نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 نویسنده مسئول: دانشجوی دکترا، گروه تاریخ، دانشکده علوم انسانی، دانشگاه پیام نور، تهران، ایران
2 گروه تاریخ دانشکده علوم انسانی دانشگاه پیام نور تهران ایران
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
In order to promote Islamic knowledge, Shia imams taught religious and non-religious teachings to their followers wherever and whenever possible. As a part of the structure of Islamic civilization, the educational system is responsible for the formation and advancement of Islamic culture and civilization. However, due to the criticisms regarding the inactivity of the Imami education system and its achievements in the first Islamic centuries, while defending its existence, its role in building the capacity of Islamic culture and civilization should be addressed. The fact that Shiites were indebted to others in establishing scientific centers or innovated is an issue that this article deals with with the aim of investigating the impact of these centers in Islamic civilization during the first centuries of Hijri. The authors with a "descriptive-analytical" approach and with a library method are trying to answer this question, what role and position did the scientific and educational institutions of the Shias have in the first five centuries in the Islamic civilization?
It seems that Shiites, due to the need to teach their doctrines and beliefs in a non-Shiite geographical area, have been able to find an active presence in the field of learning and scientific research, and through the establishment of renowned scientific centers, they have developed innovative scientific activities in the Islamic world. to continue the cultural and civilizational identity of Shiism.
کلیدواژهها [English]
نهادهای علمی شیعیان امامیه در پنج قرن نخست هجری و نقش
آنها در تمدن اسلامی
امیر فرحزادی[1] | محمدرضا عسگرانی[2]
چکیده
این موضوع که شیعیان برای تأسیس مراکز علمی وامدار دیگران بوده و یا نوآوری داشتهاند، مسئله این تحقیق است. هدف نویسندگان بررسی میزان تأثیر این مراکز در تمدن اسلامی و پاسخگویی به این سؤال است که مراکز علمی و آموزشی شیعیان، چه جایگاهی در تمدن پنج قرن نخستین اسلامی دارد؟ فرض میشود که شیعیان براثر نیاز به تعلیم مبانی اعتقادیشان در یک گستره جغرافیایی غیر شیعی، با حـضور فعال در عرصه دانشاندوزی، موجب نوآوری علمی در جهان اسلام گردیدند. رویکرد این مقاله «توصیفی ـ تحلیلی» بوده و یافتهها با استفاده از «روش کتابخانهای» تدوین و سپس تحلیلشدهاند. نتایج نیز نشان میدهد: امامان شیعه (ع) علوم دینی و غیردینی را با هر وسیله ممکن، به پیروانشان آموزش میدادند. ثمره این آموزهها، ایجاد نظام آموزشی پیشرفتهای بود که هم به صیانت از فرهنگ شیعی در برابر اسلام رسمی و حکومتی پرداخت و هم بذر معارف اصیل را در جامعه اسلامی پراکند. نهال تازهای که توسط دارالعلمها، کتابخانهها، رصدخانهها و بسیاری از مراکز علمی نشانده شد، تا دوران صفوی بالید و در این زمان توسط صوفیان صفوی و فقیهان شیعه به بار نشست.
کلیدواژهها: معارف شیعی، مدارس شیعیان، توسعه علمی، تمدن اسلامی.
مقدمه
پیش از یورش مغولان، قلمرو اسلامی دورانی از درخشش علوم و دانشاندوزی را تجربه کرده بود. تصرف پایتخت خلافت عباسی، به دنیای هزار و یکشب بغداد پایان داد و ضربهای سخت بر فرهنگ و تمدن اسلامی وارد آورد. ویژگی حدود ششصد سال تسلط امویان و عباسیان بر جهان اسلام، چیرگی آموزههای غیر شیعی و گاه تعقیب و آزار شیعیان بوده است؛ چنانکه نمونه این سختگیری به شیعیان را از رفتارهای خشن سلطان محمود غزنوی در «ری» که کتاب سوزانی در پای دارهای شیعیان در این شهر به نمایش گذاشت، میتوان دریافت. در دوران سلجوقی نیز هرچند برپایی نظامیهها نشانهای از رویکرد دیوانسالاران ایرانی به توسعه علوم و احیای «اندیشه ایرانشهری» در چارچوب فرهنگ ایرانی است؛ لیکن چیرگی تفکر شیعه ستیزی موجب گردید که نظامیهها به مراکزی برای نهادینه کردن قرائت خاص مذهب شافعی تبدیل شود. در چنین شرایطی یکی از عرصههای کمتر کاویده شده تاریخ تشیع، فعالیتهای علمی و آموزشی شیعیان است. در این ششصد سال شیعیان هرچند در حوزههای جغرافیایی محدود مانند تبرستان و مصر حکومتهایی تشکیل دادند؛ ولی همواره ناگزیر بودهاند در برابر یورش به اعتقاداتشان مبارزه کنند و معارف شیعی در این دوران بسیار زیر فشار قرار داشته است. براثر فقدان قدرت سیاسی تشیع، تاریخ فعالیتهای علمی و آموزشی آنان بهطور دقیق و جامع منتقل نگردیده است و آنان برای حفظ هویت و استمرار حیاتشان، به ایجاد نهادهای آموزشی مبتنی بر تعالیم مذهب شیعه مبادرت کردند. این پژوهش بنا دارد تا ضمن و بررسی وضعیت تاریخی مدارس و مراکز علمی شیعیان پیش از یورش مغولان، به این سؤال پاسخ دهد که شیعیان در این دوران چه سهمی در پایهگذاری نظام علمی و آموزش اسلامی داشتهاند؟
پیشینه
در ارتباط با نظام آموزشی شیعیان در قرون اولیه هجری پژوهش جامع و مستقلی انجام نگرفته است. در بین مطالب کتابهای عبدالله فیاض(1393) و جوئل کرومر(1375) اشارههایی به موضوع شده؛ لیکن نویسندگان به جزییات و چگونگی شکلگیری و شاخصهای نظام آموزشی نپرداختهاند کتابی به زبان عربی نیز توسط عدنان فرحان آل قاسم به نام تاریخ الحوزات العلمیه والمدارس الدینیه عندالشیعه الامامیه(1393) تألیف شده است که درباره حوزههای علمیه در شهرهای کربلا، حله و سامرا پرداخته است؛ لیکن نزدیکترین آثار به موضوع یکی کتاب محمد کریمی زنجانی(1389) است که به نقش دارالعمهای شیعی در نوزایی فرهنگی جهان اسلام پرداخته و دیگری مقالهای از محمدجواد سر تختی(1398 بهار و تابستان) است که این مقاله برگرفته از رساله دکتری نویسنده بوده و بر نظام آموزشی شیعیان امامیه در پنج قرن نخستین هجری و نقش آن در پیشرفت تمدن اسلامی تأکید کرده است. همین نویسنده مقاله مشابهی را بهصورت مشترک با اسماعیل زرومی(1397 بهار) نیز به چاپ رسانده و مقاله دیگری نیز با اندکی تغییرات بهصورت مشترک با محمدرضا جباری(1398 بهار) در همین زمینه منتشر کرده است. مقاله حاضر ضمن استفاده از تحقیقات پیشین، با پرهیز از رویدادنگاری صرف، در خصوص نقش دانشمندان علوی و مراکز علمیاش برای جلوگیری از غلبه اسلام رسمی و حکومتی بر معارف ناب شیعی،تحلیلی تازه را ارائه کرده است.
مسجد نهادی تمدن ساز در تاریخ اسلام و تشیع
مسجد مهمترین پایگاه عقیدتی، فکری و معنوی اسلامی و پیوسته کانون هدایت و مبارزه علیه کفر و الحاد و ملجأ و مأمن دلباختگان حق و فضیلت بوده است. مسجد که نخستین نهاد عینی تمدن اسلامی محسوب میشود از همان بدو تأسیس علاوه بر اینکه پایگاه دینی و معبد مسلمین به شمار میرفت، نخستین کانون فعالیتهای سیاسی، اجتماعی، علمی و فرهنگی مسلمین نیز بود و پایههای اساسی حکومت اسلامی در زمان پیامبر اکرم در این مکان استوار شد؛ زیرا مقر حاکمیت پیامبر در آن قرار داشت و بعدها نیز اصول و مبانی دین اسلام از همین نهاد مقدس به مردم عرضه میشد. پیامبر اسلام(ص) خانه ارقمبنابیالارقم در مکه و کنار صفا را برای تبلیغ مورد استفاده قرار میداد(بلاذری، 1417: 10/214)؛ اما بعد از ورود به یثرب، مسجد نخستین مرکزی بود که برای تعلیم و تربیت مسلمانان در نظر گرفته شد و امامان شیعه (ص)نیز مسجدالحرام، مسجد قبا و مسجدالنبی را از همان آغاز برای ترویج مبانی اسلام برگزیدند و با انجام فعالیتهای آموزشی در آنها، به حیات علمی پیروانشان روح بخشیدند(کلینی، 1404 ق.: 4/ 79). در دورههای بعد مسجد کوفه مرکز مهمی برای انتقال آموزههای دینی گردید. کوفه پیوسته بهعنوان مرکز گرایشهای علوی شهرت داشته است و مؤثرترین افراد در شکلگیری نخستین آموزشهای اخلاقی در این شهر، از صحابه و تابعان و یاران علی(ع) بودهاند. تعالیم اخلاقی نخستین امام شیعه، سالها پیش از تصدی مسند خلافت نیز در بُعد اجتماعی، رواج داشت و در کوفه سرچشمه تحولات مهمی گردید. کنار نهادن تبعیضهای قبیلهای و قومی و گراییدن به عدالتی یکسان برای قریش و غیر قریش و عرب و غیر عرب، اعتقادی بود که در سال سوم هجری از سوی یاران امام علی(ع) بهگونهای گسترده بهخصوص در کوفه مطرح گردید و جنبش تأثیرگذار «شعوبیه» را ایجاد کرد(طبری، 1387: 1/51) حرکتی که هرچند با اندیشههای ناسیونالیسم ایرانی قوامیافته بود؛ در جنبه عدالتخواهی از تعالیم علوی الهام میگرفت.
