تمدن و هنر از منظر سنت گرایی(با تکیه بر دیدگاه سید حسین نصر)

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 استادیار، دانشگاه بناب، بناب، ایران.

2 سطح چهار حوزه علمیه، قم، ایران

3 سطح دو حوزه علمیه، قم، ایران

چکیده

هنر در زندگی و تمدن اسلامی از جایگاه و اهمیت اساسی برخوردار است و یکی از مظاهر مهم تمدن بشری به‌شمار می‌رود. تبیین و تفسیر هنر بر مبنای سنت و تجدد(مدرنیته) همواره بحث‌های فراوانی برانگیخته است. در این میان مباحث سنت‌گرایان در باب هنر و جایگاه آن در تمدن‌شناسی اهمیت خاصی دارد. سنت‌گرایی، تفسیر خاصی از سنت ارائه می‌دهد و مفاهیم اساسی در حوزه دین، فلسفه، عرفان، علم و هنر را بر مبنای آن مورد تحلیل و بررسی قرار می‌دهد. نوشتار حاضر تلاش می‌کند تا مقوله هنر و اصول و مبانی آن را از این منظر مورد تبیین و تحلیل قرار دهد. به طور کلی نظریات سنت‌گرایان را نمی‌توان بدون فهم مبانی و مفاهیم کلیدی آن‌ها مورد بررسی قرار داد. چرا که سنت‌گرایان چیزی را خارج از چارچوب سنت نمی‌دانند و همه تأملات خود را در این راستا تبیین می‌کنند. فلسفه هنر سنت‌گرایانه نیز در این چارچوب سنتی و مابعدالطبیعی (فلسفه جاویدان) کل گرفته و تماماً حاکی از دغدغه آنان نسبت به احیای سنت است. از این رو، پیش از بحث درباره هنر، ابتداً مفاهیم و مبانی اساسی و در عین حال مرتبط با بحث توضیح داده شده و پس از آن هنر سنتی و ارتباط هنر با معنویت مورد بحث قرار گرفته است.

کلیدواژه‌ها


 

 

تمدن و هنر از منظر سنت‌گرایی(با تکیه بر دیدگاه سیدحسین نصر)

 

سال دوم

بهار 1402

 

محمد درگاه‌زاده[1]  | ولی‌‌الله عباسی[2] | محمدمهدی عباسی[3]

 

چکیده

هنر در زندگی و تمدن اسلامی از جایگاه و اهمیت اساسی برخوردار است و یکی از مظاهر مهم تمدن بشری به‌‌شمار می‌‌رود. تبیین و تفسیر هنر بر مبنای سنت و تجدد (مدرنیته) همواره بحث‌‌های فراوانی برانگیخته است. در این میان مباحث سنت‌‌گرایان در باب هنر و جایگاه آن در تمدن‌‌شناسی اهمیت خاصی دارد. سنت‌گرایی، تفسیر خاصی از سنت ارائه می‌دهد و مفاهیم اساسی در حوزه دین، فلسفه، عرفان، علم و هنر را بر مبنای آن مورد تحلیل و بررسی قرار می‌دهد. نوشتار حاضر تلاش می‌کند تا مقوله هنر و اصول و مبانی آن را از این منظر مورد تبیین و تحلیل قرار دهد. به طور کلی نظریات سنت‌گرایان را نمی‌توان بدون فهم مبانی و مفاهیم کلیدی آن‌‌ها مورد بررسی قرار داد. چرا که سنت‌گرایان چیزی را خارج از چارچوب سنت نمی‌دانند و همه تأملات خود را در این راستا تبیین می‌کنند. فلسفه هنر سنت‌گرایانه نیز در این چارچوب سنتی و مابعدالطبیعی (فلسفه جاویدان) کل گرفته و تماماً حاکی از دغدغه آنان نسبت به احیای سنت است. از این‌رو، پیش از بحث درباره هنر، ابتداً مفاهیم و مبانی اساسی و در عین حال مرتبط با بحث توضیح داده شده و پس از آن هنر سنتی و ارتباط هنر با معنویت مورد بحث قرار گرفته است.

کلیدواژه‌‌ها: سنت‌گرایی، تمدن، هنر سنتی، معنویت.

 

 

 

مقدمه

هنر یکی از متعالی‌‌ترین پدیده‌‌های فرهنگ و تمدن بشری و یکی از بارزترین مظاهر و جلوه‌های اسرار‌آمیز تمدنی است که همواره بر حیات انسانی سایه افکنده است و تاریخی به قدمت حضور انسان در هستی دارد. هر تمدنی بر اساس ساختار ظاهری دینی که پدیدآورنده آن تمدن است، دارای سلسله مراتب خاصی از هنرهاست و برای فهم و درک هر تمدنی، آگاهی و شناخت از هنری که در بستر آن تمدن بروز و ظهور یافته، اهمیت زیادی دارد.

هنر اسلامی یکی از دوران‌های شکوهمند تاریخ هنر و یکی از ارزشمندترین دستاوردهای تمدنی بشر در عرصه هنری به‌شمار می‌آید که شامل انواع متنوعی از هنر همچون معماری، خوشنویسی، مینیاتور، نقاشی و مانند آن‌ها می‌شود و همواره محل بحث و بررسی اندیشمندان و هنرپژوهان بوده است. در یکی دو قرن اخیر مهم‌‌ترین آرا درباره مبانی نظری هنر، از جمله هنر اسلامی را اندیشمندانی با عنوان «سنت‌‌گرایان» ارائه داده‌‌اند که اصلی‌‌ترین رویکردشان تفسیر و تاویل هنر اسلامی بر اساس اصول و مبانی حکمی و عرفانی اندیشه اسلامی است. سنت‌‌گرایان، هنر اسلامی را تصویر نمادین معانی باطنی اسلام تلقی کرده و در این طریق به تاویل گسترده این هنر براساس آموزه‌‌های فلسفی و عرفانی دست زده‌‌اند.

سنت‌گرایی (Traditionalsim) یکی از جریان‌های مهم معاصر است که در اوایل قرن بیستم توسط رنه گنون و آناندا کوماراسوامی ظهور یافت و فریتیوف شوان، تیتوس بورکهارت، مارتین لینگز و سید حسین نصر آن را گسترش دادند. به‌طورکلی، سنت‌‌گرایی واکنش اروپای مدرن به مدرنیسم است که در جنبش‌‌های دینی متعددی نظیر یهودیت، کاتولیک، پروتستان و اسلام رخ نموده است. اندیشمندان سنت‌گرا در حوزه‌های گوناگون فلسفی، دینی، هنری و غیره دارای افکار و مبانی خاصی هستند که آنان را در مقابل اندیشمندان مدرن و پست مدرن قرار می‌دهد. مباحث سنت‌گرایان، عمدتاً مباحثی نظری در زمینه مابعدالطبیعه، اخلاق، انسان، علم، تجدد، عرفان و دین است و همه متفکران این مکتب، کم و بیش به این موضوعات پرداخته‌اند. همچنین بخش قابل توجهی از آثار قائلان به جاویدان خرد را هنرپژوهی و آموزه‌های سنّتی هنر تشکیل می‌دهد و حتی فلسفه سنّتی هنر به منزله موضوع اصلی برخی از این اندیشمندان به‌‌شمار می‌‌رود.

در جوامع سنتی و اکثر تمدن‌‌هایی که در طول تاریخ وجود داشته‌‌اند، هر وجه زندگی، از جمله هنر و صناعت با اصول روحانی قرین و مرتبط است. در حقیقت، هنر یکی از مهم‌‌ترین و بلافصل‌ترین عرصه‌‌های ظهور و تجلی سنت است. هنر اسلامی به عنوان مجموعه آثار فرهنگ و تمدن ملت‌‌های مسلمان در دوران اسلامی (تاریخ اسلام)، دارای خصوصیات و توصیفاتی است که در عالم سنت و تفکر سنتی و زیباشناسی عرفانی و تخیل استعلایی می‌‌توان از آن و درباره آن سخن گفت. بدیهی است مبانی نظری این‌‌گونه نگرش و تفکر، با مبانی نظری مدرنیته که اساس آن بر نفی سنت در همه جلوه‌‌های فرهنگی و هنری است، در تقابل است.

