بررسی مبانی انسان‌شناختی علوم انسانی اسلامی از دیدگاه علامه مصباح یزدی

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 دانشیار، گروه فلسفه و کلام اسلامی، دانشگاه قم، قم، ایران

2 نویسنده مسئول: دانشجوی دکتری فلسفه و کلام اسلامی، دانشگاه قم، قم، ایران

چکیده

علوم انسانی مدعی توصیف واقعیت انسان و جامعه است و خود را عهده­دار تبیین روابط، ترسیم اهداف و بیان چگونگی رسیدن به آن اهداف می­داند؛ بنابراین لازم است انسان، به‌عنوان موضوع محوری این مطالعات به‌درستی شناخته شود. انسان کیست؟ چه ویژگی‌هایی دارد؟ اراده و رفتار اختیاری او چقدر در سعادت و کمال نهایی او مؤثر است؟ و نقش علوم انسانی در تکامل او و در ساخت تمدن اسلامی چیست؟ از دیدگاه علامه مصباح یزدی، با توجه به تعریف دین و نقش بی‌بدیل آن در تبیین سعادت و شقاوت انسان، ارتباط تنگاتنگ آن با رفتار اختیاری انسان، نقش علوم انسانی در تفکر و سبک زندگی و درنهایت سعادت و شقاوت انسان‌ها، علوم انسانی اسلامی اهمیت ویژه‌ای می‌یابد. علوم انسانی براساس مبانی تفکر و اندیشه­های بنیادین استوارشده و زیربنای تمدن‌های بشری را به‌وجود می­آورد. شناخت این اندیشه­ها و نحوه تأثیر آن در علوم انسانی، نقاط دقیق تقابل تمدن اسلامی و فرهنگ غرب را نمایان می­کند. در نگاه ایشان اکتفا به روش تجربی برای مطالعه روابط و پدیده‌های انسانی صحیح نیست، بلکه عقل و تجربه در بسیاری موارد، ارتباط افعال انسان و نتایج اخروی آن‌ها را درنمی‌یابد. ازطرفی با اثبات روح مجرد برای انسان، مفهوم سعادت و گستره آن فراتر از چارچوب جهان مادی خواهد بود؛ بنابراین نیازمند مراجعه به وحی الهی به‌عنوان یک روش و منبع معتبر معرفت‌بخش برای دست‌یابی به انسان‌شناسی صحیح خواهیم بود. در این مقاله سعی کرده‌ایم مبانی انسان‌شناسی اسلامی را از دیدگاه فیلسوف متفکر، علامه مصباح یزدی (ره) بررسی کرده و به نقش آن در علوم انسانی اسلامی بپردازیم.

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

A study of the anthropological foundations of Islamic humanities from the perspective of Allameh Mesbah Yazdi

نویسندگان [English]

  • askar dirbaz 1
  • Asie Ganjkhani 2
1 Associate Professor, Department of Islamic Philosophy and Theology, Qom University, Qom, Iran
2 Corresponding author: PhD student in Islamic Philosophy and Theology, Qom University, Qom, Iran
چکیده [English]

The humanities claim to describe the reality of man and society.And considers himself responsible for explaining relationships, drawing goals, and expressing how to achieve those goals.Therefore,it is necessary for human beings to be properly recognized as the central subject of these studies. Who is a human being?What are its features?How much does his voluntary will and behavior affect his ultimate happiness and perfection?And what is the role of humanities in his evolution and in the construction of Islamic civilization?According to Allameh Mesbah Yazdi,Islamic humanities are of special importance due to the definition of religion and its unique role in explaining human happiness and misery and its close relationship with human voluntary behavior and the role of humanities in thinking and life style and ultimately human happiness and misery.The humanities are based on the foundations of fundamental thought and ideas and form the basis of human civilizations.Understanding these ideas and how they affect the humanities shows the exact points of confrontation between Islamic civilization and Western culture.In his view,it is not correct to study empirically enough human relations and phenomena.Rather,reason and experience in many cases do not understand the relationship between human actions and their afterlife.On the other hand, by proving the single soul to man,the concept of happiness and its extension is beyond the framework of the material world,we will need to refer to divine revelation as a method and a valid source of knowledge.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Islamic Humanities
  • Allameh Mesbah Yazdi
  • Nature
  • Authority
  • Immortality
  • Islamic Civilization

 

 

بررسی مبانی انسان‌شناختی علوم انسانی اسلامی از

دیدگاه علامه مصباح یزدی

عسکر دیرباز [1] | آسیه گنج‌خانی [2]

 

 

چکیده

علوم انسانی مدعی توصیف واقعیت انسان و جامعه است و خود را عهده‌‌دار تبیین روابط، ترسیم اهداف و بیان چگونگی رسیدن به آن اهداف می‌‌داند؛ بنابراین لازم است انسان، به‌عنوان موضوع محوری این مطالعات به‌درستی شناخته شود. انسان کیست؟ چه ویژگی‌هایی دارد؟ اراده و رفتار اختیاری او چقدر در سعادت و کمال نهایی او مؤثر است؟ و نقش علوم انسانی در تکامل او و در ساخت تمدن اسلامی چیست؟ از دیدگاه علامه مصباح یزدی، با توجه به تعریف دین و نقش بی‌بدیل آن در تبیین سعادت و شقاوت انسان، ارتباط تنگاتنگ آن با رفتار اختیاری انسان، نقش علوم انسانی در تفکر و سبک زندگی و درنهایت سعادت و شقاوت انسان‌ها، علوم انسانی اسلامی اهمیت ویژه‌ای می‌یابد. علوم انسانی براساس مبانی تفکر و اندیشه‌‌های بنیادین استوارشده و زیربنای تمدن‌های بشری را به‌وجود می‌‌آورد. شناخت این اندیشه‌‌ها و نحوه تأثیر آن در علوم انسانی، نقاط دقیق تقابل تمدن اسلامی و فرهنگ غرب را نمایان می‌‌کند. در نگاه ایشان اکتفا به روش تجربی برای مطالعه روابط و پدیده‌های انسانی صحیح نیست، بلکه عقل و تجربه در بسیاری موارد، ارتباط افعال انسان و نتایج اخروی آن‌ها را درنمی‌یابد. ازطرفی با اثبات روح مجرد برای انسان، مفهوم سعادت و گستره آن فراتر از چارچوب جهان مادی خواهد بود؛ بنابراین نیازمند مراجعه به وحی الهی به‌عنوان یک روش و منبع معتبر معرفت‌بخش برای دست‌یابی به انسان‌شناسی صحیح خواهیم بود. در این مقاله سعی کرده‌ایم مبانی انسان‌شناسی اسلامی را از دیدگاه فیلسوف متفکر، علامه مصباح یزدی (ره) بررسی کرده و به نقش آن در علوم انسانی اسلامی بپردازیم.