در سده دوم هجری مسجد جامع کوفه نهتنها میعادگاه دانشمندان شیعی بسیاری بود؛ بلکه به یکی از مراکز مهم حل و عقد علوم و معارف جهان اسلام تبدیل شد و با مسجد جامع بصره که از مراکز علمی سایر فرقههای اسلامی بهویژه معتزله و اشاعره شمرده میشد، به رقابت برخاست (ابن سعد، 1418ق.: 6/204). شیعیان کمتر از مساجد بزرگ و جامع که در اختیار حاکمیت بود، بهره میبردند؛ زیرا سیاست مکتب آموزشی خلفای اموی و عباسی، مانع نقل فضائل علویان و حضور یافتن برخی از بزرگان شیعه در مساجد جامع اهل سنت بود و مخالفت با ایشان بهجایی کشید که به تعطیلی و تخریب مسجد بَراثا نیز اقدام کردند(خطیب بغدادى، 1417ق: 4/ 248). باوجود این محدودیتها، علمای شیعه در مساجد عمومی و جامع ازجمله مسجد مدینه، کوفه، بغداد، قم، ری، کاشان و خراسان حضور پیداکرده و ضمن صدور فتوا، به تحصیل و تدریس علم پرداختند؛ چنانکه در عصر خلفای بنیامیه، عبدالله بن عباس، جابربنعبدالله انصاری و اَبانبنتَغلِب در مسجد مدینه و ابوذر در مسجد مدینه و شام کرسی درس و صدور فتوا داشتند(ابنحجرعسقلانى، 1415: 21/547؛ نجاشی، 1416: 10؛ یعقوبى، بیتا: 2/ 171). در عصر عباسیان، مُعاذبنمسلم، عبداللهبنابییَعفُور، محمدبنسَنان، صفوانبنیحیی، ابنفَضّال، علیبنعیسى و بسیاری از شیعیان در مسجد کوفه و عبدالرحمنبنحَجاج مؤمنالطاق، جابربنیزیدجُعفی و محمّدبنحُکیم در مسجد مدینه کرسی درس داشتند(نجاشی، 1416:213؛351؛ طوسی، 1409: 2/ 796؛ قمی، 1361: 2/745). همچنین افرادی همانند: فضلبنشاذان در مساجد زیتونة و قَطِیعَهالرَّبیع بغداد، شیخ طوسی در مسجد رَصافه در شرق بغداد و شیخ مفید در مسجد عُکبرا مشغول تحصیل بودند(طوسی، 1414: 2/741؛ طوسی، 1373: 2/437؛ طوسی، 1411: 2/746؛ طوسی، 1407: 2/306). این جلسات در گوشه و کنار منبر یا ستونهای مسجد برقرار میگردید.
تمایز آموزهها و شرایط سیاسی و اجتماعی شیعه ایجاب میکرد، تا علاوه بر حضور در مساجد مشهور و متعلق به مکتب خلفا، در کنار مزار امامان نیز مسجدهایی را برای انجام اعمال عبادی و آموزشی اختصاص دهند(رازی قزوینی، 1358: 453). چنانکه جعفربنبَشیر بَجَلی، مسجدی اختصاصی در کوفه داشت که در آن روایات شیعی منتشر میگردید و محمدبن سَنان نیز در مسجد سهله کرسی درس میداد(جوهرى بصرى، بیتا: 54). صباحبنصَبِیح فَزاری نیز امام جماعت مسجد «داراللؤلؤ» شیعیان کوفه بود. این مسجد متعلق به نَفطَویِ نحوی است که کرسی درس قرآن و کتاب الکافی کلینی در آن برقرار بود (نجاشی، 1416: 307). افزون بر موارد ذکرشده، آلاعین در محله خود مسجدی به نام «الخطة» داشتند که مرکز فعالیتهای دینی، علمی و آموزشی آنان بود(ابیغالب زرارى، 1361: 127).
از دیگر مساجد محل اجتماع شیعیان، مسجد بَراثا یا مسجد شرقیه، دارالمُسَیب، باب رَباح یا رَیاح و دروازه خراسان در بغداد است که در آنها نماز و کرسی درس برقرار بود. ابنعُقده در کوفه و بغداد، شیخ مفید و دیگر شیوخ شیعه مجالس درس خود را بیشتر در مسجد بَراثا یا مسجد بابرَیاح برپا ساختند. احمدبنمحمدبنهارون اهوازی نیز در خیابان الرقیق بغداد دارای مسجدی بود که شیخ طوسی در درس وی شرکت کرده است. علیبنعبدالله علوی استاد تَلَّعُکبری نیز صاحب مسجدی با نام الرضا در «مَطیر» از توابع طبرستان بود(طبری، 1413: 17/390؛ طوسی، 1411: 433؛ طوسی، 1373: 331). احوصبنسعد اشعری و همراهان وی بعد از مهاجرت به قم، اولین مسجد را در محل آتشکدهای بنا نمود(قمى، 1361: 37). در مساجد طرابلس و حلب نیز فقیهان شیعه به فتوا مینشستند(ناصرخسرو، بیتا: 2/11).
ساخت مسجد جامع الازهر در مصر توسط سردار جوهر کاتب سیسیلى از موالى المعتز خلیفه فاطمى در مصر صورت گرفت و در رمضان سال 361 ق به پایان رسید. قاضى ابوالحسن علىبننعمان کتاب «الاقتصار» را که توسط پدرش نوشتهشده بود، در همین مسجد املاء میکرد و فقه شیعه را آموزش میداد؛ لیکن از سال 378 به دستور العزیز خلیفه فاطمى، این مسجد به یک پایگاه علمى تبدیل شد و بهفرمان وی تنها به تعلیم طالبان علم اختصاص یافت(طنطاوی، 1401: 33). جامع الازهر از پایگاههاى اساسى علمى براى فرهنگ شیعى بود که پیوسته باوجود دانشجویان علاقهمند و دانشمندان بزرگ، چشموچراغ مراکز علمی جهان اسلام بوده است بهطوریکه تا سال 810 ق. علاوه بر تلاوت و تدریس و تلقین قرآن و اشتغال به انواع علوم اسلامی مانند فقه، حدیث، تفسیر، نحو و تشکیل مجالس وعظ و حلقههاى ذکر، فعال و آباد بوده یکی از مورخان قرن نهم هجری در مورد آن مینویسد: «آدمى به هنگام ورود به این جامع چنان با خدا انسمىگیرد و چنان آرامش و آسایشى در درون خویش مىیابد که نظیر آن در دیگر مراکز علمى به وى دست نمىدهد» (مقریزی، 1422: 4/51).