فیلسوفان سنت‌‌گرا هر گاه که خواسته‌‌اند از حد نظریه‌‌پردازی‌‌های کلی و جهان‌‌شمول فراتر رفته و به صورت موردپژوهانه و ملموس نحوه عمل به این اصول و کارآمدی آن‌‌ها در یک تمدن سنتی را نشان دهند، یکی از بهترین نمونه‌‌ها برای این غایت را سنت اسلامی یافته‌‌اند. در میان سنت‌‌گرایان، سید حسین نصر مهم‌‌ترین سنت‌‌گرای ایرانی است که ضمن شرح و بسط دیدگاه‌‌های سنتی در باب هنر، به معرفی و تبیین هنر اسلامی به عنوان جلوه‌‌ای از تمدن سنتی اسلام و یکی از ابزار شناخت قلب اسلام، در پرتو آموزه‌‌های سنتی و فلسفه جاویدان پرداخته و جایگاه و تأثیر سنت هنری اسلام در تمدن اسلامی و تمدن‌‌های دیگر را نشان داده است. به باور وی، بدون سخن گفتن از هنر اسلامی نمی‌‌توان تمدن اسلامی و پیام اسلام را در تمامیّت آن دریافت (نصر،1378 الف: 48). هنر و زیبایی در اندیشه سنتی نصر چنان اهمیت دارد که وی آن را وجه تمایز میان خود و تجددگرایان و بنیادگرایان می‌‌داند. از این منظر خصوصیت بارز تمدن سنتی اسلام، تأکیدی است که بر زیبایی دارد بر همین اساس، در این مقاله تلاش خواهیم کرد تا فلسفه هنر و جایگاه آن در تمدن اسلامی از دیدگاه سنت‌گرایان (با تکیه بر آرا سیدحسین نصر) را مورد تبیین و تحلیل قرار دهیم.

سنّت و تمدن سنّتی

به‌طورکلی، بحث و بررسی درباره هنر (سنتی) اسلامی، بدون شناخت سنّت میسّر نیست. سنّت (Tradition)، به گونه‌‌ای که در این‌‌جا تعریف خواهد شد، (که دین به معنای اعم مهم‌‌ترین جزء آن است)، همراه و همگام با تمدنی که از آن نشأت گرفته، باقی و پایدار است. جایی که سنّت حاکم است، در جوامع سنّتی و اکثر تمدن‌‌هایی که در طول تاریخ وجود داشته‌‌اند، هر وجه زندگی، از جمله هنر با اصول روحانی قرین و مرتبط می‌‌باشد.

در تلقی عمومی از سنت، رسم، عادت، روش و امور منسوخ شده و مربوط به گذشته است. بر طبق این تلقی، بدیهی است که سنت اگر هم مذموم نباشد، لااقل چیزی است که نمی‌توان یکسره به آن پایبند بود، بلکه باید موضعی نقادانه در برابر آن اتخاذ کرد. رنه گنون با اشاره به نکته می‌نویسد: در «نتیجه اغتشاش فکری که مشخصه روزگار ماست، کلمه سنت به‌طور نسنجیده بر امور مختلف و غالباً پیش پا افتاده، همچون آداب و عادات محض که عاری از هرگونه معنای حقیقی بوده و سابقه چندانی ندارد، اطلاق می‌شود. ما به سهم خود از اطلاق این اصطلاح بر آن‌‌چه به ساحت بشری محض تعلق دارد تحت هر شرایطی پرهیز می‌کنیم»(گنون،1374: 44).

اما دیدگاهی که در دوران معاصر به نام سنت‌گرایی مطرح است، تلقی متفاوتی درباره سنت دارد. سنت‌گرایی را می‌‌توان نوعی نظریه‌پردازی درباره سنت دانست که در عین حال سنت را به معنایی کاملاً مثبت در نظر می‌گیرد و معتقد است که می‌‌توان از طریق تجدد (احیاء) سنت، آینده بهتری را برای بشریت ترسیم کرد. سنت که در اصطلاح سنت‌گرایان، باید آن را در زبان‌های اروپایی با حرف بزرگ (Tradition) نوشت و در زبان‌هایی مانند فارسی و عربی آن را با اوصافی چون «سنت ازلی» یا «سنت جاویدان» به‌کار برد، اشتراک چندانی با فهم متعارف از اصطلاح «سنت» ندارد.

در نظر سنت‌گرایان یا اصحاب حکمت خالده، سنت مبدأیی ماورایی یا به تعبیر دیگر یک وجه «لدی الحقی» دارد، به موجب همین مبدأ ازلی‌اش، خود نیز ازلی و نسخ‌ناپذیر است. به علاوه در عین همه تکثرها و تعددهایی که به دلیل شرایط بشری، زمانی و مکانی مختلف در آن ایجاد می‌شود، سنتی واحد است و این وحدت یک نوع وحدت گوهری است که آن را باز هم مرهون وحدت مبدأ خویش است. بنابراین وقتی سخن از وحدت سنت به میان می‌آید، نمی‌توان آن را یک نوع وحدت عارضی دانست که امروزه در ذهن بشر به کلیت سنت‌ها نسبت داده می‌شود. به این معنا که مثلاً کسی بگوید چون همه سنت‌ها، امروزه با خصم واحدی چون تجدد (Modernity) در تقابل قرار گرفته‌اند، به طور طبیعی تقابل سنت‌ها کمرنگ‌ شده است و آن‌‌ها در مقابل این خصم واحد، امر واحد و یک‌‌پارچه‌‌ای تلقی می‌شوند(رحمتی،1387: 5).

بر طبق تلقی سنت‌گرایانه «سنت»، حتی اگر به فرض، تجددی هم در کار نبود، سنت هم‌‌چنان سنت واحده، می‌بود و هرگز تعدد و تکثر به گوهر آن راه نمی‌یافت. از این جهت تأثیر اساسی تجدد بر سنت این است که موجب شده است تا این گوهر وحدانی بیشتر مورد توجه و تفطن قرار بگیرد. از همین روی است که در این دوران سنت‌گرایی شکل گرفته است و اصحاب این دیدگاه برای تبیین سنت به این معنا کوشیده‌اند. سید حسین نصر که می‌‌توان گفت برجسته‌ترین سنت‌گرای زنده روزگار ماست، در آثار مختلف خویش برای ارائه تعریفی از سنت که دقیقاً آن را نه فقط از تجدد بلکه از سنت به معنای معمول کلمه نیز متمایز سازد، کوشیده است. فریتیوف شوان، سنت‌گرای آلمانی تبار، در فهم اسلام می‌نویسد «سنت نه یک اسطوره‌پردازی منسوخ و کودکانه، بلکه علمی بی‌نهایت واقعی است» (رحمتی، همان). نصر با نقل این عبارت‌ شوان و شرح آن، در مجموع ویژگی‌هایی را برای سنت ذکر می‌کند که می‌توان آن‌‌ها را به صورت زیر فهرست کرد:

الف) سنت نه مجموعه‌ای از آداب و رسوم قراردادی بلکه مجموعه‌ای از اصول ثابت است که مبدأیی آسمانی دارند و در اصل تجلی آن مبدأاند؛

ب) سنت هر چند در زندگی این جهانی ما متجلی می‌شود، ولی به دلیل قدسی بودن مبدأاش، سرشتی قدسی دارد، در حقیقت دعوتی از عالم قدس است که می‌خواهد امکان بازگشت آدمی به مبدأ خویش را فراهم سازد؛

ج) سنت در عین ثبات، سیال نیز هست. به این معنا که در عین داشتن گوهر واحد و ثابت، آن اندازه انعطاف‌پذیر هست که بر شرایط زمانی و مکانی مختلف قابل اطلاق باشد(رحمتی، 1387: 6؛ ر.ک: نصر،1383ب: 116؛ همو،1381: فصل2).

سنت بدین‌معنا در هر تمدن کاربرد و تجلیات خاص خود را دارد؛ در نتیجه هر تمدنی که با این اصول پیوند دارد «تمدن سنتی» نامیده می‌‌شود. تمدن اسلامی نمونه برجسته یک تمدن سنتی است که در آن حضور اصول لایتغیر خاصی که در طول زمان و پهنای مکان بر این تمدن سایه افکنده، به روشنی پیداست. هنر اسلامی چیزی بیش از پرتو و انعکاس روح و چه بسا بازتاب وحی قرآنی در دنیای خاکی نیست(همو،1368: 74).

تمدن اسلامی از منظر نصر طبیعتاً در گروه تمدن‌‌های سنتی قرار می‌‌گیرد. لذا مطالعه تمدن اسلامی به عنوان یک مجموعه منسجم و یکپارچه، در اندیشه وی رابطه مستقیم با تعریف او از تمدن‌‌های سنتی دارد. از منظر او تمدن اسلامی به عنوان یک کل، مانند سایر تمدن‌‌های سنتی، مبتنی بر یک رکن می‌‌باشد: دین توحیدی و فطری که از حضرت آدم(ع) آغاز شده است(نصر،1384ب: 20) نصر بدون آن‌‌که بسیاری از علوم را در تمدن اسلامی میراث‌‌خوار علمی تمدن‌‌های دیگر قلمداد کند، برای علوم اسلامی سرچشمه‌‌ای وحیانی و اسلامی جستجو می‌‌کند. وی اصول و ارکان تمدن اسلامی را در قلمرو تاریخ علم و هنر مسلمانان و دیدگاه‌‌های اندیشمندان و فیلسوفان مسلمان به تصویر می‌‌کشد تا نشان دهد که این اصول ماندگار و جاودان متعلق به دوره زمانی خاص نیست. او معتقد است که با تکیه بر این اصول می‌‌توان کلیت تمدن اسلامی را مجدداً با معیارهای سنتی ترسیم نمود(عالمی،1386: 166). او تمدن اسلامی را آن زمان در اوج اقتدار می‌بیند که این تمدن بتواند حقایق اسلام را در همه سطوح حیات بشری متجلی سازد. براین اساس بالندگی تمدن اسلامی نیازمند تحقق دو امر می‌‌باشد: 1. نقد عمیق تجدد و دنیای متجدد؛ 2. تحقق رنسانس اسلامی در سطح فکری یعنی احیا سنت(ر.ک: نصر،1385ب: 275).