کلیدواژه‌‌ها: علوم انسانی اسلامی، علامه مصباح یزدی، فطرت، اختیار، جاودانگی، تمدن اسلامی

 

 

مقدمه

علوم انسانی به‌طور مستقیم انسان و کنش‌‌های او را مطالعه می‌کند؛ بنابراین تعریف انسان و مبانی انسان‌شناختی هر مکتبی در تعیین پیش‌‌فرض‌‌ها، اصول موضوعه و توصیه‌‌های علمی تأثیرگذار خواهد بود و لازم است پیش از ورود به مباحث علوم انسانی، تعریفی روشن از موضوع مسئله ـ انسان ـ داشته باشیم. ازآنجاکه نوع نگرش به انسان و ساحت‌‌های وجودی او، هدف از هستی و روش تکاملش را تعیین می‌‌کند، باید بدانیم انسان کیست، چه ویژگی‌‌هایی دارد و براساس این ویژگی‌‌ها چه نظامی در دنیا و آخرت برای او پیش‌بینی می‌‌شود؟

حضرت علامه مصباح یزدی، با ارائه تعریفی نظام‌‌مند از قلمرو علم و دین، علم دینی را در حوزه علوم انسانی اسلامی تعریف می‌‌کنند. از دیدگاه ایشان، شناخت و بیان تأثیر پدیده‌‌ها در سعادت و شقاوت انسان، از امور ضروری دین است. این امر در بسیاری موارد با عمل اختیاری انسان در ارتباط بوده و با توجه به بررسی کنش‌‌های ارادی و آگاهانه انسانی و احکام، آثار و پیامدهای آن در علوم انسانی، علوم انسانی اسلامی اهمیتی ویژه خواهد داشت.

علوم انسانی

علامه مصباح معتقدند: «علم مجموعه مسائلی تشکیل‌شده از موضوع و محمول‌‌اند که موضوعات آن‌ها زیرمجموعه یک موضوع واحدند و پاسخی برای نفی یا اثبات می‌‌طلبند. هر تلاشی در این راه، تلاشی از سنخ آن علم به‌شمار می‌‌رود و منبع یا روش در آن نقشی ندارد» (مصباح یزدی، ۱۳۹۲، ص ۸۰).

ازمنظر ایشان تعاریف علوم طبیعی و انسانی و ...، قراردادی است و بحث عقلی و فلسفی در رابطه با ملاک علوم انسانی و غیرانسانی ارزش علمی ندارد (دبیرخانه همایش، 1389، ص 90). ایشان علوم انسانی را براساس قرارداد، به علومی تعریف می‌‌کنند که «با فکر و اندیشه انسان سرو کار دارد؛ یعنی متعلق این علوم با فکر و اندیشه انسان ارتباط دارد». به اعتقاد ایشان، تعریف علوم انسانی به موضوعاتی مانند بررسی رفتارهای معنادار نیز مشکل را حل نمی‌‌کند، چراکه رفتار معنادار، اختصاص به انسان ندارد (دبیرخانه همایش، 1389،ص 95). ایشان در رابطه با دلیل افزوده‌شدن قید انسانی به این دسته از علوم آورده است:

«اگر بخواهیم علوم را به دو دسته انسانی و غیرانسانی تقسیم کنیم، اقتضای لفظ این است که به نحوی انسان در موضوع آن دخالت داشته باشد. روح، بدن و ارزش‌‌های انسانی نه‌تنها در فهم (که همه علوم در فهم به انسان نیازمندند)، بلکه در موضوع‌شان مرتبط با مسائل انسانی‌اند و در مقابل، آن دسته از علوم که روح انسانی نه در فهم آن‌ها دخیل است و نه در موضوعات آن‌ها، علوم غیر انسانی‌اند». (دبیرخانه همایش، 1389، الف، ص 93 و 95).

علوم انسانی اسلامی

علم مجموعه مسائلی با محوریت موضوع واحد است، بنابراین عهده‌‌دار شناخت پدیده‌‌ها و روابط میان آن‌هاست؛ مانند بررسی عناصر و خواص فیزیکی و شیمیایی مواد در علوم طبیعی. ازطرف دیگر بیان نوع ارتباط انسان با پدیده‌‌ها برای رسیدن به سعادت حقیقی، خارج از محدوده و هدف علم است و این مهم را دین به عهده می‌‌گیرد (همان، ص 204- 205). دین رابطه بین پدیده‌‌ها و کمال روح انسانی و مصالح او را تبیین کرده و با ارزش‌‌گذاری نحوه تعامل انسان با پدیده‌‌های مادی و غیرمادی، تکلیف او را در برخورد با آن‌ها تعیین می‌‌نماید (همو، 1386، ج 1، ص 60-59).

ازنظر علامه مصباح، علم کشف واقع است و دین الهی حق، منحصراً دین اسلام است که راه سعادت و شقاوت انسان‌‌ها را در حوزه باورها و ارزش‌‌ها مشخص می‌‌کند. از دیدگاه ایشان، دین حق، عقاید مطابق با واقع داشته و به رفتارهایی صحیح و معتبر رهنمون است (مصباح یزدی، 1385، ص 11). دین اسلام، تمام شئون انسان را دربرمی‌‌گیرد و به آن صبغه الهی می‌‌دهد. با توجه به مسئولیت دین در ارائه مسیر سعادت حقیقی، بخش محوری دین، تعالیمی است که با سعادت ابدی و کمال نهایی انسان ارتباط دارد. سایر مطالبی که در کتاب و سنت آمده، مقدمات این هدف یا بیان‌‌گر مسئولیت‌‌های دیگر اولیای دین است و دین، تعهدی نسبت به بیان حقایق خارجی ندارد (همو، 1392، ص 105). علم دینی، علمی است که در حوزه‌‌های مرتبط با سعادت و شقاوت انسان و باورها و ارزش‌‌ها از منابع خاص دینی استفاده می‌‌کند و آنچه به‌دست می‌‌آورد، علم است؛ یعنی کشف یقینی است، نه صرف ظن یا احتمال یا یک نظر. زمانی می‌توانیم بگوییم گزاره به‌دست‌آمده، علم دینی است که از منابع صحیح دینی و با استفاده از متدولوژی صحیح ـ روش فقاهتی ـ بدان رسیده باشیم و نتیجه نیز یقینی باشد (همو، 1389، ص 13-14). از آنجاکه شأن دین را هدایت‌گری و نشان‌دادن راه کمال ـ قرب به خدا ـ ازطریق بیان حکم افعال اختیاری انسان می‌‌دانند، علم دینی باید هم‌سو با این شأن دین تعریف شود. با توجه به ارتباط مستقیم علوم انسانی با طرز تفکر و انتخاب سبک زندگی و درنهایت، سعادت یا شقاوت انسان‌‌ها، حضرت استاد، علم دینی را در گستره علوم انسانی اسلامی تعریف می‌‌کنند.

