛ صحرائی، رضامراد؛ رهبر، بهزاد،(1400) واژه به مثابه گفتمان: بررسی پیوند واژه با دورهها و گفتمانهای تاریخی، فصلنامه پژوهشهای زبانی، سال12، شماره 1، بهار و تابستان1400/5
بابایی، حبیبالله،(1399)، تنوع و تمدن در اندیشه اسلامی، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.
بحرانى، سید هاشم بن سلیمان،(1374)، البرهان فی تفسیر القرآن، چ اول، قم.
بستانى، فواد افرام،(1375)، فرهنگ ابجدى، تهران، چ دوم، انتشارات اسلامی.
بهمنی، سعید؛ محمدی، محمدعلی،(1400)، مؤلفههای شناسای دادههای تمدنی قرآن.آموزههای قرآنی
پاکتچی، احمد،(1400)، روششناسی پیوند میان دستگاه مفهومی قرآن کریم و علوم مدرن، تهران، چ اول، دانشگاه امام صادق(ع).
پرتال میز تمدن،(1400)، amena.bou.ac.ir
جوادیآملی، عبدالله، (1390)، تفسیر تسنیم، ج 24، قم، چ اول، نشر اسرا.
جوادیآملی، عبدالله، (بهار 1392)، تفسیر تسنیم، ج 28، قم، چ اول، نشر اسرا.
جوادیآملی، عبدالله، (زمستان 1395)، تفسیر تسنیم، ج 40، قم، نشر اسرا.
جاناحمدی، فاطمه،(1395)، تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی، قم، دفتر نشر معارف.
خامنهای، سیدعلی،(1379)، حدیث ولایت.مجموعه رهنمودهای مقام معظم رهبری، تهران: سازمان تبلیغات اسلامی.
حقى برسوى، اسماعیل بن مصطفى، تفسیر روح البیان، بیروت، چ اول، انتشارات دار الفکر.
دانشکیا، محمدحسین؛ زارعخفری، ایّوب.(بهار و تابستان:1401)، تبیین نقش قانون الهی در پایایی تمدن اسلامی از نظرگاه آیتالله جوادیآملی، دوفصلنامه علمی مطالعات بنیادین تمدن نوین اسلامی، دوره5، شمار1، صص191-220.
دورانت، ویل،(1378)، تاریخ تمدن(مشرقزمین گهواره تمدن)، ترجمه احمد آرام، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی.
راغب اصفهانی، حسینبنمحمد،(1404ق)، المفردات فی غریب القرآن، قم، دفتر نشر الکتاب.
راسل، برتراند؛(1376)، قدرت، ترجمه نجف دریابندری، ج2، تهران، انتشارات خوارزمی.
زارعخفری، ایوب،(1398)، تمدن در تفسیر تسنیم، قم، دانشگاه معارف اسلامی.
زارعی، بهادر،(پاییز1390)، تحلیل تئوری امت در قلمرو جغرافیای سیاسی اسلام، فصلنامه سیاست، ش 3.
سلیمانی، زهرا؛ منتظرالقائم، اصغر،(1400)، بررسی ویژگیهای کارگزاران تمدنساز در قرآن (با تاکید بر کارگزاران حکومتگر)، فصلنامه قرآن، فرهنگ و تمدن، صص48-75.
سیدباقری، سیدکاظم،(1398)، قدرت سیاسی از منظر قرآن کریم، تهران، چ3، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
سیوطی، عبدالرحمن بن ابی بکر(1423)، درالمنثور فی التفسیر بالمأثور، بیروت، دارالفکر.
شهیدی، سیدمهدی،(1388)، «معناشناسی واژة استکبار در قرآن کریم بر مبنای نظریه ایزوتسو»، معرفت، سال هجدهم، شماره 143، آبان، صص127-135.
صلیبا، جمیل؛(1366)، فرهنگ فلسفی؛ ترجمه منوچهر صنعی دره بیدی؛ تهران: نشر حکمت.
صدرالمتألهین،(1419ق)، تفسیر القرآن الکریم، حققه و علّق علیه محمدجعفر شمسالدین، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات.