دین و تمدن دینی

در زبان عربی، اصطلاحی که با کلمه religion بیشترین مطابقت را دارد دین است. کلمه religion از ریشه لاتینی religare و به معنای هم‌بستن یا پیوند دادن است(نصر،1383الف: 75). از دیدگاه نصر، سنت از لحاظ ریشه لغوی با انتقال ارتباط دارد و در گستره معنایش مفهوم انتقال معرفت، آداب، فنون، قوانین، قوالب و بسیاری عناصر دیگر را که ماهیتی ملفوظ و هم مکتوب دارند، جای می‌دهد(نصر،1381: 163-164). و دین به منزله وسیله‌ای تلقی شده است که انسان به خداوند و حقیقت پیوند می‌دهد(نصر،1392: 290)، در حالی که سنت محتویات دین را از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌کند. به این معنا دین مبدأ و منشأ سنت است و سنت، دین و پیامدها و کاربردهای آن بر همه جوانب زندگی را شامل می‌‌شود. بنابراین سنت را می‌توان به معنای عام‌تری که شامل دین و بسط تاریخی آن نیز بشود، به‌کار برد(ر.ک: همان، 164). به تعبیر بورکهارت، سنت عبارت است از «آن‌‌چه از آسمان و از جانب خدا به انسان رسیده است و در واقع مترادف با دین به معنای وسیع آن است»(بورکهارت،1372: 66).

از نگاه سنت‌گرایانه نصر هر دین از آن روی که دین است، در نهایت شامل دو عنصر بنیادی و اساسی است:

  1. آموزه‌ای که میان مطلق و نسبی تمیز می‌دهد؛
  2. روشی که برای متصل شدن به مطلق و زیستن بر طبق اراده عالم بالا و متناسب با مقصد و مقصود وجود بشری است.

پس دو عنصر آموزه‌ و روش، گوهر هر دین به‌شمار می‌رود و هیچ دینی بدون آموزه‌ای جهت تمیز مطلق از نسبی یافت نمی‌شود، همان‌گونه که هر دینی برای گرد آمدن پیرامون محور حق و مطلق روشی دارد. آن‌چه این دو عنصر را از عالم مطلق الهی به انسان‌ها می‌رساند و دین را تحقق می‌بخشد، وحی (به معنای عام) است که بدون آن، ابواب آسمان بر روی انسان گشوده می‌‌شود و پیوسته در تاریکی جهل و انقطاع از رحمت الهی فرو خواهد ماند.

بنابراین، دین را سرآغازی آسمانی می‌‌توان دانست که از طریق وحی، حقایق و اصول معینی را متجلی می‌‌سازد و اطلاق و به‌کارگیری آن اصول، سنت را تشکیل می‌دهد. این دین، مشتمل بر آموزه‌های بنیادین در خصوص تمایز میان حق و باطل یا واقعیت مطلق و توهم و نیز مشتمل بر وسیله‌ای است که به آدمی امکان می‌دهد خویشتن را به حضرت حق متصل سازد(نصر،1383الف: 75-76).

در قلب هر دینی، دین جاویدان وجود دارد؛ دینی که نهایتاً آموزه‌‌ای است درباره سرشت واقعیت و روشی برای نیل به آن‌‌چه حق است. زبان دینی در ادیان مختلف متفاوت است و می‌تواند دربر گیرنده مفاهیمی به تفاوت مفاهیم شونیاتا و یهوه باشد. روش هم می‌تواند به جهات عدیده‌ای مختلف باشد، از قربانی‌های ودایی گرفته تا نمازهای روزانه مسلمانان. اما خمیرمایه و هدف و غایت آموزه و روش در هر دینی، جهان‌شمول باقی می‌ماند(نصر،1382: 116). دین جاویدان چیزی است که در مرکز هر دین خاص و نیز در مرکز و جوهر وجود انسان جای دارد. اگر انسان قادر بود به مرکز وجود خویش نفوذ کند و به ملک درون راه یابد، به دین خالد یا جاویدانی که در مرکز ادیان وحیانی قرار دارد، می‌رسید. اما به سبب هبوط انسان و اثرات آن بر روح وی، وصول به قلب امکان‌پذیر نیست مگر به مدد فضل و عنایتی که از آن مظاهر و تجلیات عینی لوگوس (عقل) الهی که همان ادیان وحیانی‌اند، نشأت می‌گیرد(نصر،1382ج: 34). بنابراین، گوهر ادیان یکی است. همه در جستجوی حقیقت غایی واحدی هستند که خود نام‌های مختلفی بر آن نهاده‌اند. اختلاف و گوناگونی‌ها، تنها در ظاهر است. به عبارت دیگر، دین حقیقتی دارد و رقیقتی، مغزی دارد و قشری، باطنی دارد و ظاهری. اختلاف تنها در پوسته‌ها و ظواهر و رقیقت‌هاست، نه در مغزها و باطن‌ها و حقیقت‌ها. پیروان هر دینی مکلف هستند از ظواهر و قشرها عبور کنند و به باطن‌ها و مغزها راه یابند و اگر چنین شوند، همه به یک چیز راه یافته‌اند.

این آموزه که از آن تحت عنوان «وحدت متعالی ادیان» یاد می‌شود، مهم‌‌ترین مبنای دین‌شناختی سنت‌گرایان است. این دیدگاه را می‌‌توان (با توجه به مبنای آن درباره نسخ‌ناپذیری ادیان پیشین، و حقانیت و اعتبار همزمان همه ادیان) تفسیر خاصی از نظریه کثرت‌گرایی دینی (religious pluralism) تلقی کرد. شوان در کتاب وحدت متعالی ادیان (The Transcendent Unity of Religions)، به تفصیل در این باب سخن گفته است.

ریشه تفکر شوان را می‌‌توان در آثار رنه گنون، که ظاهراً پایه‌گذار مکتب فلسه جاویدان است، یافت(ر.ک: گنون‌،1379: 53). آناندا کوماراسوامی  نیز پیش از شوان از وحدت متعالی ادیان سخن گفته است. وی در مقاله‌‌ای با عنوان «راه‌هایی به سوی قله واحد» بر آن است که ادیان مختلف هدف نهایی واحدی دارند. نصر با اشاره به مفهوم نماد سلوک در مقاله کومارسوامی اظهار می‌کند که مدافعان فلسفه جاویدان این راه را جداگانه نمی‌پیمایند تا سرانجام دریابند که به راستی همه آن‌‌ها به قله‌ای واحد می‌‌انجامد، بلکه با پیمودن راهی واحد به این قله دست می‌یابند و از آن قله مشاهده می‌کنند که سایر راه‌ها به آن ختم می‌شود(عباسی، 1394: 517).

پس از روشن شدن معنای دین، حال به نسبت‌‌سنجی آن با تمدن می‌‌پردازیم. از دیدگاه نصر تمدن و دین همزادند؛ ادیان، تمدنی بوده و تمدن‌‌ها دینی‌‌اند(نصر،1386: 231). نصر بر این باور است که ویژگی‌‌های خاص ادیان باعث شده است که تمدن‌‌های برآمده از آن‌‌ها جنبه عمومی نداشته باشند و هر کدام جغرافیایی معین را شامل شوند؛ چه این‌‌که در مورد نمونه متمایز مورد نظر او، یعنی دین اسلام وجود تعادل در توجه به جنبه عالی و دانی حقیقت انسانی باعث شده است با دین و در نتیجه تمدنی جهان‌‌شمول مواجه شویم. البته نصر بر جهان‌‌شمولی تمدن برآمده از دین اسلام تأیید نمی‌‌کند، اما با توجه به مبانی او، این نتیجه‌‌گیری ناگزیر خواهد بود. او اسلام را ظهور حقیقت وحدانی تمام ادیان می‌‌داند؛ یعنی اگر ادیان دارای سرچشمه‌‌ای واحد هستند، اسلام با اینکه دینی به ظهور رسیده در لحظه خاص تاریخی است، در عین حال ظهور همان سرچشمه واحد به شکلی تمام عیار است. بر همین اساس، نصر تمدن برآمده از اسلام را دارای قدرت ترکیبی بسیار بالا می‌‌داند. «از آن‌‌جا که اسلام پیام نهایی وحی است، به تقدیر الهی قدرت ترکیب و جذب هر عنصری از تمدن‌‌های پیشین را که با دیدگاهش سازگار بود پیدا کرد، اما این قدرت وحدت‌‌بخشی هرگز به معنای هم‌‌سطح و یک‌‌شکل کردن که در نقطه مقابل وحدت ذاتی قرار دارد، نیست(نصر،1383الف: 105).