البته همه علوم را نمی‌‌توان به این معنا به دینی و غیر دینی تقسیم کرد. علومی که موضوع، مسائل و اهداف‌شان با دین ارتباطی ندارد، به دینی و غیردینی متصف نمی‌‌شوند؛ ولی علومی که در مبانی، ‌‌ارزش‌‌ها یا روش با یکی از مؤلفه‌‌های دین (باورها، ارزش‌ها و احکام) مرز مشترک داشته باشند، می‌‌توانند دینی یا غیردینی باشند (همو، 1392، ص 208-207). علوم انسانی تا جایی که به تبیین و تشریح ماهیت پدیده‌‌های انسانی و اجتماعی و رابطه آن‌ها با دیگر پدیده‌‌ها را بیان می‌‌کند، علم صرف است و تفاوتی میان دین‌دار و بی‌دین و مسلمان و غیرمسلمان نیست. ولی با ورود به حیطه ارزش‌گذاری، هنجاریابی و توصیه دستورالعمل‌‌های حقوقی، اقتصادی، تربیتی و مانند آن‌ها، در مرزهای مشترک با دین قرار خواهد داشت (مصباح، ۱۳۹۲، ص 205).

از آنجاکه پذیرش یا عدم پذیرش هر یک از مؤلفه‌‌های دین، مبتنی‌بر وجود اراده و اختیار انسان است، وجود چنین مرزهای مشترکی با علوم، در علومی محقق خواهد شد که ارتباط مستقیم با اراده فاعل شناسا و تأثیرات آن در افعال و نظام‌‌های علمی و اجتماعی داشته باشد. بنابراین علم دینی بیش‌ترین بررسی‌‌ها را در حوزه علوم انسانی اسلامی خواهد داشت. برخی از رشته‌های علوم انسانی ارتباطی عمیق موضوعی با آموزه‌‌های دین اسلام در بخش احکام و اخلاق دارد (همو، 1378، ص 82)، درحالی‌که پدیده‌‌های علوم طبیعی این ویژگی را دارند که حتی بدون وجود فاعل شناسا و شناخت او نیز وجود داشته باشند؛ بنابراین در ارتباط با اراده آدمی نخواهند بود تا مرز مشترکی با مؤلفه‌‌های دینی داشته باشد.

گفتنی است که خارج‌کردن برخی معارف عقلی و تجربی از دایره دین، محدودکردن دین در امور اخروی نیست. دین، همه عرصه‌های زندگی را دربرمی‌‌گیرد؛ ولی در این شمول به بررسی روابط صرفاً مادی پدیده‌‌ها و نتایج این جهانی آن‌ها نمی‌پردازد تا با عنوان دین در باب آن‌ها داوری کند، بلکه تأثیر هر یک را در هدایت و سعادت انسان مدنظر قرار می‌‌دهد. این نگاه به دین کاملاً برخلاف دیدگاه سکولاریسم است. دیدگاه سکولار، دین را فقط در عرصه ارتباط شخصی با خدا (درصورت وجود) می‌‌پذیرد و تمام عرصه‌های زندگی را خارج از این رابطه می‌داند، درحالی‌که در دیدگاه موردنظر ما، دین در تمام عرصه‌های حیات فردی و اجتماعی حضور دارد؛ البته دین هرگز به‌جای علم، فلسفه و هنر نمی‌‌نشیند و ما را بی‌نیاز از پژوهش در علوم نمی‌‌کند، بلکه وجه ارزش آن‌ها را بیان می‌‌کند. دین، نیامده است تا به شرح امور طبیعی یا روابط اجتماعی پرداخته یا شیوه درمان بیماری‌ها را بیان کند؛ حضور دین در این عرصه‌ها در ارتباط با سعادت بشر است. برای مثال خرید و فروش باید عادلانه باشد و منجر به ربا نشود یا در رانندگی نباید جان افراد را به خطر انداخت. اما این‌ها به‌معنای آن نیست که انتظار داشته باشیم دین تمام مسائل علوم را حل کند (همو، 1392، ص 212-214).

به اعتقاد علامه مصباح تنها آن دسته از رشته‌های علوم انسانی با اسلام ارتباط پیدا می‌کنند که در آن‌ها مفاهیمی به‌کاررفته که در زبان وحی و مفسرین وحی هم آمده است (همو، ۱۳۷۸، ص ۷۷). محور چنین دانش‌هایی، وجود انسان و کمال نهایی او و راه رسیدن به آن است.

علوم دستوری یا هنجاری رفتار اختیاری انسان را بررسی و جهت می‌‌دهند تا هدف مطلوب صاحبان مکاتب محقق شود. علوم انسانی اسلامی ازطریق تأثیر ارزش‌های دینی در نظریه‌‌های کاربردی و روش‌‌های علمی وارد می‌‌شود.

شناخت اهداف صحیح و راه رسیدن به آن‌ها، اصول موضوعه‌‌ای هستند که پیش از ورود به علم باید روشن باشند. دین اسلام، نظام ارزشی عمیق، گسترده و منسجمی دارد که هنجارها، دستورالعمل‌‌ها و توصیه‌‌های مطرح در علوم کاربردی را تحت تأثیر قرار می‌‌دهد. بزرگ‌‌ترین نقش دین در علوم دستوری، ازطریق تأثیر احکام عملی اسلام در روش‌‌های عملی علوم هنجاری و تأثیر تعریف دین از هدف زندگی انسان و جهت‌دهی به حرکت علوم است (همو، ۱۳۹۲، ص ۲۱۴-۲۱۵). اصول چنین دانش‌‌هایی از جهت تأثیر در سعادت انسان، در منابع اختصاصی دین به‌دست می‌‌آیند. بدین‌ترتیب علوم انسانی اسلامی با بهره‌گیری از مبانی ارزشی دینی، رفتارهای انسان را در مسیر قرب الهی تنظیم می‌‌کند (همو، 1389، ص 132-129).

انسان‌شناسی

در تمامى رشته‌هاى علوم انسانى، «انسان» به‌عنوان یکى از موضوعات تحقیق، مورد مطالعه و بحث قرار مى‌گیرد و آنچه بین تمامى علوم انسانى مشترک است و ستون فقرات این علوم را تشکیل مى‌دهد، انسان و ابعاد وجودى انسان است. هر کدام از این علوم به نحوى درباره یکى از ابعاد یا عوارض انسان بحث و گفت‌وگو مى‌کند، زیرا در همه علوم انسانى پیوسته این سؤال مطرح مى‌شود که خود «انسان» چیست. وقتى که موضوع این علوم روشن‌تر شود، بحث از ابعاد و تجلّیات وجودى موضوع «انسان» بهتر و دلنشین‌تر خواهد شد، بلکه منطقى‌تر همین است که در همه رشته‌هاى علوم انسانى، بخشى به‌نام «انسان‌شناسى» وجود داشته باشد؛ زیرا در تمامى این رشته‌ها شناخت انسان یک نیاز است، اما نیاز بعضى از آن‌ها به شناخت «انسان» دو چندان است (همو، ۱۳۹۴، ص ۱۵).