طریحى، فخر الدین بن محمد،(1375)، مجمع البحرین مصحح: حسینى اشکورى، احمد، تهران، چ سوم، ناشر مرتضوی.
طوسى، محمد بن حسن(بیتا)، التبیان فی تفسیر القرآن، مصحح: عاملى، احمد حبیب، بیروت، چ اول، دار إحیاء التراث العربی.
طباطبایی، محمدحسین،(1374)، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه محمدباقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
طباطبایی، محمدحسین،(1362)، المیزان فی تفسیر القرآن، تهران، دار الکتب الاسلامیه.
طبرسى، فضل بن حسن،(1372)، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مصحح: یزدى طباطبایى، فضلالله و رسولى، هاشم، تهران، چ 3، انتشارات ناصر خسرو.
عرفان، امیرمحسن؛ بیات، علی،(1393)، آموزه امت اسلامی در قران و بازاندیشی در قابلیتهای فرهنگی و تمدن آن، فصلنامه تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی، سال پنجم، شماره 15، صص 7-30.
عمید زنجانی، عباسعلی(1389)، دانشنامه فقه سیاسی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران.
غزالی، محمدبنمحمد،(1405ق)، جواهرالقرآن، به کوشش محمد رشیدرضا القبانی، لبنان، دار احیاء العلوم.
فارس، احمدبن،(1404ق)، معجم مقاییس اللغه، الجزء الثانی، قم، مرکز النشر مکتبة الاعلام الاسلامی.
الفراهیدی، خلیل بن احمد،(1414ق)، کتاب العین، ج3، قم، موسسه النشر الاسلامی.
فیومی، احمدبن محمد،(1405ق)، مصباح المنیر، ج2، قم دار الهجره.
قرشى، على اکبر،(1371)، قاموس قرآن، تهران، چ ششم، دار الکتب الاسلامیه.
قمى، على بن ابراهیم،(1404)، تفسیر القمی، چ سوم، قم.
کچوئیان، حسین؛ زائری، قاسم،(1393)، بررسی تاریخی چگونگی تطور معنای مفهوم "ملت" از فهم دینی به درک تجددی در آستانه نهضت مشروطه، فصلنامه اسلام و مطالعات اجتماعی، سال اول، شماره چهارم، بهار1393.
کلینی، محمدبن یعقوب(1391ق)، الکافی، به کوشش علی اکبر غفاری، تهران، دارالکتاب الاسلامیه.
کامران، حسن؛ واثق، محمود،(1389)، تحلیلی جغرافیایی از واژه قرآنی امت، فصلنامه علمی – پژوهشی انجمن جغرافیای ایران، دوره جدید، سال هشتم، شماره 26، پاییز 1389.
کوفى، فرات بن ابراهیم،(1410)، تفسیر فرات الکوفی، چ اول، تهران.
مصطفوی، سیدحسن،(1360)، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج13، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
میراحمدی، منصور،(1392)، قدرت، چ اول، تهران، دانشگاه امام صادق ع.
مغنیه، محمدجواد،(1424)، التفسیر الکاشف، قم، چ اول، انتشارات دار الکتاب الإسلامی.
مکارم شیرازی، ناصر.(1371)، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ دهم.
مدرسى، محمدتقى.(1419ق)، من هدى القرآن، تهران، انتشارات دار محبی الحسین، چاپ اول.
نصر، سیدحسین،(1380)، معرفت و معنویت، ترجمه انشاءالله رحمتی، تهران، دفتر پژوهش و نشر سهروردی.
[1]. نویسنده مسئول: دانشجوی دکترا، مدرسی تاریخ و تمدن اسلامی، دانشکده معارف و اندیشه اسلامی، دانشگاه تهران، تهران، ایران.
[2]. دانشیار، گروه مدرسی تاریخ و تمدن اسلامی، دانشکده معارف و اندیشه اسلامی، دانشگاه تهران، تهران، ایران.
[3]. دانشیار، گروه مدرسی تاریخ و تمدن اسلامی، دانشکده معارف و اندیشه اسلامی، دانشگاه تهران، تهران، ایران.
[4]. استادیار، گروه قرآن و متون اسلامی، دانشکده معارف و اندیشه اسلامی، دانشگاه تهران، تهران، ایران.