تعریف هنر

سوالی که در اینجا مطرح می‌شود این است که آیا می‌توان هنر را تعریف کرد؟ این سوالی است که پاسخ دادن به آن را بسیاری از متفکران و فیلسوفان، از روزگاران باستان تا زمان حاضر، وجهه همت خود قرار داده‌اند. برخی از فیلسوفان با توجه به تنوع آثار هنری (نقاشی، شعر، رمان، فیلم و غیره) معتقدند که اساساً تعریف هنر ممکن نیست. ادعای آنان این است که اشتباه بزرگی است که اگر در پی وجه مشترکی برای هنر باشیم، چون آن قدر تنوع در بین آثار هنری وجود دارد که ارائه تعریفی از آن، به‌گونه‌ای که بتوانیم آن را به وجه رضایت‌بخشی به همه آن‌‌ها اطلاق کنیم، ناممکن است. آنان برای روشن شدن ادعای خود به مفهوم «شباهت خانوادگی» (family resemblance) ویتگنشتاین استناد می‌کنند.

در میان سنت‌گرایان، آناندا کوماراسوامی مهم‌ترین کسی است که هنر و زیبایی‌شناسی شرق را به جوامع غربی معرفی کرد و در کتاب فلسفه هنر مسیحی و شرقی آموزه‌ هنری نهفته در جاویدان خرد را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. او عقیده داشت که مایه‌ اصلی آن، در فلسفه ارسطویی، نوافلاطونی و دیگر فلسفه‌هایی که اساس اندیشه و فرهنگ مسیحیت قرون وسطی بودند و نیز در فلسفه‌های کهن هندی، بودایی و کنفوسیوسی وجود داشته است. اساسی‌ترین دیدگاه ‌تحلیل‌گرایانه او چنین است که همه هنرهای واقعی، تصویری هستند؛ ساخته‌های معتبر هنری و اشیاء، باید رسانه‌هایی قابل فهم برای تجسم و انتقال «مثال‌‌ها» یا معانی روحانی باشند. تجربه موثق یک اثر هنری مستلزم آمادگی مناسب هم هنرمندی و هم آزماینده‌ اثر، برای یک اثر هنری و ستایش آن است. برترین موفقیت خودآگاهی فرد، از دست دادن یا یافتن خویش در چیزی است که هم آغاز آن و هم انجام آن است. تغییر شکل صنایع دستی، سبب تحول هنرمندی و درک‌کننده هنر می‌شود. ذهن و عین دریافت، عبارت از انگاره‌ای متصور شده است که سبب حرکت اراده می‌شود و ذهن هنرمند را به خود جلب می‌کند، این انگاره، مایه اصلی ساختی است که اثر هنری در آن و از طریق آن شکل گرفته است. مایه‌ها و منضمون‌‌های کلی یا آرکه‌تایپ‌‌ها (اعیان ثابته) به اعتقاد او، با شیوه‌های گوناگون، در هنرهای بزرگ، ادبی، تجسمی یا نمایشی، بیان شده است.

بر اساس آرای کوماراسوامی فرهنگ‌‌های سنتی نشان‌دهنده پیوستگی میان ارزش‌‌هایی هستند که هم مرتبط با هنرهای زیبا و هم صنایع زندگی روزانه است. در این فرهنگ‌‌ها، که صورت‌‌های آرمانی آن را افلاطون، ارسطو و آگوستین بیان کرده‌اند و نیز در نوشته‌های ودا، بودایی و کنفوسیوس دیده می‌‌شود، گونه‌ای هماهنگی از نقش اجتماعی بیرون می‌تراود که حاصل تصوری مشترک از نیکی‌های انسانی است. بنابراین کوماراسوامی، در ستایش از فلسفه باستانی هنری، بر آن بود که همچنین نقدی را از نظریه زیبا‌شناسی نوین و فرهنگ آن ارائه دهد و تصویری از نیکی انسانی و جامعه را اثبات کند که باید هم جامعه و انسان در جهت آن کوشش کنند. او می‌گفت، نظریه نوین زیبا‌شناسی از روی خطا، زمینه و دف چنین تجربه‌ای را در جهان احساسات قرار می‌دهد؛ هنر واقعی، نهایتاً تصوری و دانستنی است. ستایش از ادای زیبایی‌شناسی، به صورت چیزی که هدف آن در خودش باشد، گونه‌ای بت‌پرستی یا از ارزش انسانی انداختن، و سوءاستفاده از نماد‌هاست(مارتین،1374: 272-273).

از دیدگاه کوماراسوامی، باید از این امر پرهیز کرد که درک هنر را با تجزیه و تحلیل روانی که همانا انعکاس تمایلات و بی‌میلی‌های فردی است یکی فرض کرد و آن را تحت لوای باوقار واکنش زیبایی‌شناسانه عرضه نمود:

بیماری زیبا‌شناسی غده‌ای است که بر جسم هنر راستین آماسیده و از ابتلائات منحصر به جوامع متمدن است. برای آنکه مطالعه هنر واجد ارزش فرهنگی باشد، لازم است تا از این مرحله (درک هنر با اتکاء بر حس زیبایی‌شناختی) فراتر رفت و دو عملکرد را که به مراتب دشوارتر از رویکرد حسی است پشت سر گذاشت. در درجه اول لازم است تا آن دیدگاه کلی را، که ضرورت بروز یک اثر از آن نشئت می‌گیرد، درک کنیم و بپذیریم، و در درجه دوم می‌بایست در درون خود همان هیئت و فضایی را احیاءو بازسازی کنیم که هنرمند در آن فضای و با الهام از] آن اثر هنری را در تصور می‌پروراند و بر همان مبنا نیز درباره آن داوری می‌کند(کوماراسوامی،1382الف: 355).

بنابراین، برای درک مقوله هنر از منظر سنتی، باید واژه زیبایی‌شناختی را به کلی کنار گذاشت؛ چرا که این هنرها برای حظ نفس و خوشایند حواس تولید نشده‌اند(کوماراسوامی1382ب: 322). یا به تعبیر شوان، مقصود هنر در وهله نخست صرفاً برانگیختن احساسات زیبایی‌شناسانه نیست، بلکه همراه با آن، انتقال نوعی پیام معنوی کم و بیش بی‌واسطه و هم از این روی اشارت‌‌هایی است که از حقیقت رهایی‌بخش سر برمی‌زند و بدان رهنمون می‌شود(شوان،1388: 332).

از دیدگاه نصر، انسان خود یک اثر هنری است که هنرمندی برین آن را آفریده است. او کسی است که آدمی را در قامت یک اثر هنری کامل آفریده تا جمال الهی را بر روی زمین بنمایاند. از همین روست که در اسلام خداوند را «المصوّر» یعنی خالق صورت‌‌ها نامیده‌‌اند. شیوا هنرها را از آسمان به زمین آورد و فراماسون‌‌ها بر پایه برخی از آموزه‌‌های قرون وسطایی، خداوند را «معمار اعظم» نامیده‌‌اند. خداوند، جامع همه هنرهاست؛ او معمار است همان‌‌گونه که هندسه‌‌دان، نقاش، موسیقی‌‌دان و شاعر است. از این رو انسانی که خلیفه الله و ساخته دست اوست، می‌‌تواند شعر بگوید، آهنگ بسازد و یا معماری کند(نصر،1381: 499).

از این رو، منشاء صور در هنر سنتی، الهی است. البته این الهی بودن را باید با تفسیری ویژه بپذیریم؛ چرا که سنت‌‌گرایان آموزه مُثُل افلاطون را مورد تأیید همه سنت‌‌های کامل و جامع می‌دانند. البته هر سنتی با زبانی ویژه از این ذوات یا ایده‌‌های الهی سخن گفته است. لذا آموزه مُثُل در نهاد هر سنتی نهفته و برای فهم هنر سنتی، باید از آن مدد بجوییم؛ چرا که آموزه، بیانگر ماهیت همه امور است. بازشناسی مُثل مساوی بازشناسی همه موجودات است.

هنر سنتی و هنر دینی

سنت‌گرایان انقطاع هنر از دین و سنت را سبب جدایی آن از هنر و ظهور نادانی می‌دانند. شوان معتقد است هنر دینی صورت آن حقیقتی است که خود ماوراء عالم صور است، تصویر از حقیقی است که هیچ گاه خلق نشده است. هنر دینی لسان سکوت است. ولی لحظه‌ای که ابتکار هنری از سنت منقطع شود، سنتی که آن را به حقیقت دینی می‌پیوندد، این ضمانت وجود عقل و بصیرت در هنر از بین رفته و حماقت و نادانی همه جا ظهور می‌کند»(شوان،1372: 100).