ازطرفی انسان‌شناسی پشتوانه و مبنای همه نظام‌های اجتماعی و اخلاقی است و ‌‌باید بتوانند مسائل اساسیِ انسان‌شناختی را به‌درستی و روشنی حل کنند چراکه دلیل وجودی نظام‌ها و نهادهای اجتماعی، برآوردن نیازهای اساسی انسان است و درصورتی که نیازهای اصیل انسانی از نیازهای کاذب وی بازشناسی نشود و نظام‌های اجتماعی و اخلاقی براساس نیازهای واقعی و اصیل انسان و متناسب با هدف نهایی او پایه‌ریزی نگردد، این نظام‌ها پشتوانه منطقی و معقول نخواهند داشت (همو، ۱۳۹۹، ص ۲۵).

برای مثال احکام اجتماعى اسلام ازقبیل حقوق، اقتصاد، سیاست و ...، با شناخت انسان ارتباط دارد؛ زیرا تا انسان درست شناخته نشود، نیازها و روابط او مشخص نمى‌شود و احکامى که باید براى چنین موجودى وضع گردد تا با عمل بدان‌ها، به کمال و سعادت دست یابد معیّن نمى‌گردد (همو، ۱۳۹۱، ج ۳، ص ۳۱۹).

معنای اسلامی‌بودن علوم انسانی از دیدگاه علامه مصباح این است که ریشه‌ها و مبانی آن علوم، اسلامی و مطابق با واقع بوده و در مرحله ارزش‌گذاری، هنجاریابی و توصیه‌‌های عملی با باورها و ارزش‌‌های اسلامی سازگار باشد. به همین دلیل انسان‌شناسی اهمیت بسیار دارد و بدون تبیین صحیح مبانی انسان‌شناختی نمی‌توان از علوم انسانی اسلامی سخن گفت ازاین‌رو، به‌کارگیری برخی آیات و روایات در مباحث علوم انسانی و عبور سطحی از این مباحث عمیق نیز، راه درستی برای ارائه علوم انسانی اسلامی نخواهد بود (همو، ۱۳۸۸، ص ۱۶۹/ همو، ۱۳۹۲، ص ۲۰۶-۲۰۷).

مبانی انسان‌شناختی علوم انسانی اسلامی از دیدگاه علامه مصباح یزدی

در این بخش برخی از مهم‌ترین مبانی انسان‌شناختی مؤثر در علوم انسانی اسلامی را از دیدگاه این اندیشمند بزرگ بررسی می‌‌کنیم:

1- اختیار

هدف از خلقت بشر، رسیدن به کمال حقیقی از راه رفتار اختیاری است، بنابراین می‌‌بایست زمینه انتخاب و گزینش میان راه‌‌های مختلف برایش فراهم باشد تا براساس گزینش خود به کمال برسد (همو، ۱۳۸۸ ب، ص ۱۲۷-۱۲۹) و به همین جهت است که خداوند متعال کتب آسمانی و انبیای معصوم را برای آموزش و هدایت بشر مبعوث کرده است.

از دیدگاه علامه مصباح بهترین دلیل برای مختاربودن انسان وجدان اوست، زیرا هر انسانی با اندک توجهی درمی‌‌یابد که می‌‌تواند کاری را انجام دهد یا همان کار را ترک کند. سراسر قرآن کریم بر مختاربودن انسان دلالت دارد؛ زیرا پیام‌‌های قرآن در صورتی مؤثر خواهند بود که انسان قدرت اختیار و انتخاب داشته باشد و با عمل به آموزه‌‌های قرآنی به سعادت برسد (همو، ۱۳۸۸، ج ۲، ص۱۸۹).

«و قل الحق من ربکم فمن شاء فلیومن و من شاء فلیکفر ....» (کهف؛ ۲۹) و «إنا هدیناه السبیل إما شاکرا و إما کفورا» (انسان؛ ۳).

به اعتقاد علامه مصباح، اصل اختیار بشر، امری مسلم است. این آزادی تکوینی با نظام ارزشی و احکام اسلام منافات ندارد؛ زیرا در این‌گونه موارد نیز با اختیار و آزادی خود به الزامات عقل عملی و نیروی وجدان یا دستورات الهی پاسخ می‌‌دهیم.

«اختیار» در محاورات عرفی و تخصصی چهار کاربرد دارد: 1) در مقابل اضطرار؛ 2) در مقابل اکراه؛ 3) در برابر جبر و 4) به‌معنای گزینش و انتخاب. ملاک مسئولیت و تکلیف، اختیار به‌معنای گزینش و انتخاب آزاد است (همو، ۱۳۹۹، ص ۱۱۷).

قرآن مسئولیّت کار انسان را به عهده خود او مى‌گذارد و فاعلیّت حقیقى و تأثیر استقلالى را منحصر در خداوند مى‌داند؛ ولى هیچ‌گاه این سخن به‌معناى سلب تأثیر از فاعل‌ها و علل قریبه نیست. در بینش اسلامی عواملی مانند وراثت، محیط، خوراک و ... در عین تأثیرگذاری بر رفتار انسان، او را در رفتارهایش مجبور نمی‌‌کنند؛ زیرا این عوامل علت تامه نیستند. آنچه کار را تعیُّن مى‌بخشد و به انجام مى‌رساند، اراده انسان است و انسان می‌‌تواند در موارد تزاحم انگیزه‌‌ها، یکی را انتخاب کند. (همو، ۱۳۹۸، ج ۱، ص ۲۷).و

قرآن انسان را موجودی مختار می‌داند. از نشانه‌ها و آیات قرآنی که براختیار آدمی دلالت دارند، آیات مربوط به آزمایش و ابتلا، وعد و وعید و عهد و میثاق هستند.

آیات قرآن به صراحت بر مختاربودن انسان دلالت دارند. برخی آیات که ظاهر آن‌ها هم نوعی جبر است، برای تذکر و رفع غفلت از کسانی است که می‌پندارند چه خدا باشد چه نباشد، چه بخواهد یا نخواهد، هر کاری را می‌توانند انجام دهند (همو، ۱۳۹۹، ص ۱۰۴-۱۰۷ و ۱۱۷).

اثبات این اصل مهم، راه‌گشای بسیاری از مسائل در علوم انسانی خواهد بود. تحلیل کنش‌‌های فردی و اجتماعی انسان‌‌ها و نوع ارزش‌‌گذاری رفتارها با پذیرش اراده و حدود آن، علاوه‌بر بعد توصیفی، در توصیه‌ها و تجویزهای علمی نیز با علوم انسانی موجود متفاوت خواهد بود.