نقش مکتبخانه در ترویج معارف شیعی
مکتبخانهها از ابتداییترین جایگاههای آموزشی در جهان اسلام بوده و نام آن در فارسی «مکتب» و در عربی «کُتّاب» از نوشتن و نوشـت آمـوزی (تکتیـب) گرفتهشده است. مکتب بهجایی گفته میشد که کودکان قرآن و خواندن و نوشتن مـیآموختنـد. مکتبها بهاحتمال در پایان سده نخست هجری بنیان نهاده شدند. شواهد نشان میدهد، همانگونه که مکتبها را در خانههای شخصی برپا میساختند، در زاویههای مساجد یـا اتاقهای چسبیده به آنها نیز چنین جاهایی وجود داشت. علاوه بر این، مکتبهای دیگـری هم بودند که کاملاً آزاد بودند. یعنی در مکانهایی مخصوص این کار که گاه تا سه هـزار دانشآموز هم داشتهاند. آموزشهای اولیه در خانههای معلمان انجام مییافت و چهبسا در خانههای خود اتاقی برای دانشپژوهان داشتند. علت تأسیس مکتب بهعنوان یکی از مهمترین مراکز آموزشی چنـد چیز بوده است: نخست اینکه مسجد محل آموزش و بحث درباره مسائل بزرگ و علوم اسلامی بود که به لحاظ روش و محتوا با آموزش کودکـان متفـاوت بـود؛ دیگـر اینکـه مسجد محل عبادت و مکانی مقدس و مطهر بود و برای گردآمدن اطفال مناسـب نبـود، چون ممکن بود آنها نتوانند طهارت را در مسجد رعایت کنند. مکتبها در جامعه اسلامی گسترش یافت و در هر شهر چندین مکتب به وجود آمد(خطیب بغدادی، /9 245.) در منابع تاریخی به جدایی مکتب شیعیان از اهل سنت اشاره نشده است؛ اما گزارشهایی مبنی بر حضور کودکان شیعه همانند فرزندان امامان شیعه در دوران کودکی و سید رضی در سن دهسالگی برای یادگیری خواندن و نوشتن در مکتب موجود است(کلینی، 1404: 1/469؛ طوسی، 1411: 2/66). معلمانی مانند عُمیربنعامر همدانی و کُمَیت در مکتب کوفه و حَسّانِ بن ثابت به تربیت کودکان مشغول بودند(اصفهانی، 1415: 5/17؛ ابنبابویه، 1362: 4/15). سن دقیق حضور کودکان در مکتبها روشن نیست؛ اما به نظر میرسد بین شش تا چهاردهسالگی به مکتب میرفتند و پسازآن وارد روایت حدیث میشدند(ابوغالب زراری، 1361: 149). برنامه درسی این مراکز از شنبه تا بعدازظهر چهارشنبه ادامه داشت و روز پنجشنبه درسها تکرار میگردید و به پرسشهای شاگردان پاسخ داده میشد. جمعهها و یا به مناسبتهایی مانند برخی از روزهای ماه رمضان، مکتبها تعطیل بود و در عید قربان به مدت سه تا پنج تعطیلات در نظر گرفته میشد(فیاض، 1393: 180).
مجالس و محافل علمی تشیّع مؤلفهای اساسی در پیشرفت تمدن اسلامی
بهجز دوره عمربنعبدالعزیز که از علم و دانشمندان حمایت میکرد و با شیعیان نیز مدارا مینمود، در دوره امویان، نهاد خلافت در امور آموزشی چندان دخالت نمیکرد و امر تعلیم و تعلم جنبه مردمی داشت؛ اما در دوره عباسیان، هارونالرشید و مأمون دانشمندانی را که خلافت آنان را تأیید میکردند، به خود نزدیک ساخته و عطایایی به آنان میبخشیدند؛ چنانکه هارونالرشید(197-170ق.) قاضی ابویوسف از دانشمندان مشهور حنفی مذهب را مورد اکرام قرارداد(غنیمه، 1388: 299) و در زمان مأمون نیز مراکز آموزشی اهل سنت رونق گرفت و با تأسیس «بیتالحکمه» در بغداد، نهادهای آموزشی زیر حمایت مالی دستگاه خلافت قرار گرفت؛ لیکن این حمایت شامل دیگر مذاهب اسلامی نمیشد و مراکز آموزشی آنان از حمایتهای مالی و سیاسی عباسیان محروم بودند(شبلی، 1387: 211).
در آغاز دوره عباسی، خاندان شیعی «نوبخت» با انحصارطلبی مذهبی آنان مقابله کردند. این خانواده که از فرهیختگان ایرانی بودند، برای زنده سازی فرهنگ ایران باستان و پیوند اندیشههای ناب ایرانی با اندیشههای شیعه بسیار کوشیدند. نوبختیان با خدمت در کارهای اداری عباسیان، ضمن حفظ موقعیت پیشین خود؛ به ترویج سنت دانشدوستی نیاکانشان پرداختند و با ترجمه کتب پهلوی، به پیوند فرهنگ ایرانی با جهان اسلام یاری رساندند. تسلط آنان به ریاضی، نجوم و فلسفه و ترجمه آثاری از این علوم به زبان عربی، سهم بزرگی در انتقال علوم به دنیای اسلام داشت و مجلس درس ابوسهل نوبخت و حسن بن موسی نوبختی محل مراجعه دانشمندان، ادیبان و متکلمان بود(گیلانی و دیگران، 1395 بهار و تابستان: 181؛ 186).
بعد از تسخیر بغداد توسط خاندان شیعهمذهب آلبویه(جمادیالاول 334 ق.)، پس از نزدیک به دو قرن، فضای علمی این شهر که زیر نفوذ عباسیان به تعصبات حکومتی گرفتارشده بود، بار دیگر رونق گرفت. حلقههای درس و بحث فلسفه، کلام، عرفان، پزشکی، نجوم، ریاضیات برقرار گردید و دربارهای حاکمان محلی و وزیران خاندان بویه بهصورت کانونهای روشناندیشی درآمد و شهرهای همدان، اصفهان، ری و شیراز که پیش از آن در سایه بغداد قرار داشتند، به کانونهای جذب علمی و فرهنگی پرفروغی تبدیل شدند. گستردگی موضوعات، فعالیتهای آموزشی، تعداد طالبان علم، روشهای جدید تدریس، بحثوجدلهای علمی در قلمرو اسلامی موجب گردید تا نوع جدیدی از مراکز علمی بانام «مجلس» یا «محفل» پدید آید. این قبیل جلسههای علمی، از کارکردهای مسجد مایه میگرفت و ریشه در نیاز شیعه برای برونرفت از بحرانها و حفظ هویت خود داشت. این مجلسها که بیشتر در خانههای معلمان تشکیل میشد و حیاط خانه نیز در هنگام ازدحام شنوندگان مورداستفاده قرار میگرفت، نقش بسزایی در ترویج معارف شیعی داشت. در دوره فرمانروایی خاندان بویه چنانچه معلم حاضر در «مجلس» یا «مکتب» از شهرت برخوردار بود، جمعیت انبوهی برای شنیدن سخنانش گرد میآمدند و در مواقع خاصی نیز «مباحثه»هایی صورت میگرفت. در جلسات بحث، نخست پرسشی مطرح و سپس نظریههای موافق و مخالف بهنوبت ابراز میشد. مباحث علمی گاه به دکانها، میدانهای شهر و باغها کشیده میشد و حتی از گرمابهها نیز بهعنوان مراکز مباحثات استفاده میشده است. مهمترین این مجامع علمی نیز که کمتر جنبه رسمی داشت، در کتابفروشیها برپا میشد و بازار کتابفروشان(سوقالوراقین) میعادگاه دانشوران بود(کرومر، 1375: 100-94). همین مجلسها و یا جلسههای «مناظره» که در دربار حاکمان و وزیران و پادشاهان خاندان بویه برگزار میشد، این دوره را به یکی از درخشانترین اعصار حضور شیعیان در فرهنگ و تمدن اسلامی تبدیل کرد. عالمانی مانند شیخ کلینی، شیخ صدوق، شیخ طوسی، شریف رضی، ابوعلی سینا، ابوریحان بیرونی، محمدبنزکریای رازی، علی بن حسین مسعودی، ابوعلی مسکویه در همین دوره بهترین آثارشان را خلق کردند و به همین دلیل قرن چهارم هجری را که آلبویه و دیگر حکومتهای شیعی در نقاط مختلف قلمرو اسلامی فرمانروایی میکردند، قرن نوزائی فرهنگی در جهان اسلام نام گذاردهاند. در چنین زمانهای از یکسوء فاطمیان بر شمال آفریقا و مصر حکم میراندند و از دیگر سوء حمدانیان در شمال و شمال غرب عراق تا حلب و دمشق را زیر حاکمیت داشتند و آلبویه بر عراق و بخش وسیعی از ایران حکومت میکردند. یمن نیز در اختیار امامان زیدی بود. در واکنش به همین مجالس و محافل و درخشش دانشمندان شیعی بود که سلجوقیان «مدرسه» را برای ترویج آموزش عالی مبتنی بر اصول اسلام سنّی و مقابله با نفوذ تشیع بنا نهادند. برخلاف مدرسههای نظامیه که در نیمهی دوم قرن پنجم با حمایتهای مالی خواجه نظامالملک وزیر سلجوقی اداره میشد و در راستای اهداف حکومتی فعالیت میکرد، مراکز آموزشی شیعه جزو مدرسههای خصوصی محسوب میشدند و بر حمایتهای مردمی و یاری توانگران نیکوکار استوار بود. گاهی نیز از موقوفههایی برای برآوردن نیاز دانشجویان و استادان اختصاص مییافت و شاگردان توانمند به همشاگردیهای تهیدستشان کمک میکردند(ابنخلدون، 1408: 1/ 591؛ 549). به برکت همین یاریگریها این مراکز ازلحاظ تعداد دانشجویان و شیوه تدریس علومی مانند فلسفه، پزشکی و نجوم مجالس درس شیعی در آن روزگار سرآمد مراکز آموزشی و علمی جهان اسلام بودند و برای مثال، مدرسه خواجه عبدالجبار مفید و مدرسه سید تاجالدین محمد کیسکی در ری بسیار معروف شدند. یکی از مورخان در مورد مدرسه بزرگ سید تاجالدین محمد کیسکى مینویسد: افزون بر ختم قرآن، برگزاری مرتب نماز جماعت و تشکیل مجلسهای وعظ، گاهی مجلس مناظره در این مدرسه برپا میشد و این مدرسه همواره آباد و آماده پذیرایی از دانشمندان، سادات و فقیهان غریب بوده است. وی همچنین به مدرسههای شیعی مانند «شرفیه» کاشان، «رَضویه» و «فَتحیه» در ورامین دو مدرسه «عزالملکی» و «عربشاهی» در شهرهای آبه و ساری اشاره میکند. مدرسههایی که از برخی از آنها تا چهارصد فقیه و متکلم فارغالتحصیل شدهاند(قزوینی رازی. 1358: 34؛ 172؛ 199)