شوان برخلاف دنیای مدرن که به هنرمند اهمیتی ویژه می‌دهد، برای مبانی هنر و چگونگی ارتباط آن با دین و حکمت و عرفان اهمیت قائل است. «تعریف و قوانین و معیارهای هنر را نمی‌توان از خود هنر یعنی لیاقت هنرمند فی‌نفسه به‌دست آورد. مبانی هنر در عالم روح قرار دارد، در حکمت و عرفان و علم الهی، نه فقط در علم به صنعت مورد نظر و یا در نبوغ؛ زیرا این امر ممکن است هر چه می‌خواهد باشد. به عبارت دیگر، اصول ذاتی هنر اصولاً فرع اصول عارضی مرتبه‌ای بالاتر است»(همان، 120).

در نگاه متفکران جاودان خرد، طریقت شامل چهار بعد اصلی است: بعد نظری، بعد ارادی یا فنی، بعد اخلاقی و بعد زیبایی‌شناسانه. زیبایی‌شناختی بعدی از شریعت است که رمزپردازی و هنر (هم از دیدگاه ذهنی و هم از دیدگاه عینی) وابسته به آن است(شوان،1377الف: 137). هنر ناسوتی هنری است که نه زبان رمزی و نمادین دارد و نه منشأ الهام آن فوق بشری است. این سخن در مورد آن هنر ناسوتی که موضوع آن امور دینی می‌باشد نیز صادق است (که نمونه آن بیش‌‌تر هنرهای دینی اروپا پس از قرون وسطا است)؛ امّا «هنر سنّتی، سنّتی است نه به دلیل جستارمایه آن، بلکه به دلیل سازگاری و هماهنگی‌اش با قوانین کیهانی صور، با قوانین رمزپردازی، با اصالت صوری آن جهان معنوی ویژه‌ای که در آن خلق شده است و نیز به دلیل روش کاهنانه این هنر، سازگاری و هماهنگی آن با طبیعت موّاد اولیه مورد استفاده و سرانجام با حقیقت در آن ساحت ویژه واقعیت که به آن اهتمام دارد»(ساداتی نژاد و قمریان،1396: 396؛ نصر،1381: 494-495؛ ر.ک: شوان،1377ب: 134-135)

بنابراین، یکی از ویژگی‌‌های اساسی هنر سنتی، جنبه رمزی و سمبلیک بودن آن است. به تعبیر نصر، هنر سنتی هنری است که در آن «هنرمند به یاری فنون سنتی به ابزاری برای بیان پاره‌‌ای نمادها و پاره‌‌ای ایده‌‌ها به معنای افلاطونی کلمه تبدیل می‌‌شود؛ نمادها و ایده‌‌هایی که فرافردی‌‌اند» (نصر،1385 ج: 335). در تقابل با فیلسوفان مدرن نشانه‌شناسی و هرمنوتیک که در نظر آنان نمادها «ارجاع به امری در ورای نظام پیرامونی‌شان ندارند نظامی که ارجاعات و تفسیرها را مشخص می‌نماید». مفسران سنتی و پیروان فلسفه جاودان، نمادها را دارای شئنی وجودی می‌دانند؛ نمادها مبتی بر توافق جمعی انسان‌ها در باب معنای امری که نشانه ‌خوانده می‌شود نیستند، بلکه در سرشت اشیاء وجود دارند(نصر،1382د: 147). بنابراین، سمبولیسم در هنر بر پایه تمامی نظام وجود مبتنی است. معنای تمثیل، همان مثال به معنای افلاطونی لفظ است، یعنی یک حقیقت وجودی که در تمام مراحل وجود تمثیل پیدا می‌کند. حقایق متافیزیکی و حقایق وجودی همان چیزی است که در عرفان اسلامی از آن به اسماء و صفات الهی تعبیر می‌شود. حقایق اسماء و صفات الهی بنابر تعبیر عرفانی در تمامی عالم و در تمامی مراتب وجود تجلی دارد(اعوانی،1375: 333).

سمبل و نماد انعکاس مستقیم و تجلی بی‌واسطه حقایق معنوی است(ر.ک: لینگز،1389: 82؛ بورکهارت،1384: 403) و سمبولیسم پشتوانه و مبنایی برای شهود عقلانی، که فراسوی عقل است، بکار می‌رود(ر.ک: گنون،1384: 50). در حقیقت، فهم کامل معنای نمادگرایی و معنای نمادین اشکال رنگ‌‌ها، و صورت‌‌ها، و همه آن چیز‌هایی که دور و بر ما هستند راهی برای دیدن حضور خدواند در همه جاست. به همین دلیل هم لازمه این امر دارا بودن قوه تمیز و تشخیص متافیزیکی و نوعی تطابق و سازگاری با «هستی محض» است که سرچشمه همه چیز است(نصر،1384الف: 178-179).

نصر تمایز خاصی میان هنر سنتی و هنر دینی قائل است. از آن‌‌جا که وی دین را حلقه اتصال میان انسان و خدا می‌‌داند که در بطن سنت نهفته است، ممکن است تصور شود که هنر سنتی صرفاً هنر دینی است اما هرگز این‌‌گونه نیست، به‌‌‌ویژه از آن‌‌جا که در جهان غرب از دوران رنسانس به بعد، هنر سنتی از میان رفته است در حالی که هنر دینی تداوم دارد. هنر دینی به دلیل موضوع یا وظیفه‌‌ای که مورد اهتمام قرار می‌‌دهد، و نه به دلیل سبک، روش اجرا، رمزپردازی و خاستگاه غیر فردی‌‌اش، هنر دینی تلقی می‌‌شود. اما هنر سنتی، سنتی است نه به دلیل جستارمایه آن، بلکه به دلیل انطباق و هماهنگی‌‌اش با قوانین کیهانی صور، با قوانین رمزپردازی، با نبوغ (اصالت) صوری آن جهان معنوی خاصی که در آن خلق شده است و نیز به دلیل سبک کاهنانه این هنر، انطباق و هماهنگی آن با طبیعت مواد اولیه مورد استفاده، و سرانجام انطباق و هماهنگی‌‌اش با حقیقت در آن ساحت خاص واقعیت که به آن اهتمام دارد. یک نقاشی طبیعت‌‌گرایانه از حضرت مسیح (ع) هنر دینی است ولی به هیچ وجه هنر سنتی نیست، در حالی که یک شمشیر، جلد کتاب و یا حتی آخورگاه قرون وسطایی هنر سنتی است، لیکن مستقیماً هنر دینی نیست، گو این‌‌که به دلیل ماهیت سنت، حتی کوزه‌‌ها و ساج‌‌های تولید شده در یک تمدن سنتی نیز، با دینی که در قلب آن سنت قرار گرفته است، به طور سربسته مرتبط‌‌اند (نصر،1381: 494-495).

هنر سنتی در تمدن (سنتی) اسلامی

همان‌‌گونه که گفته شد تمدن اسلامی، تمدنی سنتی است. هنر اسلامی هم که یکی از مهم‌‌ترین عرصه‌‌های ظهور و تجلّی سنّت و هم‌‌چنین جلوه‌‌ای از تمدن است، «هنری سنتی» است.

بنابراین مفهومِ هنر اسلامى با سنت و تفکر سنّتى و نگرشِ دینى و معنوى و الهى نسبت به جهان (که انسان نیز جزئى از آن است) پیوندى ناگسستنى دارد. این مفهوم داراى کارکردهاى عملى و زیبایى‏شناسانه‏اى است که جلوه‏هاى متنوّع آن را در کلّ فرهنگ و تمدنِ اسلامى و در آثارِ هنرىِ منتسب به عالم اسلام مى‏توان مشاهده کرد. از این منظر، ادبیات عرفانى و اخلاقى و دینى، معمارى اسلامى، خوشنویسى، نقاشى و انواع دیگر هنرهاى سنّتى نظیر کاشى‏کارى، فرش (قالى) و گلیم، صنایع‏دستى و هر گونه شیئى که در زندگى، کاربردى عملى و زیبایى‏شناسانه یافته است، معطوف به هویتى است که عبارتِ هنر اسلامى آن را در آثار مربوط به فرهنگ و تمدنِ اسلامى متجلّى کرده است. اولگ گرابار در کتاب شکل گیرىِ هنر اسلامى نوشته است: «اولین فرض، بى‏همتایى هنر اسلامى است. اما واژه اسلامى هنگامى که همچون صفتى براى توصیفِ اسم هنر به کار مى‏رود چه معنایى دارد؟ و کدام دسته از آثار هنرى را مى‏توان واجد صفات بى‏همتا دانست؟ "اسلامى" دلالت بر آثار هنرى مذهب خاصى ندارد، زیرا شمار بزرگى از این آثار چندان ارتباطى با دین اسلام ندارند. آن دسته از آثار هنرى که مشخصاً به دست غیرمسلمان براى مسلمانان ساخته شده است نیز به ‏حق مى‏تواند در شمار هنر اسلامى مطالعه شود. بنابراین، صنعت اسلامى وقتى در مورد هر جنبه‏اى از فرهنگ، جز دین اسلام، به‌کار رود، خاص‏ بودنِ آن اغفال‌کننده خواهد بود و بى‏ همتابودنش ظاهرى. درک این‏که چگونه هنر اسلامى مى‏تواند مفهوم فکرى معتبرى باشد، نیازمند توضیح دقیق آن ویژگى‏هاى مشترکى است که در زمان‌ها و مکان‏هاى متفاوتى منجر به بروز تغییراتى در هنرِ موجودیت‌‌هاى فرهنگى متفاوت گردید»(گرابار،1379: 9).