بامعنابودن زندگی انسان، به تصویری که از او داریم، بستگی تام دارد. برای مثال اگر انسان هدف معقول و متناسبی نباشد که به‌سوی آن در حرکت باشد، یا اگر انسان را موجودی بدانیم که محکوم جبر زیستی، اجتماعی، تاریخی و الهی است و نتواند سرنوشت خویش را رقم زند؛ در این صورت، زندگی انسان بی‌معنا و سراسر پوچ و بیهوده خواهد بود؛ ولی اگر انسان را موجودی هدف‌دار (هدفی معقول و متناسب) و مختار تصویر کردیم که می‌تواند با تلاش به آن هدف برتر دست یابد، زندگی وی معقول و بامعنا می‌شود. (همو، ۱۳۹۹، ص ۲۴).

۲- ترکیب انسان از روح و بدن: جاودانگی

نگاه حس‌‌گرای صرف به هستی و وجود انسانی، گستره زندگی را محدود به جهان مادی می‌‌داند و فرجام و آینده‌‌ای خارج از قواعد مادی برای او قائل نیست. درنتیجه در هدف‌گذاری و ارائه روش زندگی نیز متأثر از همین نگاه حسی و تجربه‌گرای حسی خواهد بود، بنابراین هدف و معنای زندگی نیز در گستره حس‌گرایی و عالم محسوس تعریف می‌‌شود. از آنجا که ماده استعداد غایت‌بودن ندارد، این قرائت از علم، ارمغانی جز پوچ‌‌گرایی برای بشر نخواهد داشت.

انسان‌شناسی اسلامی با اثبات وجود روح مجرد که شاکله اصلی شخصیت انسان را تشکیل می‌‌دهد، اهداف، انگیزه‌‌ها و نیازهای انسان را در گستره‌‌ای فراتر از غایات مادی قرار می‌‌دهد و بدین‌ترتیب، ارزش‌‌ها و برترین کمالات وجودی نیز در ساحت روح انسانی خواهد بود.

علوم انسانی اسلامی، ادعای وجود دو گونه انسان ندارد (انسان اسلامی و انسان غیراسلامی). ازنظر علامه مصباح یزدی، انسان‌شناسی غربی با تعریفی ناقص و «به شرط لا» از حقیقت مجرد انسان بنا شده و با انسان‌شناسی اسلامی برمبنای موجودی دوبعدی تفاوت بسیار دارد. اگر انسان‌شناسی مادی‌گرا نسبت به بعد مجرد انسان ساکت و «لا بشرط» بود، ممکن بود انسان‌شناسی اسلامی را مکمل آن درنظرگرفت. ولی نفی بعد مجرد انسان، این دو رویکرد را در تقابل با هم قرار داده است. ضمیمه‌شدن بررسی‌‌های بعد مجرد انسانی و یافته‌‌های آن به این علم، وصف دینی بدان می‌‌دهد. البته این تقابل به‌معنای رد یافته‌‌های علم سکولار در بعد مادی یا رد روش تجربی در بررسی بدن انسان نیست (همو، 1392، ص 220-221).

از دیگر ویژگی‌‌های روح انسانی این است که دارای مراتب طولی است؛ نفس نباتی، نفس حیوانی و نفس ناطقه انسانی. توجه به این ویژگی نفس انسانی و تفاوت مراتب طولی انسانی، مطالعه کنش‌‌های انسانی و تحلیل علل آن‌را دقیق‌‌تر می‌‌کند (شریفی، ۱۳۹۴، ص ۳۲۱-۳۲۳). علامه مصباح درباره اهمیت این مسئله در مطالعات علوم انسانی می‌‌فرمایند:

«موضوع علوم انسانی «انسان» است و علوم انسانی دستوری مانند اخلاق، سیاست، اقتصاد عملی و ... عمدتاً صبغه ارزشی دارند و قضاوت قطعی درباره این احکام ارزشی مبتنی‌بر شناخت انسان با تمام ابعاد وجودی اوست. این درحالی است که علم تجربی (science) نمی‌تواند بیش از بعد مادی انسان را بررسی و اثبات ‌کند و به همین دلیل حتی ادعا می‌شود که انسان چیزی غیر از بدن نیست و روح وجود ندارد، چراکه در قلمرو علم تجربی و محدوده تجربه بشری واقعیتی فرامادی قابل درک و تجربه نیست. این درحالی است که اگر حقیقت انسان فقط همین جسم مادی پنداشته شود که عمر کوتاهی دارد، ارزش‌های اخلاقی و حقوقی او در همین محدوده زندگی دنیوی تعریف و تعیین می‌شوند و نمی‌توان ارزش‌های کلی و مطلق اخلاقی را برای او اثبات کرد. این درحالی است که اگر ثابت شود انسان غیر از این بدن مادی، عنصر شریف‌تری به‌نام روح دارد که احکامی مخصوص به خود دارد، حیات جاودان داشته، با بدن تعامل دارد به‌گونه‌ای که هم روح در بدن اثر می‌گذارد و هم بدن در روح اثر می‌گذارد، نتیجه کاملاً متفاوت می‌شود. اثبات قطعی هرگونه حکم ارزشی درباره چنین موجودی که بعد غیرمادی دارد متوقف بر درک رابطه دو بعد بدن و روح، و نیز تشخیص نوع تأثیر رفتارها در زندگی بی‌نهایت انسان است. پذیرش این مبانی برای علوم تجربی مدرن که اساس روش‌ها و پیش‌فرض‌های خود را بر انکار یا نادیده‌گرفتن چنین جهانی استوار ساخته‌اند ممکن نیست» (مصباح یزدی، ۱۳۹۲، ص ۳۸).

مباحث انسان‌شناختی در موجودیت و اعتبار علوم انسانی بسیار مؤثر است. برای مثال، اگر در انسان‌شناسی، روح مجردِ انسان را یکسره منکر شویم یا پایان زندگانیِ این‌ جهانیِ هر انسان را به‌معنای پایان‌یافتن و نیست‌شدن وی بدانیم، در بررسی پدیده‌های انسانی و تحقیقات اجتماعی، کلیه موضوعات معنوی، ماورایی و امور مربوط با جهان پس از مرگِ انسان و تأثیر و تأثر آن با زندگی این‌جهانیِ او نادیده گرفته می‌شود؛ همه پدیده‌های انسانی، تحلیل و تبیینِ صرفاً مادی می‌یابند و تحقیقات انسانی به‌سوی ابعاد مادی انسان سوگیری می‌کنند؛ اما اگر روح به‌منزله عنصر اصلی سازنده هویت انسان مطرح باشد، جهت تحقیقات به‌سوی ابعاد غیرمادی و عناصر ماوراییِ مؤثر در زندگی انسان و تأثیر و تأثر روح و بدن بوده و هم نوعی تبیین غیرمادی یا آمیخته‌ای از مادی و غیرمادی در علوم انسانی مطرح خواهد شد (همو، ۱۳۹۹، ص ۲۶).