باوجودی که برخی مدرسههای اهل سنت در نیشابور را زادگاه این قبیل مدرسهها قلمداد کردهاند(مِتز، 1364: 210) و برخی مدرسه ابواسحاق اسفراینی(م418ق.) و ابنفُورک اصفهانی(م405ق.) یا خانه ابو حاتم محمدبنحیّان بُستی(م354ق) در نیشابور را نخستین مدرسههای اسلامی میدانند(ابنعماد حنبلی، بیتا: 181؛ غُنیمه، 1388: 108) لیکن نمیتوان تأسیس مدرسه در این شهر را منحصر به اهل سنت دانست؛ زیرا در قرن پنجم شیعیان نیز در نیشابور نشیمن داشتهاند و باوجود خاندانهای دانشور شیعی در این شهر، شیعیان نیز از مدرسههای به شیوه جدید برخوردار بودهاند(غُنیمه، 1388: 165). پیشازاین تاریخ، مدرسههای شیعی توسط زیدیه و اسماعیلیه در فرارود یا نواحی تبرستان پایهگذاری شده بود. چنانچه «عیاشی» با برپایی جلسههای عمومی و خصوصی کوشید تا مردم و خواص شیعه را با آموزههای شیعی آشنا سازد(نجاشی، 1416: 353). رونق این جلسات، سبب شد تا بسیاری از دانشمندان شیعه رهسپار همدان، اصفهان، ری، شیراز یا قاهره شوند تا در مراکز آموزشی آنها به دانشاندوزی و تربیت دانشجویان بپردازند(همدانى، بیتا: 55). با قدرت گیری آلبویه، آشفتگی اوضاع سیاسی بغداد و منازعات بیپایان درونی بین خلیفه و ترکان و امراء و... سبب تشویق و کشانده شدن به عراق و دیلمیان تصرف آن سرزمین گردید. اختلافات مذهبی و نژادی آلبویه با مردم عراق سبب شد آلبویه تنوع قومی و نگرشهای مذهبی را در نوع سیاستهای اتخاذی خود لحاظ کند. آلبویه، با پابرجا بودن نهاد خلافت با توجه به پشتوانه مشروعیتی فقهی و سیاسی بالای آن، در راستای اهداف سیاسی و مذهبی خاص خود از آن بهرهبرداری میکردند. اتخاذ سیاست تسامح و تساهل در برخورد با فرق و فرهنگهای مختلف میراثی از رسوم ایرانیان در گذشته در برخورد با ملل مغلوب و تأثیرپذیری از تساهل موجود در آموزه شیعی بود که مناسب اوضاع عراق بود. این رویه، امکان آزادی مذهبی و توجه بیشتر به مراسم و مناسک و شعائر مذهبی شیعی، همچنین جذب علماء و مشاهیر و اهل علم و فضل را فراهم کرد. در خانـه امیـران و وزیـران آلبویه، علـوم اوایـل(علـوم قدیمـه) همچـون فلـسفه، منطق و ریاضیات تدریس مـیشـد و بـا حمایـت از ایـن دانـشمندان و تعیـین مقـرری برای ایشان، این علـوم احیـا شـد. نهتنها علمـای شـیعه و سـنی در مجـالس علمـی آنان شرکت میکردند، بلکه افـراد مـسیحی نیـز حـضور داشـتند. رکـنالدولـه مجلـسی داشت که در آن مجلس علمای شیعه و علمای اکثر فرق اهل سنت حـضور داشـتند. در آنجا علما به مناظره و مباحثه علمی میپرداختند و هـر دو گـروه در اظهـار عقیـده آزاد بودند. آلبویه بعد از اسلام موفق شدند اولین و بزرگترین حکومت ایرانی– اسلامی را با رویکردی شیعی در جهان اسلام تشکیل داده و به احیاء و تقویت عنصر ایرانی و توسعه فرهنگی آن نائل آیند. دیلمیان عراق تلفیقی از اندیشههای ملی ایرانی را با آموزه مذهبی شیعی در هم آموخته بودند و سبب اعتلای فرهنگ ایرانی اسلامی شدند. ایـن روزگار عصر زرین فرهنگ و تمدن اسلامی ایرانی است و علوم مختلف ازجمله دانشهای اسلامی پلههای بزرگ رونق و ترقی را زیر پا نهاد. دوره طلایی تمدن اسلامی ایرانی در کنار تعالیم و آموزههای اسـلامی و همت و پشتکار عالمان و متعلمان، دستاورد حمایتهای مادی و معنوی امیـران و وزیـران بویهای و محصـول رفتار ملایم و توأم با تسامح و تساهل آنان با پیروان ادیان و مذاهب مختلـف اسـت. در واپسین سالهای خلافت عباسی، خواجهنصیرالدین توسی که 26 سال در قلعههای اسماعیلیان زیست و مهمترین آثارش را خلق کرد. وی در دوره هلاکوخان با ساخت رصدخانه مراغه و تنظیم «زیج ایلخانی» دستاوردهای بزرگی را در زمینه نجوم داشت، در همین مرکز علومی مانند ستارهشناسی و ریاضیات را تدریس میکرد و دانشمندان بزرگی پرورش داد. (مدرسی رضوی، 1371: 69).
تأثیر برپایی دارالعلمهای شیعه در گسترش علوم
بهرغم بیمهری عباسیان به شیعیان، در دستگاه خلافت فاطمی مصر، مراکز آموزشی شیعیان موردتوجه قرار گرفت. عزیز بالله فاطمی در سال 378ق. خانهای خرید و آن را به علما اختصاص داد. ابنکُلس، وزیر این خلیفه نیز به اهل علم و ادب احترام میکرد و ماهانه هزار دینار برای نسخهبرداران و صحافان خرج میکرد. پسازآن حاکم بامرالله «دارالعلم» قاهره را گشود(متز، 1364: 206). فراهم شدن آزادی نسبی سیاسی- اجتماعی برای شیعیان، کثرت فعالیتهای علمی و آموزشی آنان، افول دوران درخشش علمی بیتُالحِکمه و کافی نبودن فضاهای آموزشی مخصوص شیعیان، از عواملی بود که دانشمندان شیعی را بر آن داشت تا افزون بر مجالس و محافل، دارالعلمهایی را برای پاسخ به نیازهای جامعه شیعه، طراحی کنند. دارالعلم، به محلی اطلاق میگردید که دارای چند اتاق یا تالار، یک کتابخانه با کارکردهای مطالعاتی و نسخهبرداری و محلی برای سکونت طلاب بود. در این مراکز که درش به روى همگان باز بود، علم در سطوح عالی تدریس میشد و افزون بر تشکیل جلسات مناظره، کتابهایى در موضوعات گوناگون گردآوریشده بود تا نیاز گروههای مختلف علمی و آموزشی را برآورده کند. کاغذ، مرکب و قلم نیز رایگان در اختیار مراجعین به کتابخانه دارالعلم قرار میگرفت و شرایط مطالعه آسان فراهمشده بود(یاقوت حموی، بیتا: 6/157). کثرت حضور و فعالیت دانشمندان بزرگ در این مراکز، بهویژه در دورهای که گروههای رقیب در مراکز علمی مانند «دارالکتب» بصره که معتزله در آن به انتشار باورهای خود میپرداختند(مقدسی، 1411: 413)، نوعی اقتدار علمی و تبلیغی برای شیعیان ایجاد کرد. دارالعلم نیز ماننـد کتابخانـه یکـی از مراکـز علمـی بـوده اسـت، بـا ایـن تفـاوت کـه در آن جنبه آموزشـی بـیش از کتابخانـه بـوده و گـاه کتابخانـه جزئـی از آن محـسوب میشده است. مهمترین دارالعلمهای دوره آلبویه عبـارت بودنـد از دارالعلـم شاپور بن اردشـیر، دارالعلـم سید رضی، دارالعلـم سید مرتضی. در برخـی از ایـن مراکـز علمـی، دانشجویان علاوه بر امکان تحصیل و تحقیق و بهرهبرداری از کتابخانهها، مقرری نیـز دریافت میکردند. در میان دانشجویان مشغول به تحصیل در دارالعلم سید مرتضی، نـام شخصی یهودی نیز که به تحصیل نجوم مشغول بود، ذکرشده اسـت کـه البتـه بعـدها مسلمان شد.