بدون شک اسلام به‌عنوان دین، سنت خاصى را به ارمغان آورد که شیوه‌هاى آفرینش هنرى را که دربرگیرنده زندگى مادى و معنوى انسان‏هاست، دگرگون کرد و به آن هویتى منسجم و واحد و داراى مرکزیتى قدسى بخشید. مبدأ و مرجع این هنر ذات اقدس الهى است و سنت‏هاى هنرىِ اقوام گوناگون بر این اساس نظم و انسجام و وحدت یافته‏اند. همان‌‌گونه که نصر متذکر می‌‌شود «از آن‌‌جا که اسلام، همانند یهودیت، اجازه نمی‌‌دهد که تصاویر قدسی ترسیم شوند، بجای نمادهای تصویری از هنر بی تصویر روحانی که در آن حضور پرودگار با انگاره‌‌های هندسی، نقوش عربی، تکرارهای موزون، و فضایی خالی که به یگانگی اشاره دارد استفاده می‌‌شود»(نصر،1385ب: مقدمه).

از دیدگاه نصر، اسلام تمدنی را پدید آورده که در آن هنر همواره جایگاهی مهم و مرکزی داشته است، و این جایگاه هنر تا زمانی که این تمدن دوام داشته باشد باقی و برقرار خواهد بود. می‌توان گفت که چشم انداز و نگرش اسلام مبتنی بر بعد زیبایی در زندگی است و بنابر همان حدیث مشهور که می‌فرماید «ان الله جمیل یحب الجمال» (کلینی،1368، ج6: 438) زیبایی و نیکی را به خود ذات خداوند مربوط می‌سازد. تاکید بر رعایت آداب و پاکیزگی در زندگی دینی و حیات روزمره و نیز دستورات صریح قرآن به درک زیبایی‌های خلقت و همه آن‌‌چه خداوند آفریده است، بوضوح عنایت جدی اسلام را به زیبایی نشان می‌دهد. اگر به پدیده‌های تمدن اسلامی، از معماری و شهرسازی تا شعر و سایر صور ادبی، توجه کنیم اهمیت هنر را به نحوی که سنتاً فهمیده می‌شده است، در جهان اسلامی خواهیم دید. شاه‌‌کارهای بزرگ هنر اسلامی، هم‌‌چون مساجد جامع قرطبه در اسپانیا، قیروان در تونس و ابن طولون در قاهره یا نظایر دیگر آن‌‌ها در این سوتر شرق جهان اسلام، مثل بناها و مساجد استانبول و مخصوصاً اصفهان و سمرقند، نه‌تنها جلوه‌هایی از روح وحی اسلامی را بلاواسطه بازتابانده است، بلکه اصلاً طنین جان و جوهر همان روح است و به یک معنا، روشن‌ترین و عینی‌ترین پاسخ را به این سوال می‌دهد که «اسلام چیست؟» این بناها برخی از مهم‌‌ترین جنبه‌های پیام اسلام را در هماهنگی و تناسب و صفا و روشنی و آرامش خود متبلور ساخته است(نصر،1382ب: 154).

هر جا که اسلام پا نهاد، فرهنگ بومی را منهدم ننموده، بلکه آن را به واقعیتی اسلامی دگرگون کرده است. آن‌‌چه مطرود شده عناصری بوده‌‌اند که آشکارا طبیعتی غیراسلامی داشته‌‌اند. در نتیجه تمدن اسلامی در چندین قلمرو مشخص از جمله عربی، ایرانی، آفریقایی، ترکی، هندی، مالزیایی و چینی بسط یافته است. در هر یک از این قلمروها، فرهنگ و هنر اسلامی، علاوه بر حفظ مشخصه جهانی _ اسلامی خود، سبک محلی مشخص و معینی داشته است. مثلاً معماری مراکش و ترکیه در عین ویژگی‌‌های عمیق اسلام، ر دو منحصر به فرد هستند. در خطاطی و خوشنویسی، سبک‌‌های معین محلی مثل سبک مغربی در مراکش، اندلس و الجزایر و سبک شکسته در ایران گسترش یافتند، گرچه در این سرزمین‌‌ها می‌‌توان سبک‌‌های کوفی، ثلث و نسخ که در سراسر جهان اسلام فراگیر هستند را نیز مشاهده کرد(نصر،1385ب،همان).

در میان آیات قرآن یا تعالیم شخص پیامبر اسلام(ص) به موارد کمی درباره هنر برمی‌خوریم. بازنمایی تصویری موجودات زنده در قرآن به ‌صراحت منع نشده با این وجود بسیاری از مسلمانان ترسیم چهره‌ها و موجودات زنده را خطری به سوی بت‌پرستی به‌شمار می‌آوردند و ممنوع می‌دانستند؛ بنابراین هنر اسلامی اغلب بر خلق زیبایی با نقوش انتزاعی و استفاده از حروف، متمرکز بوده است. و به دلیل محدودیت نسبی سایر هنرها همچون نقاشی، مجسمه‌سازی، موسیقی و حتی گاهی، حرام شمردن آن‌‌ها(ر.ک: صدوق، بی‌‌تا، ج4: 5؛ نجفی،1366، ج22: 41) مسلمانان به توسعه سبک‌های مختلف در زمینه‌هایی انتزاعی سوق داده شدند. از این جهت هنر مقدس اسلامی، غیرشمایل‌‌نگاری است. بورکهارت اشاره می‌‌کند که نفی شمایل‌‌نگاری به عنوان یکی از مهم‌‌ترین وجوه هنر اسلامی برآمده از توحید و تنزیه حق تعالی در اندیشه اسلامی است (بورکهارت،1365: 40-42). برترین شکل هنر در اسلام، هنر مربوط به کلمه الله است که در اسلام (برخلاف مسیحیت که شخص مسیح است) همان قرآن کریم است. «در میان هنرهای اسلام تلاوت آهنگین قرآن مجید از همه مهم‌‌تر و مرکزی‌‌تر است. این هنر عالی‌‌ترین هنر مقدس اسلام است»(نصر،1382ب: 157).

هنر تلاوت آهنگین قرآن (تلاوت) طبعاً در بسیاری موارد با هنر کتابت (خوشنویسی)، که خود از جایگاه و منزلت والایی برخوردار است(ر.ک: شیمل،1374: 505)، همراه بوده است. «هنر خوشنویسی عمدتاً به خاطر اشتیاق مسلمانان به کتابت کلام الهی در زیباترین شکل ممکن به وجود آمده است»(شیمل،1376: 360). در حقیقت خوشنویسی مستقیماً بیانگر اشتیاق و واکنش روح مسلمین در قبال نزول وحی قرآنی است. شعر عربی پیش از نزول قرآن نیز وجود داشته، ولی چیزی به عنوان خوشنویسی عربی یا اسلامی پیش از نزول قرآن وجود نداشته است. خوشنویسی را می‌توان شاخص‌ترین هنر در پهنه سرزمین‌های اسلامی دانست و آن‌ را به مثابه زبان هنری مشترک برای تمامی مسلمانان تلقی کرد. این هنر همواره برای مسلمانان اهمیتی خاص داشته‌است؛ چرا که آن‌ را هنر تجسم کلام وحی می‌دانسته‌اند. در سرزمین‌های اسلامی خط زیبا را نه فقط در نگارش قرآن، بلکه در اغلب هنرها به‌کار می‌بردند.

خوشنویسی یک هنر علی‌الاختصاص اسلامی است و هیچ‌‌گونه سنت و سابقه‌‌ای پیش از اسلام نداشته است. در زمینه هنر خوشنویسی نخست خط کوفی شکل گرفت و سپس طی قرون متمادی اسلوب‌‌های دیگری همچون نسخ یا نسخی، ثلث، محقق، ریحانی و نستعلیق با زیبایی و ظرافتی باور نکردنی پدید آمد. به این ترتیب هنری به‌وجود آمد که به‌تدریج از کتابت متن قرآن مجید فراتر رفت و به کتابت سایر انواع کتاب‌‌ها و تزیین اشیا زندگی روزمره، و تزیین خانه‌‌ها و طبعاً مساجد راه برد، به نحوی که کل محیط ظاهری زندگی اسلامی به برکت این هنر تجلی‌‌گاه کلام خداوند شد و مآلاً باعث گردید که نام خداوند و تعالیم دین اسلام همواره و در همه جا نصب‌العین مسلمین باشد(نصر، همان: 164).