۳-  فطرت الهی

براساس اندیشه اسلامی همه انسان‌ها علی‌رغم تفاوت‌های جسمی، زبانی و فرهنگی، سرشتی مشترک و فطرت الهی دارند. اتفاق‌نظر همه انسان‌‌ها در احکام قطعی عقلی و ارزش‌‌های اخلاقی مانند خوبی عدل و بدی ظلم و پاره‌‌ای از تمایلات متعالی نظیر حقیقت‌جویی و کمال‌طلبی را می‌‌توان از نشانه‌های وجود این فطرت الهی مشترک دانست. قرآن کریم در این زمینه می‌‌فرماید: «فأقم وجهک للدین حنیفاْ فطره الله التی فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم و لکن اکثر الناس لایعلمون» (روم؛ ۳۰).

با توجه به چنین اشتراکات بنیادین در انسان‌‌ها، می‌‌توان برخی از ابعاد و قواعد علوم انسانی را فرازمانی، فرامکانی و فراقومیتی دانست.

علوم انسانیِ تبیینی، به بررسی و تبیین پدیده‌های انسانی می‌پردازد و از حد وقایع‌نگاری و توصیف صِرف فراتر رفته، درصدد کشف سازوکار و قوانین حاکم بر پدیده‌های انسانی است. موجودیت و اعتبار این علوم، در گرو حل برخی مسائل انسان‌شناختی است. برای مثال، اگر در مسئله طبیعت و سرشت مشترک انسان‌ها به پاسخی مثبت نرسیم و به کلی منکر مشترکات فراحیوانیِ انسان‌ها شویم، علوم انسانی به علوم حیوانی و زیستی فروکاسته خواهند شد. در این صورت، علوم انسانی به مفهوم واقعی آن وجود نخواهند داشت؛ زیرا در این تصویر، انسان‌ها یا حیوانی پیچیده‌ترند که با توسعه همان علوم حیوانی و زیستی می‌توان به شناخت قوانین حاکم بر آن‌ها و رفتارها و روابط‌شان نائل آمد، یا هر انسانی، دنیایی جداگانه و منحصربه‌فرد است که نمی‌توان با بررسی نمونه یا نمونه‌هایی از آن و کشف سازوکار و قوانین حاکم بر آن نمونه‌ها، به قانونی فراگیر درباره دیگر انسان‌ها دست یافت؛ اما پذیرش سرشت مشترک انسان‌ها (مشترکات فراحیوانی ثابت بین انسان‌ها)، زمینه کشف و ارائه این نوع قوانین و تشکیل منظومه‌های معرفتی گوناگون و حوزه‌های مختلف انسانی (پایه‌ریزی علوم انسانی) را فراهم می‌کند. (همو، ۱۳۹۹، ص ۲۵-۲۶).

۴- کمال‌جویی انسان

انسان موجودی هدفمند است و معناداربودن زندگی‌‌اش در گروی این است که هدف اصلی زندگی را بشناسد و تمام ارتباطات و امور خود را در راستای آن قرار دهد. این هدف باید درخور وجود انسان و متناسب با گستره زندگی ابدی او باشد.

در اندیشه اسلامی، ارزش کنش‌‌های انسانی اهمیتی ابزاری دارد؛ یعنی با توجه به شکل‌‌گیری کمال و نقص انسان در سایه کنش‌‌های اختیاری او، کنش‌‌های انسانی نقش ابزار را برای وصول به کمال نهایی یا دوری از آن خواهد داشت (شریفی، ۱۳۹۴، ص ۳۲۷).

برای شناخت مصداق کمال حقیقی و راه دست‌یابی به آن، ابزارهای ادراکی انسان کافی نیست و نیازمند هدایت‌‌های وحیانی و آسمانی است. انسان به‌تنهایی نمی‌‌تواند رابطه تک‌تک کنش‌‌های خود را با سعادت ابدی‌‌اش بسنجد (همان، ص ۳۳۱).

روابط انسانی بسیار پیچیده و تنگاتنگ است. هزاران فعل و انفعال دوجانبه یا چندجانبه در حال انجام است. مرد و زن در خانه نسبت به یکدیگر، آن دو نسبت به فرزندان، روابط اهالی یک محل، یک شهر، یک کشور، روابط بین کشورها، هم‌‌دینان، هم‌‌نژادان و ..‌ وجود دارد که عقل انسان از احاطه نسبت به همه این روابط و درک همه سود و زیان‌ها، کمال‌ها و نقص‌ها عاجز است. یکی از دلایل احتیاج به وحی، نبوت و دین، همین مسأله اساسی است که مقایسه همه مصلحت‌ها و مفسده‌ها در زندگی اجتماعی بسیار دشوار است و عقل انسانی نمی‌تواند بر همه آن‌‌ها احاطه داشته باشد. به‌علاوه، آنچه بیان شد، مربوط به مصالح و مفاسد زندگی دنیوی بود. حال چنان‌چه مصالح اخروی بدان ضمیمه گردد، دامنه مجهولات بسیار وسیع‌تر می‌گردد. اعمال و رفتار ما چه اندازه‌ در روح خود و روح دیگران تأثیر دارد؟ چه‌اندازه در مصالح و سعادت اخروی اثر دارد؟ از چه راهی می‌توان رابطه بین دنیا و آخرت را کشف کرد؟ ما تجربه‌‌ای نسبت به آخرت نداریم تا بدانیم رفتارمان در طول زندگی، چه تأثیری در زندگی پس از مرگ دارد و هیچ راه تجربی برای کشف این رابطه و حل این معادله وجود ندارد و این امر، فراتر از علم و تجربه بشری است بنابراین، ما به وحی و دین نیاز داریم و باید از علم الهی استفاده کنیم (همو، 1391، ج 1، ص 228 / همو، ۱۳۹۳، ج 3، ص 170).

قرآن کریم در این زمینه می‌‌فرماید:

«رسلا مبشرین و منذرین لئلایکون للناس علی الله حجه بعد الرسل وکان الله عزیزا حکیما» (نساء؛ ۱۶۵).

امام رضا(علیه‌السلام) نیز در این زمینه می‌‌فرمایند: «لما لم یکن فی خلقهم و قواهم ما یکملوا [یکملون] لمصالحهم و کان الصانع متعالیا عن ان یری ... لم یکن بدّ من رسول بینه و بینهم معصوم یودی الیهم امره و نهیه» (مجلسی، ۱۴۰۳، ج ۱۱، ص ۴۰).