خاندان شیعی بنی عمار در شام نیز به حمایت از علم پرداختند و با تأسیس کتابخانه، دارالعلم و وقف کتاب در آنها اهتمام ورزیدند(نویری، 1423: 31). آنان با تأسیس و حمایت مالی از چندین دارالعلم در طرابلس، زمینه رشد و گسترش آموزههای عقیدتی تشیع در این سرزمین را فراهم کردند(عثمان، 1414: 46). در این دارالعلمها، افزون بر تأمین کاغذ، قلم و نیازهای دانشجویان، کتابخانهای قرار داشت که در آن کار نسخهبرداری هم صورت میگرفت. عالمان شیعه و سنی برای طلب علم به آنجا مسافرت میکردند. بارزترین استاد دارالعلم طرابلس ابنبرّاج است که کرسی درس و منصب قضاوت داشت(ابنبراج طرابلسی، 1406: 1/97) حسینبنبُشربنعلی نیز دارالعلمی در طرابلس تأسیس کرد. وی مناظرههایی با خطیب بغدادی داشت و برخی از فقیهان و عالمان در دارالعلم وی تربیت شدند(ابنحجر عسقلانی، 1415: 2/ 275). همچنین دارالعلم بیتُالمَقدِس از مراکز معتبر علمی بود(ابنأثیر، 1385: 2/219).
دارالعلمها نماد نظام آموزشی شیعیان محسوب میشد و بهزودی نهتنها در قلمرو فاطمیان، بلکه در نقاط دیگر جهان اسلام نیز گسترش یافت. دانشمندانی نظیر ابنهیثم که به دلیل تحقیقاتش در زمینه فیزیک و ریاضیات شهرت یافته است، در زمان خلیفه الحاکم به مصر رفت و موجب توسعه دانش در مراکز علمی شیعیان گردید. فارابی که در علومی مانند پزشکی، ریاضیات و موسیقی تخصص داشت و آثار ارزندهای را در فلسفه و جامعهشناسی با الهام از تفکرات شیعی به یادگار گذاشت. (شریف رازی، 1353: 79). در زمینه علم جغرافیا نیز شیعیان خوش درخشیدند و اروپاییان در پرتو آشنایی با آثار «ادریسی» که از شیعیان منتسب به «آل ادریس» نخستین دولت شیعیمذهب اندلس بود، با فرضیه علمی گرد بودن زمین برخورد کردند و ادریسی نخستین جغرافیدانی بود که با محاسبات ریاضی زمین را در یک نقشه، کروی ترسیم کرد. وی در جمع هفتاد نقشه از کره زمین تهیه و تدوین نمود. اطلاعات دقیقی که در این نقشهها نشان دادهشده است، توسط وی هنگامیکه در جزیره سیسیل اقامت داشت با تحقیقاتی که از دریانوردان میکرد، گردآوریشده بودند و او توانست به دلیل موقعیتی که در دربار یک پادشاه مسیحی داشت، اطلاعاتی درباره کشورهای اروپایی مانند فرانسه، آلمان، انگلستان و شبهجزیره اسکاندیناوی به دست آورد که تا آن زمان، هیچ جغرافیدان مسلمانی به آن اشاره نکرده بود(کراچکوفسکى، 1359: 223) بغداد که پایتخت دستگاه خلافت عباسی و تا قرن دوم هجری حضور شیعیان در آن بسیار اندک بود، بهزودی به یکی از مراکز تأسیس دارالعلمهای شیعی تبدیل شد. از اوایل قرن چهارم مذهب تشیع ـ بهویژه در محله کرخ بغدادـ گسترش یافت. عوامل گوناگونی مانند وجود مرقد امام کاظم (ع) و امام جواد (ع) در نزدیکی کرخ و قرار گرفتن این محله در بیرون دروازه کوفه که از نخستین مراکز نشر و رشد تشیع شمرده میشد، در گرایش ساکنان محله کرخ به تشیع مؤثر بودهاند. حضور متکلمانی مانند هشام بن حکم(م 190 یا 199ق) که به بغداد مهاجرت کرد و یا عالمان شیعی نظیر شیخ مفید، سید مرتضی، سید رضی و شیخ طوسی ایجاد شد که با استفاده از فضای به نسبت آزاد دوران پادشاهی آلبویه، این محله را به مرکزی برای حفظ معارف شیعی تبدیل کردند، سبب شد تا مراکز آموزشی ویژهای در آنجا برپا شود که دارالعلم محمد بن محمد بن نعمان(م413ق.) ملقب به شیخ مفید ازجمله آنهاست. وی خانهاش در این محله را مرکز تدریس و تعلیم قرار داد که عالمانی از سایر فرقهها نیز در مجلس درس وی شرکت میکردند. شیخ مفید شاگردانی مانند سید مرتضی، سید رضی، شیخ طوسی و نجاشی را در دارالعلم خویش تربیت کرد؛ و دانشمندانی نظیر ابن اعلم بغدادی(م375ق.)، ابن جنید بغدادی(م381ق.)، مهیار بن برزویه دیلمی(م426یا428ق)، احمد بن عباس نجاشی(م450ق.)؛ و ابوعلی حمزه بن عبدالعزیز دیلمی، همگی از بزرگان شیعه و از برآمدگان دارالعلمهای محله کرخ بغداد بودند. دو برادر معروف به «سید مرتضی» (353 ـ 436ق.) و «سید رضی» (359 ـ 406ق.) نیز فعالیتهای علمی و فرهنگی شیخ مفید را در محله کرخ بغداد تداوم بخشیدند. سید مرتضی خانهاش را دارالعلم و محلی برای مناظره و مباحثه علمی قرار داد و سید رضی نیز در همین محله دارالعلمی تأسیس کرد که خودش متولی امور و تأمین مایحتاج آن گردید(مقدسی، 1411: 209). از سید مرتضی بهعنوان رئیس مدرسههای شیعه یادشده است؛ هرچند ممکن است کاربرد این عنوان برای وی، تنها اشاره به حضورش در فعالیتهای آموزشی شیعیان باشد(ابن خلکان، بیتا: 3/314). شیخ طوسی هم یکی دیگر از دانشمندان شیعه ساکن بغداد بود که خانهاش جایگاه طالبان علم گردید و خلیفه قائم، کرسی درس کلام را به وی سپرد.
ابونصر شاپوربناردشیر(م451ق.) نیز دارالعلمی در محله کرخ بغداد بنا کرد و کتابهای بسیاری را از مناطق مختلف به آنجا منتقل و فهرستی از آنها تهیه نمود(ذهبی، 1413: 110؛ قلقشندی، بیتا: 4/14). به نوشته برخی از مورخان، این دارالعلم اولین مدرسهای بود که برای فقیهان وقف گردید(ابن کثیر، 1407: 312). شاپور نظارت و مراقبت این کتابخانه را به دو تن از رجال علوی و یک قاضی سپرد. بعد از درگذشت شاپور نیز سید مرتضی مدتی متولی این دارالعلم گردید. بعد از نابودی دارالعلم شاپور در سال 452 ق، محمدبنهلال صابی آن را در کوچه ابن ابیعوف بازگشایی کرد و با وقف کتاب، آن را به کتابخانه و محل بحثهای علمی تبدیل کرد(یاقوت حموی، 1399: 17/266). دارالعلم دیگر بغداد توسط سید مرتضی(م436 ق) راهاندازی شد. وی خانهاش را که متشکل از چندین اتاق بزرگ و کتابخانهای با تعداد هشتاد هزار جلد کتاب بود، به دارالعلم اختصاص داد و در آن جلسات مناظره و تدریس برقرار کرد. وی به امور شاگردان رسیدگی میکرد و برای رفاه حالشان، تمامی هزینههای مدرسه را میپرداخت(ابنعنبه، 1380: 206).
با ورود طغرل سلجوقی به بغداد(447 ق.) اوضاع سیاسی بغداد دگرگون شد و درگیریهای فرقهای شدت یافت. متعصبانی از اهل سنت به محله کرخ یورش بردند و آنجا را به آتش کشیدند. شیخ طوسی به نجف متواری شد و در سال 449 ق. خانهاش به تاراج رفت و کتابها و کرسی درس او به آتش کشیده شد. در سال 451 ق نیز دارالعلم بزرگی که ابونصر شاپور بن اردشیر در سال 381 ق. ساخته بود، ویران گردید و بدین ترتیب، کرخ رونق علمی و فرهنگی خود را از دست داد و مرکز علمی شیعیان از کرخ بغداد به نجف منتقل شد.
دارالعلم قاهره که براثر سختگیری عباسیان نسبت به شیعیان، کانون گردآمدن دانشمندان شیعه شده بود، در رقابت با بیتالحکمه، توسعه یافت و الگویی برای مراکز علمی دیگری شد که با همین عنوان بهسرعت در شهرهای دیگر قلمرو فاطمیان پدیدار شدند.