نتیجه‌گیری

هنر یکی از مهم‌‌ترین مظاهر و جلوه‌‌های تمدن است که بدون شناخت آن نمی‌‌توان به شناختی دقیق و کامل از تمدن دست یافت. تفسیر سنت‌‌گرایانه از هنر از جمله دیدگاه‌‌های مهم و تأثیرگذار در این حوزه است که در این مقاله (با تکیه بر دیدگاه‌‌های سید حسین نصر) به تحلیل و بررسی آن پرداختیم. تلاش متفکران مکتب فلسفه جاودان برای تبیین زوایای هنر، ستودنی است. آنان با دقتی تحسین‌‌برانگیز چیستی و اصول و مبانی هنر را تشریح کرده‌‌اند که حاصل این کار گامی مؤثر در جهت احیای هنر در دوره جدید است. سنت‌‌گرایان از نخستین کسانی بودند که در دوره غلبه نگاه پوزیتیویستی به تاریخ هنر بر رویکردهای معناکاوانه تأکید کرده و معتقدند که بر اساس ظواهر اشکال و نقوش نمی‌‌توان به فهم هنر یک دوره تاریخی و تمدن کهن رسید، بلکه باید به فرهنگی که این هنر در آن بالیده است توجه کرد. این تنبّه تأثیرات قابل توجهی بر مورّخان هنر و، حتی گسترد‌‌ه‌‌تر، مورّخان ادیان و تمدن‌‌های سنتی گذاشت.

هنر مورد قبول سنت‌‌گرایان، «هنر سنتی» است؛ یعنی در دامان سنت بالیده است. و منظور از سنت اصول و حقایقی است که خاستگاهی قدسی دارند. بنابراین هر تمدنی که با این اصول پیوند داشته باشد تمدن سنتی است و هنر سنتی در زمین حاصل‌‌خیز چنین سنت و تمدن سنتی سربرآورده و به رشد و شکوفایی رسیده است. از این منظر، هنر اسلامی موجود در تمدن اسلامی نیز یکی از انواع هنرهای سنتی است و قواعد و اصول حاکم بر هنرهای سنتی، بر هنر اسلامی نیز قابل اطلاق است.

فهرست منابع

قرآن ‌کریم‌.

اعوانی، غلامرضا (1375)، حکمت و هنر معنوی، تهران: انتشارات گروس.

بورکهارت، تیتوس (1365)،‌ هنر اسلام زبان و بیان، ترجمة مسعود رجب نیا، تهران، انتشارات‌ سروش.

بورکهارت، تیتوس (1372)، ارزش‌های جاویدان هنر اسلامی، ترجمه سیدحسین نصر، در: مجموعه مقالات هنر معنوی، تهران:دفتر مطالعات دینی.

بورکهارت، تیتوس (1384)، معانی رمز آینه، ترجمه احمدرضا قائم‌مقامی، در: جام نو و می کهن(مقالاتی از اصحاب حکمت‌ خالده)، مؤسسه تحقیقات و توسعه‌ علوم انسانی.

رحمتی، انشاء الله (1387)، سنت‌‌گرایی و موانع فهم آن، اطلاعات حکمت و معرفت، ش2.

دین‌پرست، منوچهر (1383)، سید حسین نصر، دلباخته معنویت، تهران، انتشارات کویر.

ساداتی نژاد، سید مهدی و قمریان، ناهید (1396)،واکاوی مفهوم سنت از دید متفکران ایرانی: بررسی اندیشه‌های داریوش شایگان و سیدحسین نصر، فصلنامه سیاست، دوره48، ش2.

شوان‌، فریتیوف (1388)، منطق و تعالی، ترجمه حسین خندق آبادی، انتشارات نگاه معاصر.

شوان‌، فریتیوف (1377 الف)، مبانی زیبایی‌شناسی کامل، ترجمة ‌الف. آزاد، نقد و نظر، ش15-16.‌

شوان‌، فریتیوف (1377 ب)، زیبایی‌شناسی و رمزپردازی در هنر و طبیعت، ترجمة ‌الف. آزاد، نقد و نظر، ش15-16.‌

شوان‌، فریتیوف (1372)، اصول و معیارهای هنر جهانی، ترجمة سید حسین نصر، در: مجموعه مقالات هنر معنوی، تهران: دفتر مطالعات دینی هنر.

شیمل، آنماری (1376)، تبیین آیات خداوند، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.

شیمل، آنماری (1374)، «خوشنویسی اسلامی»، در: فرهنگ و دین، هیئت مترجمان، تهران، طرح نو.

صدوق، محمد بن علی بن بابویه (بی‌‌تا)، من لایحضره الفقیه، قم: انتشارات جامعه مدرسین.

عالمی، سید علی‌‌رضا (1386)، رهیافتی بر تمدن و تمدن اسلامی از دیدگاه سید حسین نصر، فصلنامه تاریخ و تمدن اسلامی، سال سوم، شماره6.

عباسی، ولی‌‌الله (1394)، «جان هیک و کثرت‌‌گرایی دینی عرفانی: تحلیل و نقد»، در: فلسفه عرفان، محمدتقی مصباح یزدی و دیگران، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).

کلینی، محمد بن یعقوب (1368)، الفروع من الکافی، قم: دار الکتب الاسلامیه.

گرابار، اولگ (1379)، شکل‏ گیرى هنر اسلامى، ترجمه‏ مهرداد وحدتى دانشمند، تهران: پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى.

گنون، رنه (1379‌)‌، نگرشی ‌به‌ حقایق‌ باطنی ‌اسلام‌ و تائوئیسم‌، ترجمه‌ دل‌آرا قهرمان‌، تهران‌: نشر آبی.

گنون، رنه (1378)‌، بحران دنیای متجدد، ترجمه ضیاءالدین دهشیری، تهران: انتشارات امیرکبیر.

گنون، رنه‌ (1374)، تقابل شرق و غرب، ترجمه نسرین هاشمی، نامه فرهنگ، 17.

لینگز، مارتین (1383)، عرفان اسلامی چیست؟، ترجمه فروزان راسخی، دفتر پژوهش‌ و نشر سهروردی‌.

لینگز، مارتین (1389)، کتاب یقین، ترجمه زهره میرصادقی، نشر هرمس.

لینگز، مارتین (1377)، رنه گنون، ترجمه م. هدایتی، نقد و نظر،ش15-16.‌

مارتین، جیمز آلفرد (1374)، زیبایی‌شناسی فلسفی در: فرهنگ و دین، ترجمه گروهی از مترجمان، طرح نو.

نجفی، محمدحسن (1366)، جواهر الکلام، تهران، مکتبه الاسلامیه.

نصر، سید حسین (1381)‌، معرفت ‌و معنویت‌، ترجمه ‌انشاءالله رحمتی‌، نشر سهروردی.

نصر، سید حسین (1392)، انسان سنتی و مدرن، ترجمة مهدی نجفی افرا، تهران‌: انتشارات جامی.

نصر، سید حسین (1383‌ الف)‌، آرمان‌ها و واقعیت‌های ‌اسلام‌، ترجمه‌ شهاب‌الدین ‌عباسی‌، دفتر پژوهش ‌و نشر سهروردی.

نصر، سید حسین (1383‌ ب)‌، اسلام‌ و تنگناهای‌ انسان‌ متجدد، ترجمه ‌انشاءالله رحمتی‌، نشر سهروردی.

نصر، سید حسین‌ (1382 الف)، صدرالمتالهین شیرازی و حکمت متعالیه، ترجمه حسین سوزنچی، نشر سهروردی.

نصر، سید حسین‌ (1382 ب)، جوان مسلمان و دنیای متجدد، ترجمه ‌مرتضی اسعدی، تهران: طرح نو.

نصر، سید حسین‌ (1385 الف)، دین و نظام طبیعت، ترجمه محمدحسن غفوری، انتشارات حکمت.

نصر، سید حسین‌ (1384 الف)، انسان و طبیعت (بحران معنوی انسان متجدد)، ترجمه عبدالرحیم گواهی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.

نصر، سید حسین (1384 ب)، علم و تمدن در اسلام، ترجمة ‌احمد آرام‌، تهران‌: شرکت‌ انتشارات علمی فرهنگی.

نصر، سید حسین‌ (1371 ب)، معارف ‌اسلامی‌ در جهان‌ معاصر، تهران‌: شرکت‌ سهامی‌ کتاب‌های‌ جیبی‌.

نصر، سید حسین (1385 ب)‌، اسلام‌: مذهب، تاریخ و تمدن، ترجمه عباس گیلوری، انتشارات دبیزش و انتشارات روزبهان.

نصر، سید حسین (1386)، معرفت جاویدان (مجموعه مقالات سید حسین نصر) به اهتمام حسن حسینی، ج دوم، تهران: مهر نیوشا.

نصر، سید حسین (1385 ج)، در جستجوی امر قدسی (گفت‌‌وگوی رامین جهانبگلو با سید حسین نصر، ترجمه مصطفی شهرآیینی، تهران، نشر نی.