بنابراین برای تحلیل کنش‌‌های فردی و اجتماعی انسان‌‌ها و ارتباط آن‌ها با سعادت ابدی نیازمند مراجعه به منبع وحی هستیم.

وحی الهی در هدف‌‌گذاری علوم انسانی و سیر کلی زندگی بشری نیز نقش والایی دارد. وحی علاوه‌بر ارائه اهداف تعالی‌دهنده برای نظام‌‌های مختلف حقوقی، سیاسی، اقتصادی، اخلاقی و ...، با تعیین هدف کلی «قرب الهی» برای انسان، اهداف نظام‌‌های رفتاری را تحت این هدف کلی قرار می‌‌دهد (دبیرخانه همایش، 1389، ص 132-130).

از دیدگاه علامه مصباح، «تقرب الی اللّه» مفهوم محوری معارف توحیدی است و مصداق سعادت و کمال نهایی، قرب الهی است؛ زیرا خداوند متعال کمال مطلق است و انسان با کمالات محدود خود بالفطره در پی کمال نامحدود است و برطرف‌شدن این ضعف وجودی، صرفاً با ارتباط با این کمال مطلق است که از آن به قرب الهی تعبیر می‌‌شود (مصباح یزدی، ۱۳۹۱، ص ۷۴-۷۵).

براساس نظر علامه مصباح، ارزش‌ها نوعی واقعیت نفس‌الامری دارند؛ یعنی واقعیت نفس‌الامریِ آن‌ها رابطه علّی و معلولی بین کارهای ارزشی و نتایجی است که بر آن‌ها مترتب می‌شود بنابراین، کمال یک مفهوم عقلیِ واقعی است نه تابع خواست، میل و سلیقه ما و در مورد انسان، عالی‌ترین نقطه کمال او قرب به خدا است که یک امر واقعی است (همو، 1391، ج 3، ص 172-174).

بدین‌ترتیب می‌‌توان از مقایسه رفتارهاى انسان با کمال او «خیر» یا «شر» بودن رفتار انسانى را نیز استنباط کرد. هر رفتارى که در جهت کمال و تعالى انسان باشد «خیر» و هر رفتارى که در جهت نقص و انحراف او باشد «شر» است؛ مثلاً اگر انسان با تحصیل علم به کمال و رشد برسد، در این صورت تحصیل علم «خیر» به‌حساب مى‌آید و اگر رفتارى را انجام دهد که موجب انحراف در مسیر حرکت او شود، آن رفتار بد است و منشأ نقص در وجود او مى‌شود، پس اگر کارى موجب نقص او شود، مى‌گوییم بد است و اگر عملى موجب کمال شود خوب است (همو، ۱۳۸۸، ص ۱۰۴).

ایشان وجود سه عامل اختیار، تلاش و شناخت را در رسیدن به کمال نهایی و قرب خدا بسیار مهم می‌‌دانند. با اثبات و پذیرش بعد مجرد وجود انسان در علوم انسانی اسلامی، این کمال به ساحت معنوی و روحانی وجود انسان مربوط می‌گردد و همه استعدادها و قابلیّت‌های ذاتی، معنوی و انسانی با سیر و حرکت اختیاری به فعلیّت تام می‌رسند.

به اعتقاد علامه مصباح سیر تکاملی انسان اختیاری و تدریجی است و انسان در پرتو اختیار و تلاش خود به کمال می‌رسد. تکامل حقیقی انسان عبارت است از سیر علمی که روح در درون ذات خود به‌سوی خدا دارد تا به مقامی برسد که خود را عین تعلق و ارتباط به او بیابد و برای خود و هیچ موجود دیگری استقلالی در ذات و صفات و افعال نبیند و هیچ پیشامدی او را از این مشاهده باز ندارد. علوم و مشاهداتی که در این مسیر برای انسان حاصل می‌شود، بر مرتبه وجودی‌اش می‌افزاید و تدریجاً جوهر ذاتش را کامل‌تر می‌سازد؛ اما هر قدر انسان کمتر نیاز خود را به خدا احساس کند و در تدبیر امور، خود را مستقل‌تر بداند و برای اشیای دیگر تأثیر استقلالی بیشتری قائل باشد، نادان‌تر و ناقص‌تر و از خدا دورتر است. در مقابل، هر قدر خود را به خدا نیازمندتر ببیند، داناتر و کامل‌تر و به خدا نزدیک‌تر می‌شود؛ تا جایی که نه‌تنها در افعال و تأثیرات موحّد می‌گردد، بلکه برای صفات و ذوات هم استقلالی نمی‌بیند. این مقامی است که بندگان شایسته و مخلص خدا به آن نائل می‌شوند و بین ایشان و معبودشان حجابی باقی نمی‌ماند. پس قرب حقیقی به خدا این است که انسان بیابد که با خدا همه چیز دارد و بی‌خدا هیچ (همو، 1384، ص 253-261).

«رَبِّ ابْنِ لِی عِندَکَ بَیْتًا فِی الْجَنَّةِ»[3] (تحریم؛ 11)

بنابه مبانی اعتقادی ما، این قرب (عند) جسمانی نیست و به‌معنای هم‌جواری معنوی و روحانی است.

نتیجه‌گیری

علوم انسانی به بررسی رفتارها و کنش‌‌های اختیاری انسان می‌‌پردازد و تأثیرپذیری مستقیمی از مبانی انسان‌شناختی دارد. از جدی‌‌ترین پیش‌‌نیازهای شناخت کنش‌‌های انسان، شناخت خود انسان و ویژگی‌‌های اوست. انسان‌شناسی محققان علوم انسانی، علاوه‌بر روش تحقیق، در محتوا و نتایج علوم انسانی نیز مؤثر است. تلقی تک‌ساحتی از انسان در روش تحقیق، تحلیل کنش‌‌ها و نتایج مطالعه، سوگیری و نگاه تجربی خواهد داشت درحالی که باپذیرش روح الهی و بعد مجرد برای انسان، تحلیل کنش‌‌های انسانی و درنهایت ابعاد توصیه‌‌های علمی، محدود به نگاه تجربی نخواهد بود.

ازمنظر حضرت علامه مصباح، علم به‌معنای کشف واقع است و دین الهی حق، منحصراً دین اسلام است که راه سعادت و شقاوت انسان‌‌ها را، در حوزه باورها و ارزش‌‌ها مشخص می‌‌کند بنابراین، متعرض اموری می‌شود که مربوط به سعادت انسان است.

ایشان معتقدند با توجه به ارتباط مستقیم علوم انسانی با طرز تفکر و انتخاب سبک زندگی و درنهایت، سعادت یا شقاوت انسان‌‌ها، علوم انسانی بیشترین مرز مشترک را با ابعاد مختلف دین دارد و علوم انسانی اسلامی نامیده می‌‌شود.