دارالعلمها افزون بر حمایتهای مردمی، از کمک مالی دستگاه خلافت مصر نیز برخوردار بودند و از حدود یک قرن پیش از تأسیس نظامیهها، فاطمیان برای اهل علم و دانشجویان، شهریه معین کرده بودند. شیوه اداره دارالعلمها و امکانات آموزشی که در اختیار دانشجویان قرار میگرفت و بهخصوص تأکیدی که در محتوای آموزشی آنها برای حفظ معارف شیعی وجود داشت، در احیای روحیه اعتمادبهنفس دانشمندان شیعه مؤثر افتاد. این قبیل مراکز آموزشی از یکسو با به چالش کشیدن «بیتالحکمه» بغداد و «نظامیه»های متعدد شهرهای زیر سلطه خلافت عباسی، موجب پویایی علوم در تمدن اسلامی میشد و از سوی دیگر شاهراهی بود که موجب گسترش علوم در مقیاسی جهانی گردید؛ زیرا پس از یورش مغولان و فروپاشی دستگاه خلافت عباسی، تنها بخشهای غربی جهان اسلام که در اختیار «سلجوقیان روم» و «مملوکان» مصر قرار داشت، استقلال سیاسی و فرهنگی خود را حفظ کرد و به همین دلیل پس از وقوع جنگهای صلیبی که نزدیک به دویست سال به درازا کشید، مسیحیانی که با این بخش از جهان اسلام در تماس قرار گرفتند، با علوم و تمدن اسلامی آشنا شدند و علومی که در دارالعمهای حوزه فرهنگی سواحل جنوبی مدیترانه و نیل توسعهیافته بود، به اروپا راه یافت و از زمینههای نوزایی علمی و اجتماعی مغرب زمین گردید.(زرینکوب، 1373: 85)
بیمارستانهای شیعی در تمدن اسلامی
در دوره خلافت عباسی، بیمارستانهایی در بغداد و شهرهای دیگر با همکاری پزشکان مسیحی بیمارستان جندیشاپور تأسیس شد که افزون بر درمان بیماران، فعالیتهای منظم آموزشی داشت؛ هرچند فعالیت آموزشی در زمینه پزشکی منحصر به بیمارستانها نبود و در خانهها و گاه در اماکنی مانند مسجد ابن طولون در مصر یا مدارسی مانند نظامیه و مستنصریه در بغداد نیز تدریس میشد(ابن جوزی، 1412: 15/157). بیمارستانها کارکرد آموزشی هم داشتند و مراکزی برای تحقیق و مطالعه پزشکان به شمار میآمدند. برخی از این بیمارستانها دارای کتابخانههای تخصصی نیز بودند و مارستان نوری در بغداد و بیمارستان ری که در دوره خاندان بویه ساخته شدند، کتابهای تخصصی نفیسی در رشته پزشکی داشتند(ابنبطوطه، 1377: 1375). افزون بر بیمارستان عضدی در بغداد، عضد الدوله در شیراز درمانگاهی ساخت که قدمتش بیش از بیمارسـتان بغـداد بود. این درمانگاه مجهـز در قسمتی از دانشگاهی قرار داشت کـه در آن فلسفه، نجوم، طب، شیمی و ریاضیات تدریس میشـد و پزشـکان و پرستاران ماهر و مواجببگیرانی داشت که در نوع خود بینظیر بودند(مقدسی،1411: 329) بیمارستان عضدی تا زمان ابن بلخی(حدود 510ق.) هنوز دوام داشت؛ اما تنها «دارالکتب» آن نیکو مانده بود و بهاحتمالقوی، بعد از آسیبهایی کـه ابن بلخی از آن یاد مـیکنـد، آبادی از سر گرفته باشد؛ زیرا زرکـوب شـیرازی به رونق دارالشفای عضدی اشارهکرده است(ابن بلخی، 1355: 125؛ ابن زرکوب، 1351: 51) در همان روزگار که شاخههایی از خاندان بویه بـر اصـفهان و ری حکمروایی داشتند، بیمارستان معتبـری در اصفهان برپـا بـود که ابن مندویه در آنجا به درمان بیماران مشغول بود؛ ولی اطـلاع زیـادی از آن در دسـت نیست. مقدسی به این بیمارستان اشارهکرده و ضــمن شــرح بیمارســتان عضــدی در شــیراز، آن را هماننــد بیمارستان اصفهان دانسته اسـت و میافزاید که بیمارستان اصفهان از بیمارستان شیراز آبـادتر است(مقدسی، 1411: 329؛ ابن ابی اصیبعه، 1349: 137) پزشـکان در دوره خاندان بویـه در کنـار طبابـت و تـدریس، بـه ترجمـه و تفـسیر کتابهای پزشکی و علومی مانند فلـسفه و منطـق نیـز میپرداختنـد. در بین ایـن پزشکان، مسیحیانی همچون «نظیف نفس رومی»، «ابوالفرج عبدالله بن طیب» و «ابـن بطـلان» نیز به مداوا مشغول بودند و پزشکان معروفی مانند «ابنسینا»، «ابو ماهر شـیرازی»، «علی ابن عباس مجوسی»، «ابن مندویه اصفهانی» و «جبرائیـل بـن عبـدالله بـن بختیـشوع» در این مراکز پرورده شدند. در این دوره کتابهای ارزندهای درباره ابزار جراحی و روشهای درمان نوشته شد و دانشجویان فراوانی نزد پزشکان شیعه به فراگیری طب پرداختند که بهنوبه خود، سبب آشنایی بیشتر برای درمان بیماریهای مسری و کشتارجمعی شدند. نوشتن آثار مهم و بینظیری مانند «قانون» توسط ابنسینا و کشف راههای مقابله با بیماریهایی نظیر آبله و سرخک توسط زکریای رازی در همین دوره اتفاق افتاد. ابداع روشهای جراحی جدید بیماریهای کلیوی و مثانه توسط رازی و نوآوریهای ابن نفیس در زمینه جراحی قلب و قرنیه و آبمروارید، نقش زیادی در گسترش علم پزشکی داشت (ابن ابی اصیبعه، 1349: 138)؛ بهطوریکه آثار ابنسینا و رازی تا دوره رنسانس علمی در اروپا، از مهمترین مراجع آموزشی و درمانی در دانشگاههای اروپا محسوب میشد و تمدن مغرب زمین تا حد فراوانی وامدار آموزههای علمی و معرفتشناسانه اسلام و دانشمندان شیعه است.
نقش اماکن مقدس در گسترش آموزههای تشیع و تمدن اسلام
خانه خدا، مرقد پیامبر اسلام(ص) و مشهد امامان(ع) از دیگر مکانهایی بود که به دلیل قداست و ظرفیت معنوی آنها، موردتوجه امامان و شیعیان قرار گرفت و کاربرد آموزشی و فرهنگی یافتند. امامان(ع) از ظرفیت شهر مقدس مکه در ایام حج بهرهبرداری میکردند و در این مراکز به فعالیتهای آموزشی مشغول بودند(ابنعساکر، 1417: 179). برخی از شیعیان مانند ابنعباس و سعیدبنجُبَیر در شهر مکه به آموزشهای عمومی مشغول بودند(سبکی، بیتا: 128). عبداللهبنجعفر حِمیری و ابوالاحوص مصری در اواخر قرن سوم هجری در کربلا کنار حرم امام حسین (ع)کرسی درس داشتند و حسن بن موسی نوبختی و عدهای دیگر در درس ابوالاحوص حضور یافتند(مفید، 1413: 210؛ طوسی،1420: 538). همچنین أحمدبنعبدالواحد بَزّاز و نُعمانی در مشهد عتیقه بغداد و شیخ صدوق، در مشهد امام رضا(ع) جلسات درسی برقرار کردند(نجاشی، 1416: 259؛ ابنبابویه، 1400: 118). حسن بن سلیمان مَلَطِی، بُوشَنجی و شیخ طوسی در نجف کرسی درس داشتند و شیخ طوسی تصریح میکند که بخشهایی از امالی خود را در حرم علی(ع) برای شاگردانش املا کرده است (ابنبابویه: 1415: 2/ 113؛ نجاشی، 1416: 735). شهرهای نجف، کربلا، کاظمین، سامرا، مشهد و قم جایگاه معنوی مهمی نزد شیعیان داشتند و از دیرباز حوزههای بزرگ علوم دینی در آنها احداثشده است. بنیانگذار حوزه علمیه نجف، شیخالطایفه محمدبنحسن طوسى(385-460 ق) است که در سال448 ق. از بغداد به نجف رفت و شاگردانش نیز برای شرکت در درس وی، به نجف مهاجرت کردند. از آن روزگار تاکنون این شهر پذیرای دانشجویان بسیاری بوده است که از سراسر جهان اسلام برای کسب معارف شیعی به آن روی آوردهاند(صدر، 1389: 29).