نصر، سید حسین‌ (1382 د)، مروری بر اندیشه‌های دین‌پژوهی فریتیوف شوان، ترجمه شهاب‌الدین عباسی، اخبار ادیان، ش1.

نصر، سید حسین (1378 الف)‌، معنویت‌ و علم؛ همگرایی‌ یا واگرایی؟، ترجمه‌‌ فروزان‌ راسخی، نقد و نظر، ش19-20.

نصر، سید حسین (1378 ب)‌، هنر دینی، هنر سنتی، هنر مقدس، در: راز و رمز هنر دینی، تنظیم‌ و ویرایش: مهدی‌ فیروزان، انتشارات‌ سروش.

نصر، سید حسین (1368)، سنت اسلامی در معماری ایرانی، ترجمه سید محمد آوینی، سوره اندیشه، ش1.

Schuon, Frithjof (1984), The Transcendent Unity of Religions, U. S. A, Quest Book.

 

 

[1]. نویسنده مسئول: استادیار، گروه معارف اسلامی، دانشگاه بناب، بناب، ایران.                                 M.dargahi@ubonab.ac.ir

[2]. سطح چهار حوزه علمیه، قم، ایران.

[3]. سطح دو حوزه علمیه، قم، ایران.

قرآن ‌کریم‌.
اعوانی، غلامرضا (1375)، حکمت و هنر معنوی، تهران: انتشارات گروس.
بورکهارت، تیتوس (1365)،‌ هنر اسلام زبان و بیان، ترجمة مسعود رجب نیا، تهران، انتشارات‌ سروش.
بورکهارت، تیتوس (1372)، ارزش‌های جاویدان هنر اسلامی، ترجمه سیدحسین نصر، در: مجموعه مقالات هنر معنوی، تهران:دفتر مطالعات دینی.
بورکهارت، تیتوس (1384)، معانی رمز آینه، ترجمه احمدرضا قائم‌مقامی، در: جام نو و می کهن(مقالاتی از اصحاب حکمت‌ خالده)، مؤسسه تحقیقات و توسعه‌ علوم انسانی.
رحمتی، انشاء الله (1387)، سنت‌‌گرایی و موانع فهم آن، اطلاعات حکمت و معرفت، ش2.
دین‌پرست، منوچهر (1383)، سید حسین نصر، دلباخته معنویت، تهران، انتشارات کویر.
ساداتی نژاد، سید مهدی و قمریان، ناهید (1396)،واکاوی مفهوم سنت از دید متفکران ایرانی: بررسی اندیشه‌های داریوش شایگان و سیدحسین نصر، فصلنامه سیاست، دوره48، ش2.
شوان‌، فریتیوف (1388)، منطق و تعالی، ترجمه حسین خندق آبادی، انتشارات نگاه معاصر.
شوان‌، فریتیوف (1377 الف)، مبانی زیبایی‌شناسی کامل، ترجمة ‌الف. آزاد، نقد و نظر، ش15-16.‌
شوان‌، فریتیوف (1377 ب)، زیبایی‌شناسی و رمزپردازی در هنر و طبیعت، ترجمة ‌الف. آزاد، نقد و نظر، ش15-16.‌
شوان‌، فریتیوف (1372)، اصول و معیارهای هنر جهانی، ترجمة سید حسین نصر، در: مجموعه مقالات هنر معنوی، تهران: دفتر مطالعات دینی هنر.
شیمل، آنماری (1376)، تبیین آیات خداوند، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
شیمل، آنماری (1374)، «خوشنویسی اسلامی»، در: فرهنگ و دین، هیئت مترجمان، تهران، طرح نو.
صدوق، محمد بن علی بن بابویه (بی‌‌تا)، من لایحضره الفقیه، قم: انتشارات جامعه مدرسین.
عالمی، سید علی‌‌رضا (1386)، رهیافتی بر تمدن و تمدن اسلامی از دیدگاه سید حسین نصر، فصلنامه تاریخ و تمدن اسلامی، سال سوم، شماره6.
عباسی، ولی‌‌الله (1394)، «جان هیک و کثرت‌‌گرایی دینی عرفانی: تحلیل و نقد»، در: فلسفه عرفان، محمدتقی مصباح یزدی و دیگران، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).
کلینی، محمد بن یعقوب (1368)، الفروع من الکافی، قم: دار الکتب الاسلامیه.
گرابار، اولگ (1379)، شکل‏ گیرى هنر اسلامى، ترجمه‏ مهرداد وحدتى دانشمند، تهران: پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى.
گنون، رنه (1379‌)‌، نگرشی ‌به‌ حقایق‌ باطنی ‌اسلام‌ و تائوئیسم‌، ترجمه‌ دل‌آرا قهرمان‌، تهران‌: نشر آبی.
گنون، رنه (1378)‌، بحران دنیای متجدد، ترجمه ضیاءالدین دهشیری، تهران: انتشارات امیرکبیر.
گنون، رنه‌ (1374)، تقابل شرق و غرب، ترجمه نسرین هاشمی، نامه فرهنگ، 17.
لینگز، مارتین (1383)، عرفان اسلامی چیست؟، ترجمه فروزان راسخی، دفتر پژوهش‌ و نشر سهروردی‌.
لینگز، مارتین (1389)، کتاب یقین، ترجمه زهره میرصادقی، نشر هرمس.
لینگز، مارتین (1377)، رنه گنون، ترجمه م. هدایتی، نقد و نظر،ش15-16.‌
مارتین، جیمز آلفرد (1374)، زیبایی‌شناسی فلسفی در: فرهنگ و دین، ترجمه گروهی از مترجمان، طرح نو.
نجفی، محمدحسن (1366)، جواهر الکلام، تهران، مکتبه الاسلامیه.
نصر، سید حسین (1381)‌، معرفت ‌و معنویت‌، ترجمه ‌انشاءالله رحمتی‌، نشر سهروردی.
نصر، سید حسین (1392)، انسان سنتی و مدرن، ترجمة مهدی نجفی افرا، تهران‌: انتشارات جامی.
نصر، سید حسین (1383‌ الف)‌، آرمان‌ها و واقعیت‌های ‌اسلام‌، ترجمه‌ شهاب‌الدین ‌عباسی‌، دفتر پژوهش ‌و نشر سهروردی.
نصر، سید حسین (1383‌ ب)‌، اسلام‌ و تنگناهای‌ انسان‌ متجدد، ترجمه ‌انشاءالله رحمتی‌، نشر سهروردی.
نصر، سید حسین‌ (1382 الف)، صدرالمتالهین شیرازی و حکمت متعالیه، ترجمه حسین سوزنچی، نشر سهروردی.
نصر، سید حسین‌ (1382 ب)، جوان مسلمان و دنیای متجدد، ترجمه ‌مرتضی اسعدی، تهران: طرح نو.
نصر، سید حسین‌ (1385 الف)، دین و نظام طبیعت، ترجمه محمدحسن غفوری، انتشارات حکمت.
نصر، سید حسین‌ (1384 الف)، انسان و طبیعت (بحران معنوی انسان متجدد)، ترجمه عبدالرحیم گواهی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
نصر، سید حسین (1384 ب)، علم و تمدن در اسلام، ترجمة ‌احمد آرام‌، تهران‌: شرکت‌ انتشارات علمی فرهنگی.
نصر، سید حسین‌ (1371 ب)، معارف ‌اسلامی‌ در جهان‌ معاصر، تهران‌: شرکت‌ سهامی‌ کتاب‌های‌ جیبی‌.
نصر، سید حسین (1385 ب)‌، اسلام‌: مذهب، تاریخ و تمدن، ترجمه عباس گیلوری، انتشارات دبیزش و انتشارات روزبهان.
نصر، سید حسین (1386)، معرفت جاویدان (مجموعه مقالات سید حسین نصر) به اهتمام حسن حسینی، ج دوم، تهران: مهر نیوشا.
نصر، سید حسین (1385 ج)، در جستجوی امر قدسی (گفت‌‌وگوی رامین جهانبگلو با سید حسین نصر، ترجمه مصطفی شهرآیینی، تهران، نشر نی.
نصر، سید حسین‌ (1382 د)، مروری بر اندیشه‌های دین‌پژوهی فریتیوف شوان، ترجمه شهاب‌الدین عباسی، اخبار ادیان، ش1.
نصر، سید حسین (1378 الف)‌، معنویت‌ و علم؛ همگرایی‌ یا واگرایی؟، ترجمه‌‌ فروزان‌ راسخی، نقد و نظر، ش19-20.
نصر، سید حسین (1378 ب)‌، هنر دینی، هنر سنتی، هنر مقدس، در: راز و رمز هنر دینی، تنظیم‌ و ویرایش: مهدی‌ فیروزان، انتشارات‌ سروش.
نصر، سید حسین (1368)، سنت اسلامی در معماری ایرانی، ترجمه سید محمد آوینی، سوره اندیشه، ش1.
Schuon, Frithjof (1984), The Transcendent Unity of Religions, U. S. A, Quest Book.