انسان‌شناسی نقطه کانونی در تقابل علوم انسانی اسلامی و مدرن است. هر تعریفی از انسان در این دو نگاه به عالم هستی، منجر به تولید علوم انسانی و به‌تبع آن ساخت تمدنی متناسب با آن خواهد بود.

حضرت استاد مصباح عامل اختیار و اراده آزاد انسانی، وجود روح مجرد و اثبات جاودانگی روح، فطرت یا سرشت الهی مشترک میان تمام انسان‌ها و کمال‌طلبی و ترسیم کمال حقیقی انسانی از ویژگی‌‌های مهم انسان‌شناسی اسلامی است که تأثیر بسزایی در نتایج و توصیه‌‌های علوم دستوری دارد.

با اثبات روح مجرد، اهداف، انگیزه‌‌ها و نیازهای انسان در گستره‌‌ای فراتر از ماده تعریف می‌‌شود و انسان با ازبین‌رفتن بدن مادی، محکوم به فنا نخواهد بود. ارزش‌‌های انسانی در ساحت والاتر وجود و با قدم اختیار قابل دست‌یابی خواهند بود. پذیرش فطرت الهی و سرشت مشترک همه انسان‌‌ها، امکان تحلیل‌‌های فرامادی براساس دیدگاهی خداباور، وارد محیط مطالعات و بررسی‌‌های علوم انسانی می‌‌کند و با تعیین قرب الهی به‌عنوان هدف و کمال نهایی برای انتخاب‌‌ها و رفتارها، زندگی انسان معنا و غایتی بلند پیدا می‌کند.

 

 

فهرست منابع

 

قرآن کریم

دبیرخانه همایش (1389)، جستارهایی در فلسفه علوم انسانی از دیدگاه علامه مصباح یزدی، چ 1، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).

دبیرخانه همایش (1389)، گفت‌وگو با علامه آیت‌الله مصباح یزدی در مبانی فلسفی علوم انسانی، چاپ اول، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).

شریفی، احمدحسین (1394)، مبانی علوم انسانی اسلامی، چاپ دوم، تهران: نشر آفتاب توسعه (ناشر آثار مرکز پژوهش‌‌های علوم انسانی اسلامی صدرا).

مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۱۱، ۱۴۰۳، الثالثه، بیروت،‌ دار احیاء التراث العربی.

مصباح یزدی، محمدتقی (1392)، رابطه علم و دین، چاپ اول، قم: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).

مصباح یزدی، محمدتقی (1378)، رابطه ایدئولوژی و فرهنگ اسلامی با علوم انسانی، در «مجموعه مقالات وحدت حوزه و دانشگاه و بومی و اسلامی‌کردن علوم انسانی».

مصباح یزدی، محمدتقی (1388)، پیش‌نیازهای مدیریت اسلامی، قم: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).

مصباح یزدی، محمدتقی (1386)، نظریه سیاسی اسلام، ج ۱، چاپ اول، قم: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).

مصباح یزدی، محمدتقی 1388)، نگاهی گذرا به حقوق بشر از دیدگاه اسلام، تدوین و نگارش عبدالحکیم سلیمی، چاپ اول، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).

مصباح یزدی، محمدتقی (1388)، نظریه سیاسی اسلام (مشکات)، ج ۲، تحقیق و نگارش کریم سبحانی، چاپ اول، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).

مصباح یزدی، محمدتقی (1398)، اخلاق در قرآن، ج ۱، تحقیق و نگارش محمدحسین اسکندری، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).

مصباح یزدی، محمدتقی (1399)، انسان‌شناسی در قرآن،  چاپ هفتم، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).

مصباح یزدی، محمدتقی (1391)، چکیده‌ای از اندیشه‌های بنیادین اسلامی، ترجمه حسین‌علی عربی و تدوین محمدمهدی نادری قمی، قم: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).

مصباح یزدی، محمدتقی (1393)، معارف قرآن، ج ۳ (انسان‌شناسی) ، چ ۷ ، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).

|||

 

  1. 1. دانشیار، گروه فلسفه و کلام اسلامی، دانشگاه قم، قم، ایران
  2. 2. نویسنده مسئول: دانشجوی دکتری فلسفه و کلام اسلامی، دانشگاه قم، قم، ایران Ganjkhani1383@gmail.com

[3]. پروردگارا خانه‌ای برای من نزد خودت در بهشت بساز.

Smiley face

منابع فارسی:
قرآن کریم
دبیرخانه همایش (1389)، جستارهایی در فلسفه علوم انسانی از دیدگاه علامه مصباح یزدی، چ 1، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).
دبیرخانه همایش (1389)، گفت‌وگو با علامه آیت‌الله مصباح یزدی در مبانی فلسفی علوم انسانی، چاپ اول، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).
شریفی، احمدحسین (1394)، مبانی علوم انسانی اسلامی، چاپ دوم، تهران: نشر آفتاب توسعه (ناشر آثار مرکز پژوهش­های علوم انسانی اسلامی صدرا).
مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۱۱، ۱۴۰۳، الثالثه، بیروت،‌ دار احیاء التراث العربی.
مصباح یزدی، محمدتقی (1392)، رابطه علم و دین، چاپ اول، قم: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).
مصباح یزدی، محمدتقی (1378)، رابطه ایدئولوژی و فرهنگ اسلامی با علوم انسانی، در «مجموعه مقالات وحدت حوزه و دانشگاه و بومی و اسلامی‌کردن علوم انسانی».
مصباح یزدی، محمدتقی (1388)، پیش‌نیازهای مدیریت اسلامی، قم: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).
مصباح یزدی، محمدتقی (1386)، نظریه سیاسی اسلام، ج ۱، چاپ اول، قم: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).
مصباح یزدی، محمدتقی 1388)، نگاهی گذرا به حقوق بشر از دیدگاه اسلام، تدوین و نگارش عبدالحکیم سلیمی، چاپ اول، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).
مصباح یزدی، محمدتقی (1388)، نظریه سیاسی اسلام (مشکات)، ج ۲، تحقیق و نگارش کریم سبحانی، چاپ اول، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).
مصباح یزدی، محمدتقی (1398)، اخلاق در قرآن، ج ۱، تحقیق و نگارش محمدحسین اسکندری، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).
مصباح یزدی، محمدتقی (1399)، انسان‌شناسی در قرآن،  چاپ هفتم، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).
مصباح یزدی، محمدتقی (1391)، چکیده‌ای از اندیشه‌های بنیادین اسلامی، ترجمه حسین‌علی عربی و تدوین محمدمهدی نادری قمی، قم: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).
مصباح یزدی، محمدتقی (1393)، معارف قرآن، ج ۳ (انسان‌شناسی) ، چ ۷ ، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).