کتابخانههای شیعی مرکزی برای مناظرات علمی و توسعه فرهنگی
کتابخانهها از مراکز علمی مهم قرون نخستین هجری به شمار میآمدند. افزایش کتابهای تألیفی و ترجمه آثار فراوان متعلق به تمدنهایی که در قلمرو اسلامی قرارگرفته بودند، ضرورت ساخت مکانهای جدیدی را برای نگهداری آنها ایجاب میکرد. پس از بنا نهادن بغداد توسط منصور عباسی، با انتقال کتابخانه جندیشاپور، «بیتالحکمه» یا «دارالحکمه» در این شهر تأسیس شد. بیتالحکمه در دوران اوج خود، بزرگترین کتابخانه جهان بود که آثاری مربوط به دانشهای ریاضی، ستارهشناسی، پزشکی، شیمی، جغرافیا، فلسفه، ادبیات و هنر را در خود جایداده بود و برای مدتی نیز مدیریت آن در دست ابوسهل فضل بن سهل نوبختی قرار گرفت (ابن ندیم، بیتا: 335)؛ لیکن قدیمیترین گزارش درباره تأسیس کتابخانه شیعی مربوط به کتابخانهای است که حسنبنعلیبنفَضّال کوفی در عصر علی بن محمد(ع) امام دهم و امام حسن عسکری (ع) برپا کرد و تألیفات امامان شیعه(ع) را در آن گردآورده بود(طوسی، 1409: 35/812). هرچند برخی اولین مکان ازایندست را متعلق به ابوعلیبنسَوّار به سال357 ق در بصره میدانند؛ اما شیعه بودن وی قابلاثبات نیست. کتابخانه ابنعُقده و نیز کتابخانه ابنابیبَعره که در موصل برپاشده بود، حاوی متن برخی فرمانهای علی(ع) و دستنوشتههایی از عالمان برجسته قرن دوم و سوم بوده است و کتابهایی نفیس در آن نگهداری میشد(خطیب بغدادى، 1417: 5/18؛ ابن ندیم، بیتا: 46) شاگردان سید مرتضی نیز با استفاده از کتابخانه وی که بالغبر چهل هزار عنوان و هشتاد هزار جلد بود، به تحصیل اشتغال داشتند(ابنعنبه، 1380: 206). به نظر میرسد، شیخ طوسی نیز کتابخانهای بزرگ در اختیار داشته که بر اساس آنها، اثر معروفش «الفهرست» را تنظیم کرده است. اسعدبنابیروح نیز که پیشوای شیعیان شام و بعدها صیدا بود، در طرابلس کتابخانه بزرگی برپا کرد. این کتابخانه محل مناظرههای علمی بسیاری بود(ابنحجر عسقلانی، 1415: 2/ 275).
حاکمان شیعه نیز در مناطق مختلف کتابخانههای کوچک یا بزرگی را تأسیس کردند. عضدالدوله دیلمی و صاحب بن عباد حبشی پسر معزالدوله، ابوالفضلبن عمید در شیراز و نجف و ری کتابخانههایی بنا نهادند(مقدسی، 1411: 449؛ ابنمسکویه، 1379: 2/244) ابومنصور نواده عضد الدوله و همینطور بهاء الدوله پسر عضد الدوله دارای کتابخانهای بودند که انواع کاغذ سمرقندی، چینی و کاغذهای کهنه و ظریف در آن وجود داشت(ابنجوزی، 1412: 8/64؛ یاقوت حموی، 1399: 6/447). ابوعلی سُوار کاتب، از اطرافیان عضد الدوله کتابخانههایی در بصره و رامهرمز ساخت و کسانی را که بهصورت مستمر در آنجا به مطالعه و تحقیق میپرداختند، زیر چتر حمایتهای مالی خود گرفت(متز، 1364: 206). فعالیتهای حاکمان خاندان بویه عنصر مهمی در توسعه فرهنگ و آموزش شیعی بود و از سوی دیگر، تشکیل دولتهای خودمختار در گوشه و کنار دنیای اسلام، در بهبود وضع عالمان و متعلمان و گسترش فعالیتهای آموزشی و تأمین هزینههای این فعالیتها مؤثر افتاد و حکمرانان نواحی مختلف با انگیزههای متعدد و متفاوت، به حمایت از مراکز آموزشی پرداختند. همزمان، رجال و شخصیتهای برجسته این نواحی نیز به این کار دست زدند.
پس از دوران سکون و خودباختگی حکومت اموی و عباسی بار دیگر در دوران آلبویه تولید علم بر اساس سنت دانشپروری تشیع رونق یافت و این توسعه علمی بهویژه طریق تأسیس رصدخانهها، بیمارستانها و دارالعلمها و بنیانگذاری کتابخانههای بزرگ در نقاط مختلف سرزمین اسلامی صورت گرفت. سه شهر ری، شیراز و بغداد به پایگاهی کمنظیر برای علوم و هنرها تبدیل شد و قرن چهارم و پنجم هجری را به لحاظ توسعه و تکامل تمدن اسلامی، برجسته ساخت و کتابخانههای بغداد و ری شهرتی کمسابقه یافتند(متز، 1364: 207).
نتیجهگیری
شیعیان در امر آموزش، از باورهای مذهبی و شیوه تربیت پیامبر اسلام و امامان(ع) پیروی میکردند و از ظرفیت مسجد، منزل و اماکن عمومی برای تعلیم و تربیت بهره بردهاند. براثر گسترش تشیع و مواجهه با تنوع مباحث علمی و دینی دیگر ادیان و مذاهب، نیاز به تبیین و دفاع از باورهای مذهبی موجب شد تا شیعیان نیز ضرورت تأسیس مکانهای علمی جدیدی را احساس کرده و در ساخت مراکز علمی و کتابخانه در جهان اسلام پیشگام گردند. شیعیان از طریق برپایی مجلسها و محفلهایی که در آنها «مناظره» برپا میشد و یا تأسیس دارالعلمهای متعدد که با استفاده از روش «مباحثه» زمینه نقد و تعاطی افکار را فراهم میکرد، تعصبات خشک دوران اموی و اواخر عباسی را به چالش میکشیدند و موفقیت کانونهای علمی و آموزشی آنان در جذب و پرورش دانشمندان بزرگ، موجب درخشش تمدن اسلامی و زمینهساز بروز ابداعات و خلق تألیفات ارزنده در رشتههای مختلف علمی گردید. افزون بر بارور کردن فرهنگ و تمدن جهان اسلام، اماکن علمی و آموزشی شیعیان حافظ فرهنگ و تمدن اسلامی در آسیای صغیر، شام و شمال آفریقا گردید و در هنگامهای که یورش مغولان بخشهای شرقی خلافت اسلامی را درمینوردید، دستاوردهای علمی رصدخانهها، بیمارستانها، کتابخانهها و دارالعلمهایی که از دستبرد حوادث پس از قرن هفتم هجری مصون مانده بود، از طریق جنگهای صلیبی به اروپا راه یافت و موجد نوزایی علمی در آن سامان شد. مراکز علمی شیعیان پیش از یورش مغولان، بهرغم محدودیتهای سیاسی و خصومت ورزی و تنگناهای عقیدتی، نهتنها وامدار دیگر مذاهب و نحلههای فکری نبود؛ بلکه با نوآوریهای منحصربهفرد، دورانی از شکوفایی علمی در زمینههای متعددی نظیر علم ریاضیات و نجوم و پزشکی و فلسفه و کلام و شیمی و معارف و احکام دینی و باورهای اعتقادی و اسلامی را ایجاد کرد. میراث همین روشهای مبتکرانه در تعلیم و تربیت و پژوهشهای علمی بود که در دوران پرآشوب پس از چیرگی مغولان، دوام آورد و در سدههای آتی نیز بار دیگر در دوران صفوی حیات از سر گرفت. ساختار نظام آموزشی که متشکل از مؤلفهها و عناصر است بهعنوان پیشران پایه و ویژگیهای آن بهعنوان پیشرانهای ابزاری و مؤثر، باعث گردید تا تهدیدها را به فرصت تبدیل و آثار تمدنی ظهور و بروز نماید. ایـن نظـام مـیتوانـد ظرفیت ساز بوده و با انجام گونههای مختلف فعالیتهای علمی و آموزشی، بر تولید محتـوا یـا بخـش نرمافزاری ازجمله علوم انسانی و بر تعالیبخش سختافزاری تمدن اسلامی تأثیرگـذار باشـد.
فهرست منابع
ابنأثیر، عزالدینعلىبنمحمد، (1371ش). الکامل فی التاریخ، ترجمه سید محمد حسین روحانی، تهران: اساطیر.
ابنبابویه قمی، محمدبن علی، (1400ق)، الامالی، بیروت: اعلمی.
ابنبابویه قمی، محمدبنعلی، (1415ق)، المقنع، قم: امام مهدی.
ابنأثیر، عزالدینعلىبنمحمد، (1385ق)، الکامل فی التاریخ، بیروت: دارالصادر.
ابنبابویهقمی، محمدبنعلی، (1362ق).،الخصال، قم: جامعه مدرسین.
ابنبرّاجطِرابلسی، عبدالعزیز، (1406ق)، المهذب، قم: جامعه مدرسین.
ابنجوزی، عبدالرحمنبنعلی، (1412ق)، المنتظم فى تاریخ الأمم و الملوک، بیروت: دارالکتب العلمیة، ط الأولى.
ابنحجر عسقلانی، احمدبن علی، (1415ق)، الإصابة فى تمییز الصحابة، بیروت: دارالکتب العلمیة، ط الأولى.
ابنحجر عسقلانی، احمدبنعلی، (1390)، لسان المیزان، بیروت: نشر الاعلمی للمطبوعات، چاپ دوم.
ابنخلدون، عبدالرحمنبنمحمد، (1408ق)، دیوان المبتدأ و الخبر فى تاریخ العرب و البربر، تحقیق خلیل شحادة، بیروت: دارالفکر، ط الثانیة.
ابنسعد، محمدبنمنیع، (1418ق)، الطبقات الکبرى، بیروت: دارالکتب العلمیة، چاپ دوم.
ابنفندق، ظهیرالدین ابوالحسن علی بن ابی القاسم زید بیهقی، (1379ش). تاریخ بیهق، تهران: فردوس.
ابنعساکر، علیبنحسنبن هبةالله، (1417 ق)، تاریخ مدینه دمشق، بیروت: دارالفکر.
ابنعماد حنبلی، عبدالحی، (بیتا)، شذرات الذهب فی أخبار من ذهب، بیروت: دارالاحیاء التراث العربی، چاپ جدید.
ابنعمر، مفضل، (بیتا)، التوحید، قم: داوری، چاپ سوم.
ابنعنبه، احمدبنعلی، (1380ق)، عمده الطالب فی انساب آلابیطالب، نجف الاشرف، منشورات المطبعه الحیدریه، چاپ دوم.
ابنکثیر، اسماعیلبنعمر، (1407 ق)، البدایة و النهایة، بیروت: دارالفکر.
ابنندیم، محمدبنابییعقوب، (بیتا)، الفهرست، تحقیق رضا تجدد، بیجا.
ابوالفرجاصفهانی، علیبنحسین، (1415 ق). الاغانی، بیروت: داراحیاءالتراث العربی، چاپ اول.
ابوغالبزراری، احمدبنمحمد، (1369)، رسالة أبیغالب الزراری إلى ابن ابنه فی ذکر آل أعین، قم: مرکز تحقیقات اسلامی.
آل قاسم، عدنان فرحان، (1393ش)، تاریخ الحوزات العلمیه و المدارس الدینیه عند الشیعه الأمامیه، قم: مرکز ترجمه و نشر المصطفی
بَلاذُری، أحمدبنیحیىبنجابر، (1417 ق)، انساب الأشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلى، بیروت: دارالفکر.
جوهرىبصرى، احمدبنعبدالعزیز، (بیتا)، مقتضب الأثر فی النصّ على الأئمة الإثنی عشر، قم، طباطبایی.
حلی، حسنبنعلیبن داود، (1342ق)، الرجال، تهران: دانشگاه تهران.
حموی، یاقوت، (1399ق)، معجمالبلدان، بیروت: دارإحیاء التراث العربی.
حموی، یاقوت، (بی تا)، معجمالادباء، بیروت: داراحیاء التراث العربی.
جوینی، عطاملک محمد، (1382ش) تاریخ جهانگشای، کوشش محمد قزوینی، تهران: افراسیاب.
خطیب بغدادى، احمدبنعلى، (1417 ق)، تاریخ بغداد، بیروت: دارالکتب العلمیة.
ذهبی، محمدبنأحمد، (1413 ق)، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمرى، بیروت: دارالکتابالعربى، ط الثانیة.
زیدان، جرجی، (1379ش)، تمدن اسلامی، ترجمه علی جواهرکلام، تهران: امیرکبیر.
زرین کوب، عبدالحسین، (1389ش)، تاریخ مردم ایران، ازپایان ساسانیان تا پایان آل بویه، تهران: علمی.
سبکی، عبدالوهاببنعلی، (بیتا)، طبقات الشافعیة الکبرى، بیروت: دارإحیاءالکتب العربیة.
شبلی، احمد، (1387ش)، تاریخ آموزش در اسلام از آغاز تا فروپاشی ایوبیان در مصر، ترجمه محمدحسین ساکت، تهران: نگاه معاصر.
شریفرازی، محمد، (1353ش)، گنجینه دانشمندان، تهران: کتابفروشی اسلامیه
طبری، محمدبنجریر، (1411ق)، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، طبعةالثانیة، بیروت: دارالتراث.
طبری، محمدبنجریر، (1413 ق)، دلائل الامامه، قم: بعثت.
طوسی، محمدبنحسن، (1409 ق)، اختیار معرفه الرجال، مشهد: دانشگاه مشهد.
طوسی، محمدبنحسن، (1414 ق)، الامالی، قم: دارالثقافه.
طوسی، محمدبنحسن، (415ق)، الرجال، قم: جامعه مدرسین، چاپ سوم.
طوسی، محمدبنحسن، (1411 ق)، الغیبه، قم: دارالمعارف الإسلامیة.
طوسی، محمدبنحسن، (1407 ق)، تهذیب الاحکام، تهران: دارالکتب الإسلامیه، چاپ چهارم.
طوسی، محمدبنحسن، (1420 ق)، فهرست کتب الشیعة و أصولهم و أسماء المصنّفین و أصحاب الأصول، قم: مکتبه محقق طباطبایی.
طنطاوی، محمدعبدالوهاب، (1401 ق)، تاریخ الجامع الازهر، العربى.
عثمان، هاشم، (1414)، تاریخالشیعة فیساحل بلاد الشام الشمالی، بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات.
غُنیمه، عبدالرحیم، (1388ش)، تاریخ دانشگاههای بزرگ اسلامی، ترجمه نوراللهکسائی، تهران: دانشگاه تهران،
فیاض، عبدالله، (1393ش)، پیدایش و گسترش تشیع، ترجمه جواد خاتمی، تهران: ابنیمین.
ناصرخسرو قبادیانی، (بیتا)، سفرنامه، تهران: سپهر، چاپ سوم.
قزوینیرازی، عبدالجلیل، (1358ش)، النقض معروف به بعض مثالب النواصب فى نقض بعض فضائح الروافض، تهران: بی نا.
قلقشندی، احمدبنعبدالله (بیتا)، صبح الاعشی فیصناعهالانشاء، بیروت: دارالکتبالعلمیة.
قمى، حسنبنمحمد (1361ش)، تاریخ قم، ترجمه حسنبنعلیقمی، تهران: توس.
کراچکوفسکى، (1359)، تاریخ نوشتههاى جغرافیایى در جهان اسلامى، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، مروارید
کرمر، جوئل، (1375ش)، احیای فرهنگی در عهد آلبویه، ترجمه محمدسعید حنایی، تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
کلینی، محمدبنیعقوب، (1404 ق)، الکافی، تحقیق علیاکبر غفاری، تهران: دارالکتبالإسلامیة، چاپ چهارم.
مِتز، آدام، (1364ش)، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، ترجمه علیرضا ذکاوتیِ قرهگوزلو، تهران: امیرکبیر، چاپ دوم.
مدرسی رضوی، محمدتقی، (1371)، احوال و آثار خواجه نصیرالدین طوسی، تهران: اساطیر
مسکویهرازی، احمدبنمحمد، (1379ش)، تجاربالأمم، تحقیق ابوالقاسم امامی، تهران: سروش، چاپ دوم.
مفید، محمدبنمحمدبن نعمان، (1413 ق)، الاختصاص، ایران، قم: کنگره شیخ مفید.
مقدسی، محمدبناحمد، (1411 ق)، أحسنالتقاسیمفىمعرفةالأقالیم، القاهرة: مکتبةمدبولى، الطبعة الثالثة.
مقریزی، احمد ابن علی، (1422 ق)، المواعظ و الاعتبار، فی خطط و الاثار، کوشش ایمن فواد، مصر: موسسه الفرقان فی التراث الاسلامی.
نجاشی، احمدبنعلی، (1416 ق)، فهرست اسماء مصنفی الشیعة المشتهر بالرجال، قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ پنجم.
نویری، احمدبنعبدالوهاب، (1423 ق)، نهایه الارب فی فنون الادب، قاهره: دارالکتب.
همدانی، عبدالجبار، (بیتا)، تثبیت دلائل النبوة، قاهره: دارالمصطفى.
یعقوبى، احمدبنأبىواضح، (بیتا)، التاریخ، بیروت: دارصادر.
گیلانی، نظامالدین؛ کجباف، علی اکبر؛ محمودآبادی، سید اصغر، (1395 بهار و تابستان)، «نقش خاندان نوبخت در پیوند بخشیدن به اندیشه ایرانی و شیعی»، زاهدان: دانشگاه سیستان و بلوچستان، مجله علمی ـ پژوهشی پژوهش های تاریخی ایران و اسلام، شماره 18، ص 181 تا 198.
|||
[1]. نویسنده مسئول: دانشجوی دکترا، گروه تاریخ، دانشکده علوم انسانی، دانشگاه پیام نور، تهران، ایران.
amirfarahzadi@pnu.ac.ir